eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
157 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
قرنها از آن روز می گذرد که پیام رسید: از آنها نترسید و از من بترسید. هنوز هم نباید از دشمن ترسید به شرطی که از خدا بترسیم. آنها که بدون خداترسی دشمن کشی راه می اندازند و آنها که با وجود یاری خدا از دشمن می ترسند، هر دو گروه هنوز آن روز را درک نکرده اند. ٌ اَلْيَوْمَ يَئِسَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنُِ (مائده۳)
رهبر انقلاب در سفر خود در26 مهر1390 در دیدار نخبگان کرمانشاه فرمودند: «افسوس و دریغ که چهره‌ی حقیقی علمی و هنری و ادبی کرمانشاه، آنچنان که باید، شناخته شده نیست!». این نکته در این رابطه گفته شده است که کرمانشاه جامع ارزشهای مختلف است ولی شناخته نشده باقی مانده است.  اتفاق جالب این است که توصیف ایشان و یک سخنران دیگر در آن جلسه به تیتر اصلی و موضوع تبلیغات تبدیل شد! «يكى از آقايان فرمودند كه استان سينه‌ى ستبر ايران است - كه چه تعبير زيبا و پرمغزى است - ميخواهم عرض بكنم كه علاوه‌ى بر اين، چهره‌ى زيباى ايران هم هست؛ علم و هنر و ادب و تلاش انقلابى و ورزش و روحيه‌هاى پهلوانى و همه چيز بحمدالله با هم در اين استان جمع شده است». منظور از «چهره زیبا» وصف جامعیت است. یعنی ارزشهای ایران در کرمانشاه جمع شده است. وصف سینه ستبر جنبه حماسی و‌پهلوانی را نشان می دهد اما وصف چهره زیبا از سیرت زیرین و شناخته نشده آن می گوید. این تعبیر را می توان در کنار یک‌تعبیر قدیمی قرار داد: کرمانشاه است. وقتی با یک مصاحبه می کردم گفت این تعبیر فقط نزد عامه به کار نمی رفته بلکه خواص و پژوهشگران هم به آن ‌اعتقاد ‌داشته اند و منظور از آن کثرت جریانهای عرفانی و تصوف و بلکه تنوع مذهبی، قومی و زبانی‌در آن است. اینجاست که می خواهم بگویم تصاویری مانند طاق بستان و رقص کردی و کتیبه بیستون همه حقیقت کرمانشاه را نشان نمی دهند بلکه گمراه کننده هستند. بلکه باید از دل تاریکی های تاریخ یک بار دیگر کرمانشاه را تعریف کرد. به زودی مصاحبه در مورد کرمانشاه را منتشر می کنیم. ان شاءالله
درباره رمان به سپیدی یک رؤیا http://r1001.blog.ir/1395/05/17-1
از آثار مورد توجه متکلمان و فیلسوفان وعارفان است که بر آن شرح نوشته اند. در ابتدا تصور این است که فقط درباره خدا اسماء و صفات و مقام نبی و ولی بحث شده است. اما یکی از مهم ترین احادیث اقتصادی در این کتاب است. حدیثی کمتر خوانده شده که فیلسوفان نظری مشرب ما آن را بسط نداده اند. یکی از باب های این کتاب با عنوان «باب القضاء و القدر و الفتنة و الأرزاق و الأسعار و الآجال» در انتها رابطه توحید و اقتصاد را بررسی می کند. در این حدیث عجیب امام سجاد علیه السلام می گوید خداوند فرشته ای را موکل بر قیمت های بازار کرده است و بعد می خوانیم که پیامبر به کسی که همه خوراکی های شهر را می خرید گفت مبادا که احتکار کنی! این حدیث چند نکته مهم دارد: اولا سخن از نوعی خودکنترلی بازار است و ثانیاً یکی از مهم ترین عوامل اخلال در وضع طبیعی قیمتها احتکار است که در انتهای حدیث به آن هشدار شداده شده است و از این روایت بر می آید که احتکار از گرانی مخرب تر است بلکه اولی عامل دومی است. ثالثاً تعبیر «فرشته موکل بر قیمتها» در ظاهر به طور عجیبی به نظریه شباهت دارد. هر چند مبانی و نتایج این دو دیدگاه متفاوت هستند. در یک دیدگاه توحید و تسلیم به قضا و قدر اصل است و در دیگری لیبرالیسم وسرمایه داری و فردگرایی اصالت