eitaa logo
کربلایی رضا باقریان
1.6هزار دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
0 فایل
@moslemebneaghil مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریک بود دور و برت ایهاالنقی سویی نداشت چشم ترت ایهاالنقی خون می‌گریست بر تو و بر حال و روز تو چشم ملایک و پسرت ایهاالنقی زهرِ ستم چه کرد به جان تو ای غریب خون می‌چکید از جگرت ایهاالنقی یک تن نبود حامیِ تو در تمام شهر تا شد ز غربتت کمرت ایهاالنقی از زحمتی که زهر به جسم تو داده بود شد ارغوانی بال و پرت ایهاالنقی طفل تو بود شاهد جان دادنت، ولی آتش گرفت برگ و برت ایهاالنقی لب تشنه بودی و خبر از آب هم نبود این سان گذشت هر سحرت ایهاالنقی عمری به یادِ جَدِ غریبت گریستی تا بود همیشه در نظرت ایهاالنقی گرچه غریب بودی و تنها و بی سپه خولی نبود همسفرت ایهاالنقی شکر خدا که نیزه نشد مرکب سرت بر خاک هجره ماند سرت ایهاالنقی خواهر نبود تا که ببیند غم تو را از زخم هم نبود اثرت ایهاالنقی حتی میانِ هجره‌ی تو یک حصیر بود جَدِ تو بینِ نیزه و شمشیر اسیر بود کانال تخصصیِ کربلایی رضا باقریان http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d
دخیل بسته‌ام امشب پرِ عبایت را مگر نگاه کنی حال این گدایت را ز من زُراره بساز ای امامِ خوبی‌ها خدا به دست تو داده فقط هدایت را دعای من که به جایی نمی‌رسد آقا همیشه خواسته‌ام از خدا دعایت را دعای جامعه خواندی و، خواندم و دیدم فکنده بر سرِ من سایه‌ی لوایت را دلم هوای تو کرده است، اَیُهاالعَطشان خدا نصیب کند خاک سامرایت را دلیل گریه‌ی من روضه‌های غربت توست خدا نگیرد از این چشم روضه‌هایت را چگونه حُرمتِ تو مستدام مانده، بگو شکست دشمن دون قلب پربلایت را امامِ سامره، ای سامرا عزادارت چگونه باز کنم در غمت روایت را نوشته‌اند مقاتل غریب افتادی گرفت زهرِ ستم یک نَفَس صدایت را میان هجره تنت مثل بید می‌لرزید کبود کرد همین زهر، دست و پایت را همینکه پای نهادی میانِ بزمِ شراب شکست بغضِ تو، چون جَدِ سرجدایت را... به چوب کینه پلیدی نوازشش می‌کرد مُخدَّرات همه دیدند، این جنایت را کانال تخصصی اشعار رضا باقریان http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d
این عبد صالحی که دلش غرق ماتم است مثل علی غریب ترین مرد عالم است با یاد مادرش چه قَدَر گریه می کند چشمان نیمه باز و ترش غرق شبنم است مانند فاطمه بدنش تیر می کشد تا لحظه ی شهادت او فاصله کم است راه نفس به سینه ی او بسته می شود این گفته از سیاهیِ رویش مسلَم است سوز عطش امان دلش را بریده است پس، لحظه های آخر عمرش محرم است کانال تخصصی اشعار رضا باقریان http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d