🔶🔷🔶به خواهر مجاهدم در قدس
سلام
دیدم با #سنگ داری از قدس دفاع میکنی!
خواستم بپرسم وقتی در تهران و جُولان #موشک هست،سنگ چرا؟
نه،نه!سوالم کلا اشتباه بود؛ پس می گیرم.
🔶خواهرم!
به من بگو
وقتی با یک سطل #آب می توان قدس را آزاد کرد، چرا با زبان روزه در دلِ #آتش، #سنگ پرتاب می کنی؟
🔶خواهرم!
خجالت مان مده، بگذار خود پاسخ بگویم:
لابد سنگ بدست گرفته ای تا پیش از دشمن زبون، بر #وجدان_های_خفته_ی_ما بکوبی؛
بر ما که اینجا #نشسته ایم و در خیابان "مرگ بر اسرائیل" فریاد و در میدان،زمانسنج معکوس نابودیش نصب می کنیم و در اینستاگرام "سنصلی فی القدس"!! پست میکنیم.
🔶خواهرم!
ما را شرمگین مکن!
میدانم میخواهی بگویی:
خوش غیرت ها!
اگر #اسلام_آمریکایی را موشک باران می کردید؛و #اسلام_ناب را آزاد؛
اگر بجای "#شیعه_سنی"کردن های موهوم به "#مستضعفین_مستکبرین" واقعی می اندیشیدید؛
و اگر جنگ "فقر و غنا"را از درون خودتان شروع میکردید؛ و نخوتهای درون را می سوزاندید و با مستکبرِ #با_ریش و #بی_ریش خودی درگیر می شدید؛
انقلابتان
خیلی زود الگوی #ملت_های_مسلمان می شد و بسیج بزرگ #سربازان_اسلام راهی فتح قدس.
آنگاه؛ دیگر نیازی به سنگ من نبود ؛ به موشک تهران و لبنان نیز، یک #سطل_آب هر #سرباز_اسلام،تلآویو و حیفاء را می برد به گورستان تاریخ.
🔶خواهرم!
اکنون با این وضع فعلی ما،سنگ تو قوی تر است؛ سنگ هایت را پرتاب کن ؛شاید وجدان های ما را #بیدار کند...
#قدس
۲۷فروردین ۱۴۰۱
✍ #محمد_زارع
🔶پابرهنگان؛ پنجره ای رو به اسلامِ مستضعفان
@paberahnegan
هدایت شده از پابرهنگان||محمد زارع
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک اتفاق ساده، مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد
در کوچه میگذشتم و پایم به #سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد
از ذهن من گذشت که با #سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
با #سنگ میشود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را، مهار کرد
یا #سنگ روی #سنگ نهاد و اتاق ساخت
بیسرپناهها همه را، خانهدار کرد
یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، #سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد
با #سنگ مفت میشود اصلاً به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا میشود که #سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و به آن افتخار کرد
یا #سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس، شرمسار کرد
ناگاه بیمقدمه آمد به حرف، #سنگ
این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد:
تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
#شعر_ناب
🔶پابرهنگان؛پنجره ای روبه اسلامِ مستضعفان
@paberahnegan