دارد. اسمیت در توضیح این نظریه خود ادعامی کند که ثروتمندان نهایتا به فقرا سود می رسانند و نمی توانند بیش از حد خود مصرف کنند. اگر بشر در حالت فطری خود باقی می‌ماند شاید شرایط بازار در دست فرشته بازار قرار می گرفت اما تبلیغات و ایجاد حرص و نیاز کاذب بشر را از تعادل خارج کرده است و دیگر تعادل بازار با وجود تقاضای بشر نامتعادل، طبیعی نیست. با حرص و مصرف گرایی بشر تسلیم خدا نیست بلکه خودش را محور قرار داده است. اکنون تخصص و فرصت لازم برای اینکه مقدار دخالت دولت و نظریات راست گرایانه و چب گرایانه اقتصادی بررسی شود وجود ندارد. فقط این را باید گفت که تنها دخالت بیرونی مانع تعادل بازار نیست بلکه تعادل درونی (انسان متعادل) هم لازمه کار فرشته است. اینجاست که باید گفت به اندازه فهم عمیق قضا و قدر در اقتصاد، مسئله و اخلال در کار فرشته موکل هم باید عمیقا فهمیده شود. ما همیشه به فهم و تفسیر این احادیث به ویژه در شرایط بحرانی اقتصادی نیازمندیم و باید بدانیم اگر دچار بحران می شویم اول از همه در توحید مشکل داریم. *** متن روایت: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَكَّلَ بِالسِّعْرِ مَلَكاً يُدَبِّرُهُ بِأَمْرِهِ وَ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ ذُكِرَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع غَلَاءُ السِّعْرِ فَقَالَ وَ مَا عَلَيَّ مِنْ غَلَائِهِ إِنْ غَلَا فَهُوَ عَلَيْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَيْهِ كَمَا فَعَلَهُ حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ كَانَ إِذَا دَخَلَ الطَّعَامُ الْمَدِينَةَ اشْتَرَاهُ كُلَّهُ فَمَرَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ ص فَقَالَ يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ.
در این جلسه ضمن نقد و بررسی کتاب، درباره کلمه در قرآن سخن خواهم گفت
بازنشر به مناسبت آغاز تدریس در دوره بینش مطهر: مطهری، فلسفه و عرفان . مهم ترین توصیف از خودش این جملات است: «این بنده از حدود سال 1330 که قلم به دست گرفته و مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخ گویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی عصر ما مطرح شده است». او اولا به دنبال پاسخگویی است نه لزوما نظریه پردازی، ثانیا به دنبال پاسخگویی مسائل معاصر است. همین ویژگی سبب شده که نسبت به دیگر شاگردان علامه طباطبایی کمتر مبتکر و نظریه پرداز بوده و بیشتر به نسل جوان نزدیک شود. البته او ابتکارات زیادی داشته اما اولویتش پاسخ به مشکلات و سوالات معاصر بوده است. علت عدم بهره همیشگی از صدرا را می توان در تبیین هدف او از نوشتن و سخنرانی در زندگی اش فهمید. مطهری از ملاصدرا در مباحث اجتماعی بهره ای نبرده است اما در مباحثی مانند عدل الهی و مسئله شبهه علت نخستین از ظرفیتهای اصالت وجود برای پاسخ به شبهات بهره برده است. او در مباحث اعتقادی هم به فلسفه بسنده نمی کند. مثلا در موضوع معاد به ابتکارات دیگری روی می آورد. یادم هست شهید علیخانی در مورد شهید مطهری به مطهری متقدم و متأخر (پس از دیدار مرحوم هاشم حداد) اشاره می کند. من نتوانستم تحول و چرخشی از فلسفه و کلام به عرفان در نزد او بیابم. اما مصداقاً در دو مبحث خاتمیت و رمز پوشیده بودن آیات ولایت این نکته را می بینیم که او علاوه بر پاسخ معاصر به مسائل دینی به پاسخ های عرفانی هم اشاره می کند و می گذرد. مثلا شهید مطهری در پاسخ به اینکه چرا آیات امامت و ولایت در دل