eitaa logo
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
355 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
771 ویدیو
19 فایل
| ما اگر گم گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست جاده ها جا می‌گذارند آن که را آماده نیست...| شماره‌ثبت: ۳۹۹۶۵۴۶۰۱۴۰۱۹ شماره‌کارت‌به‌نام‌گروه: ۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۱۷۹۵۸۲ صفحه‌ی‌اینستاگرام: @tofaniyan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
"بسم المعطّرٌ الحبیب" تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لا کردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد،همین، بی‌همدمی و فراق می‌کُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌ چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده..!!! حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است. اوضاع مملکت خوب نیست؛کوچه به کوچه مشروطه‌ چی چنان نارنج‌ هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادی خواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلک..!!! دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌ایدُ؛‌ شب به شب بر گیس می‌مالیم...!!! سَیّد محمود جان، مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم باجی، عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده. می‌دانید سَیّدجان، زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد؛ دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود،چروک می‌شود،بوی نا می‌گیرد،بید می‌زند. دلْ ابریشم است. نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وَسمه وُ سرخاب وُ سفیدآب داریم. دیروزِ روز بیگم باجی ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز.حق هم دارد، وقتی که آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر . به قول آقاجانمان؛ دیده را فایده آن است که دلبر بیند. شما که نیستید وُ خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند، در زیر زمین مطبخ و زهر ماری نشود کار خداست. چلّه‌ها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد، به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم ولی به واللّه بس است، به گمانم آنقدری که در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به یزد مراجعت فرمایید وُ به داد دل ما برسید،تیمارش کنید وُ بعد دوباره برگردید. دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد وُ شیشهٔ عطری که رو به اتمام است. زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است، درست هم هست؛ عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم وُ گره از زلف وا کنیم وُ بر آن بخُسبیم. شما که مَردید، شما که عقل‌تان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیده‌اید وُ درس طبابت خوانده‌اید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند...؟؟؟ تصدّقت پری‌ دُخت بوسه به پیوست است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌱 کتاب " پری‌دخت " با زیر عنوان "مراسلات پاریس طهران" نویسنده : حامد عسکری @rezatofaniyan
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
#معرفی_کتاب
نویسنده در رویای نیمه‌شب داستانی عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی را روایت می‌کند. او در این اثر حکایت دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود. شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم عاشق ریحانه می‌شود و داستان ادامه می‌یابد. هاشم می‌داند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین خاطر نیز جرات ابراز عشق را ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی می‌کند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهب‌ها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله می‌شود. پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ اند، ولی ما چیزی ارزان می خواهیم. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. نویسنده: مظفر سالاری @rezatofaniyan
این است گناه ما؛ بازی با کتابی که برای رها کردن از بازی‌ها آمده؛ سرگرم شدن با نوری، که بخاطر روشن کردن قدر ما و راه بی‌نهایت ما، فرستاده شده است. ما به جای این‌که با این نور نگاه کنیم، به آن نگاه کرده‌ایم و به جای رفتن با آن، در خودِ آن مانده‌ایم... کتاب تنها پناه، علی صفایی حائری تفسیر سوره ناس و فلق @rezatofaniyan
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
#معرفی_کتاب
تا نشستم توی ماشین دیدم یک عالمه ماشین آمده برای عروس‌کشان! دل محسن به این کار رضا نمی‌داد! وقتی دید خیلی جیغ جیغ می‌کنند و بوق می‌زنند گفت: پایه‌ای همشون رو بپیچونیم؟! گفتم: گناه دارن! گفت: نه باحاله! لای ماشین‌ها پیچید توی یک فرعی پا‌رو گذاشت روی گاز و با سرعت وسط شلوغی‌ها قالشون گذاشت، تا اذان مغرب پخش شد کنار خیابان ایستاد که بیا برای هم دعاکنیم! زرنگی کرد، گفت من دعا می‌کنم تو آمین بگو! همان اول آرزوی شهادت و روسفیدشدن کرد.. توی اشهد ان علیا ولی الله طلب شهادت کرد.. اشکم جاری شد! کتاب سربلند اثر محمدعلی جعفری روایتی از زندگی شهید مدافع حرم محسن‌ حججی 🤍🕊 @rezatofaniyan
خطراتی که اسلام را به عنوان يک پديده عزيز تهديد مي‌کند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش‌بينی شده است و وسيله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود اين مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل يک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی‌اش را در خود آن کار گذاشته است، يا مثل يک ماشين سالم، که مهندس و سازنده آن، وسيله تعميرش را با خود آن همراه کرده است. اسلام يک پديده است و مثل همه پديده‌ها، خطراتی آن را تهديد مي‌کند و وسيله‌ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال اين وسيله را، در خود اسلام گذاشت. اما آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد می‌کند که يکی خطر «دشمنان خارجی» و ديگری خطر «اضمحلال داخلی» است. انسان مى‌تواند در حركت چند ماهه حضرت ابی عبدالله(ع)، از آن روزى که از مدينه خارج شد و به طرف مكه آمد، تا آن روزى كه در كربلا شربت گواراى شهادت نوشيد، بيش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس، مى‌شود گفت هزارها درس هست. ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اينكه مى‌گويم بيش از صد درس، يعنى اگر ما بخواهيم اين کارها را مورد صحبت قرار دهيم، از آن مى‌شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براى يک امت، براى يک تاريخ و يک كشور، براى تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.