آیات دیگر مطرح شده اند. پاسخهایی مطرح می کند: «رمزی که برای این کار هست، هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده می‏شود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که این‏همه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصّباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم می‏خورد... در اینجا وَ اخْشَوْنِ‏ کنایه است از اینکه از خودتان بترسید؛ از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید» (امامت و رهبری، ص121و122) بعد ادامه می دهد: «عرفا می‏گویند مسأله امامت و ولایت باطن شریعت است؛ یعنی کسی به این مطلب می‏رسد که اندکی از قشر عبور کرده باشد و به مغز و لُبّ پی برده باشد؛ و اساساً مسأله امامت و ولایت در اسلام یک مسأله لُبّی بوده یعنی افراد عمیق آن را درک می‏کرده و می‏فهمیده‏ اند، دیگران دعوت شده‏اند که به این عمق برسند، حال برخی می‏رسند و برخی نمی‏رسند». (همان، ص125و126). شهید مطهری پاسخ دوم را از منظر عرفا مطرح می کند ولی به صورت گذرا و اشاره وار آن را اجمالی باقی می گذارد. او دغدغه دیگری را در زندگی اش محور قرار داده است.
chashmhayeyalada-karimi.MP3
6.81M
سخنرانی در جلسه نقد رمان چشم های یلدا http://r1001.blog.ir/1397/05/14 خبر جلسه در خبرگزاری فارس http://kermanshah.farsnews.com/news/13970514000661
نوح از خدا نجات پسرش را خواست و نشد ولی ابراهیم نخواست و شد! او  ‌که در کهنسالی تازه صاحب فرزند شده بود با این صحنه مواجه شد که پسر جوانش را ذبح می کند! نمیدانم ابراهیم چقدر به خدا شکایت کرد و آیا در خلوت گفت «تازه داده» را چرا میخواهی از من بگیری؟! اما هر چه بود (شاید آنقدر ماجرا سخت و سنگین بود که) ابراهیم فورا اقدام نکرد و این صحنه تکرار شد تا اینکه بالاخره به اسماعیل گفت من خواب می بینم که تو را ذبح می کنم. اسماعیل گفت آنچه امر شدی انجام بده ان شاء الله من صابر هستم.   فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْيَ قٰالَ يٰا بُنَيَّ إِنِّي أَرىٰ فِي اَلْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ يٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ (صافات١٠٢) وقتی آن دو تسلیم شدند و در عمل هم تسلیم را نشان دادند: فَلَمّٰا أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (١٠٣)؛  آن وقت ندا آمد که رؤیا را تصدیق کردی و این بلایی آشکار بود و بعد هم خبر نجات رسید.  خدا قربانی می خواهد و ذبح عظیم هم در کربلا رخ داده است  وَ فَدَيْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (١٠٧). قربانی بزرگ تر وجود ندارد. حسین پیش از مراسم قربان حجش را نیمه تمام گذاشت تا ماه بعد خودش قربانی عظیم باشد. اینجا بود که کار ابراهیم به تمامیت رسید. ابراهیم در حرف و در عمل از فرزندش دل برید و حتی با دستان خودش صورتش را بر خاک نشاند و بعد چاقو کشید و حتی آن را بر گلو گذاشت و باز هم منصرف نشد و چاقو را روی گلو حرکت داد. اما خدا نخواست. ابراهیم و اسماعیل تسلیم بودند، نه فقط به زبان بلکه‌تا آستانه بریدن  پیش ‌رفتند. ندای نجات زمان تسلیم‌ رسید. ابراهیم از فرزندش دل کند و خدا او را دوباره هدیه داد.  هر بلازده که تلاش کرده و به نتیجه نرسیده دو راه بیشتر ندارد: راه حسین و راه اجداد حسین؛ ابراهیم و اسماعیل.  مقاومت بی فایده است! خدا هر چه بخواهد همان می شود‌ ولی کسانی که تسلیم باشند پاداش می گیرند و اگر تسلیم نباشند پاداش نمی گیرند و خدا کار خودش را می کند.
سوره انفال یا بهتر بگویم سوره جنگ و صلح، می گوید فرار از جنگ گناه کبیره است ولی در همین سوره مجوز عهد با دشمن و سلم با او را هم صادر می کند. در این سوره هم سخن از عهدبستن مکرر با دشمن عهدشکن است و هم از تشویق به قتال و جنگ تا رفع فتنه. این سوره هم از طرف رهبر و هم از طرف رئیس جمهور ایران در قضایای برجام مورد استناد قرار گرفته اند و باز هم آیات دیگر در موضوع مذاکره با آمریکا هم مورد تحلیل برخی نواندیشان واقع شده است. به نظر می رسد تحلیل بسیاری از عملیاتهای جنگی و نیز ماجرای قطعنامه598 هم بر اساس این آیات مفید باشد. برخی مفسرین نسخ آیه سلم را نمی پذیرند ولی نباید از روی سستی در جنگ دعوت به سلم کرد. تشویق و تحریض مربوط به جنگ است نه سلم و «دعوت به سلم» غیر از «پذیرش سلم» است. نرمش در جنگ برای بهتر جنگیدن است. شرایط متغیر جنگ و صلح موجب تقویت وضعیت توکل و مددخواهی از خدا می شود. http://estentagh.blog.ir/post/84
در تفسیر ذیل آیه فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك نوع چهارم صبر را تبیین می کند. قول مشهور این است که متعلق صبر سه نوع است: طاعت، مصیبت، معصیت. شهید مطهری این سه را با ادبیات ویژه ای نام می برد: 1.«صبرِ بر» مصیبت 2. «صبرِ از» معصیت 3. «صبرِ در» طاعت. بعد می گوید حال ما نوع چهارمی داریم که «صبر برای» است و توضیح می دهد که این صبر به معنی انتظار است. اضافه کردن نوع چهارم صبر، موجب می شود مفهوم انتظار بیشتر تبیین شود و آیاتی از این دست که خداوند دعوت به صبر لحکم ربک می کند بیشتر مورد توجه و فهم قرار بگیرند. حقیقت این است که انتظار افضل اعمال است و خداوند نخواسته تا احکامش را دفعی آماده ابلاغ و اجرا کند تا بندگانش انتظار بکشند و علاوه بر اینکه تنها او را عبادت می کنند (در عبادت کردن) تنها از او استعانت بجویند: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين. اگر انتظار و نوع چهارم صبر نبود گفتن ایاک نستعین بعد از ایاک نعبد به راحتی فهمیده نمی شد. چنانچه می دانیم خداوند می گوید با صبر و صلوه استعانت کنید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ (بقره153).
شهید آوینی در جایی گفته بود من تعبیر سینمای اسلامی را نمی پسندم. عده ای از نزدیکان و شارحان اندیشه او نتیجه گرفته اند که او سینمای اسلامی را قبول نداشت و این نتیجه گیری درباره سید شهیدان اهل قلم غریب است. اکنون چه باید گفت؟ تنها راه این است که در این موضوع متفکرانه وارد شویم. http://r1001.blog.ir/1397/05/22
در معرض نقد قرار گرفتن کار آسانی نیست و در طول این سالها بزرگانی را دیدم که صریحا یا غیرمستقیم با نقد کتابشان مخالفت کردند. اما ما که مدام جلسه نقد کتاب برگزار می کنیم باید گاهی خود را جای نویسنده قرار بدهیم و طعم این وضعیت را بچشیم؛ مخصوصا در شرایطی که نقد معمولا بیشتر به معنای انتقاد و عیب یابی تلقی می شود. دومین بار بود که کتابم را در مسیر تندباد نقد قرار میدادم و این بار باد سریع تر می وزید. برخی از کسانی که توقع داشتم نیامدند و کسانی که توقع نداشتم آمدند! جلسه پربحث و لذت بخشی بود و فهمیدم کتاب تأثیرات زیادی گذاشته است. علاوه بر این، تنوع نظرات، از کسانی که اصل کتابم را زیر سؤال بردند تا کسانی که به تصحیح اعداد آیات توجه می کردند، همگی در آینده نویسندگی ام نقش دارند.