بدون برنامه نمیشود! کسی که می‌خواهد نسبت به چیزی به نام گناه یا به‌طور کلان‌تر، نسبت به دین حساس شود و ارتباط خوبی با آن برقرار کند، اولاً باید اهل برنامه باشد، باید از همان کودکی به او یاد داده باشند: تو آمدی در این دنیا که «بابرنامه زندگی کنی»؛ چون بدون برنامه انسان نمی‌تواند به منافع خودش برسد، بدون برنامه نمی‌شود لذت برد، بدون برنامه نمی‌شود شکوفا شد و... انسان اگر اهل برنامه شود دین را بهتر می‌پذیرد. چنین کسی وقتی خلافی کرد یا دچار اشتباه شد، ناراحت می‌شود؛ چون برنامه‌اش به هم خورده است. مثل اینکه یک کسی برنامه دارد به مشهد برود و همه‌چیز را طبق برنامۀ زمان‌بندی دقیق چیده است، اما در بین راه مشکلی پیش می‌آید و برنامه‌های بعد از آن به‌ هم می‌ریزد. طبیعتاً خیلی ناراحت می‌شود، چون این یک قطعه از یک پازل بزرگ بود که خراب‌شدن آن کل پازل را به‌ هم می‌ریزد. در قدم اول باید متقاعد شویم به اینکه بدون برنامه نمی‌توان زندگی کرد. جلوۀ این برنامه در رفتارهای اجتماعی نیز «ادب» است و در رفتارهای فردی هم به آن «آداب فردی» می‌گویند. نام دیگر این برنامه «نظم» است. " این کتاب از اون دسته کتاب هاییه که خط به خطش رو باید به صورت عمیق و متفکرانه مطالعه کردالبته نه به خاطر سنگین بودن یا روان نبودنش! بلکه به خاطر ارزشمند بودن محتواش. 🔻 معرفی کتاب: 📎 Panahian.ir/post/7367 🔻نسخه کاغذی: 📎 patoghketab.com/?p=173434 🔻نسخه الکترونیک: 📎 taaghche.com/book/124474 @rezatofaniyan
کارفرهنگی و تشکیلاتی : مسئله خیلی مهم این است که ما مدت هاست در جمع هایمان با یکدیگر آشنائیم ؛ یکی از مواردی که باید محاسبه کنیم همین است که نتیجه این آشنایی ها چه بوده است؟ هرکس برای خودش، چه برنامه هایی داشته؟ آیا قرار بود فقط همین طور حرف بزنیم گویا عشق به حرف زدن داریم و بقیه هم چون حال خسته ای دارند و تنوع می خواهند دور هم بنشینیم و شبی را با هم به صبح برسانیم؟ یا جمع ما از تنوع ها خسته اند و واقعاً می خواهند تحرکی داشته باشند؟ اینجاست که قدم ها و راهی که قدمها در آن جاری است، باید حساب شود. حساب شود که تا حالا چقدر از مسیر طی شده است و چقدر باید طی شود؟ پس مسئله ، خود تشکیلات ماست هر یک از ما در زندگی فعالیت هایی داریم. وقتی با هم جمع می شویم و مثلاً دوازده نفر می شویم باید فعالیت هایمان حداقل دوازده برابر شده باشد؛ چون وقتی «دوازده» چراغ یک جا جمع می شوند ، طبیعتاً نوری که به وجود می آورند دوازده برابر «یک چراغ است. این توقع زیادی نیست. منی که در تنهایی صد تومان کاسب بودم در جمع باید ضریب پیدا کند و دویست تومان و حتی بی نهایت شود. اگر جمع ما جنبه های اقتصادی ، تربیتی ، سازندگی و حرکتی داشته و قرار بوده برنامه هایی را پیش ببرد و قدم هایی را بردارد ، حال باید ببینیم این مجموعه این کارها را کرده است یا نه؟ ببینیم کسانی که با ایشان همکار بودیم، در همین مدت ، قدم هایی برداشته اند یا نه؟ خودمان را با آنها بسنجیم. وقتی محاسبه انجام می شود می بینیم که صفر صفر هستیم . اینکه فقط «سلام و والسلامی داشته باشیم معانقه ای بکنیم و برویم که نمی شود معنای این دست دادن ها به هم این است که ما با هم هستیم و وقتی موقع جدا شدن هایمان نیز با هم دست می دهیم یعنی حتی در جدایی ها و تفرقه هایمان وحدت حاکم است آیا ما اینگونه هستیم؟! 📚کتاب جمع ها و حاصل جمع ها استاد علی صفایی حائری() @rezatofaniyan