💠 شعری به ترتیب حروف الفبا در وصف حضرت معصومه سلام الله علیها
ا) ای خاک درت تاج سرم خواهر سلطان
ب) بیمه شده با فیض دمت کشورِ ایران
پ) پیوسته به پابوسِ تو آیند ملائک
ت) تردید ندارم که توئی مریم دوران
ث) ثابت قدمم کرده دعاهای تو بانو
ج) جبریل برد سجده به خاکِ تو کماکان
چ) چون بوسه زنم بر در و دیوار حریمت
ح) حس میکنم اینجاست همان مرقدِ پنهان
خ) خوبانِ جهان در حرمت جمله گدایند
د) دم می زند از نام تو سلطانِ خراسان
ذ) ذکرش همه دم نَقلِ کرامات تو گشته است
ر) رَه یافته هر کس که در آن روضهی رضوان
ز) زوار تو آری همه از اهل بهشتند
ژ) ژرف است کلامِ تو چنان آیهی قران
س) سائل نکند ثانیه ای رو به اجانب
ش) شد زانکه نمکگیر تو ای حضرتِ باران
ص) صحن تو جلا داده دل و دیده ی ما را
ض) ضمنا شده حاتم ز کراماتِ تو حیران
ط) طوفِ حرمت را ز خدا خواسته مریم
ظ) ظاهر شده تا اینکه مقاماتِ تو بر آن
ع) عمریست که از قلبِ محبانِ خود از لطف
غ) غم بردهای ای مرجعِ تقلیدِ کریمان
ف) فرمود چه خوش عالمی از جنس حقیقت
ق) قم گشته ز فیض حرمت مرکز ایمان
ک) کی دم بتوان زد ، زِ تو با مصرع شعری
گ) گر إذن به شاعر ندهد خالقِ منان
ل) لطف و کرم و جود تو هرگز مگذارد
م) محشر بشود دیده ی ما چون همه گریان
ن) نتوان که مرا خواند غلامِ تو یقینا
و) وقتی که غلامانِ تو هستند بزرگان
ه) هستیِ غریب الغربا ، عمهی سادات
ی) یک لحظه از این بی سر و پا روی مگردان
#سیروس_بداغی #شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت سعدی، گلستان، باب چهارم، فوائد خانوشی
جالینوس، ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بیحرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
همیدون سرکشی و آزرمجویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشتخویی، داد دشنام
تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام
بتر زآنم ، که خواهی گفتن آنی
که دانم ،عیب من، چون من، ندانی
#سعدی #شعر
نالهٔ قمری به گلستان و باغ
صل علی سیدنا المصطفی
سوسن خود روی، زبان آخته
گرد چمن نعرهزنان فاخته
روز و شب این ورد زبان ساخته
صل علی سیدنا المصطفی
خواجهٔ دین، والی خیر الانام
احمد مختار، علیه السلام
شاد بکن روح و بگو این کلام
صل علی سیدنا المصطفی
روز ازل خامهٔ صورتگشا
بهر علی زد رقم اِنَّما
ای دل آشفته، کجایی بیا
صل علی سیدنا المصطفی
جامهدران غنچهٔ خونینکفن
در غم تیمار حسین و حسن
نعرهزنان بلبل بیخویشتن
صل علی سیدنا المصطفی
آدم مقصود، شه باوفا
نقد بنی آدم، آل عبا
خیز و بگو از سر صدق و صفا
صل علی سیدنا المصطفی
باقر و صادق، دو شه محترم
دام سعادات و جهان کرم
از ره اخلاص بگو دم به دم
صل علی سیدنا المصطفی
موسی کاظم، شه عالیجناب
شمع هدی، خواجهٔ یوم الحساب
از ره تحقیق بگو این جواب
صل علی سیدنا المصطفی
ای که به حج رفتنت آمد هوس
روضهٔ سلطان خراسانْت بس
در رهش از صدق برآور نفس
صل علی سیدنا المصطفی
مهر تقی در دل و جان من است
حب نقی قوت روان من است
دایم از اوراد نهان من است
صل علی سیدنا المصطفی
دوش بر این طارم نیلوفری
زهره به صد گونه زبانآوری
گفت به روح حسن عسکری
صل علی سیدنا المصطفی
مهدی هادی به در آید ز غیب
بشکند این شیشهٔ ناموس و ریب
نعره برآرد که نه کاری است عیب
صل علی سیدنا المصطفی
حسرت و افسوس که عمری به کام
رفت و نشد قصهٔ شاهی تمام
ختم کن این قصه بگو والسلام
صل علی سیدنا المصطفی
#شعر #امیر_شاهی
بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها
من را غبار هم به حسابم بیاوری
حاشا هوس کنم بروم جای دیگری
من که برای دیدن تو در تلاطمم
در بین عاشقان تو یک ذره ام گمم
غم میچکد بدون تو از هر تبسمم!
عمری ست که فراری از حرف مردمم
در سیر انتظار تو طعنه شنیده ام
آقا بیا که از همه جز تو بریده ام
زحمت شده برای تو سر تا به پای من
کردم گناه و توبه تو کردی بجای من
از معصیت، به تو، نرسیده صدای من
اما سپرده دست تو من را خدای من
شرمنده ام برایت اگر دردسر شدم
ماندم به روی دست تو کلا ضرر شدم
کاری نکرده ام شده ام ادعا فقط
از من خطا رسیده و از تو عطا فقط
دلبسته ام به تو به همین روضه ها فقط
من را حواله ام بده به کربلا فقط
دور از حسین زندگی ام میشود تباه
دلتنگ کربلایم و گریان قتله گاه
آن قتله گاه که پرِ نیزه شکسته بود
ارباب ما گرسنه و بی حال و خسته بود
شمری که روی سینه ی آقا نشسته بود
دست عقیله را چقَدَر سخت بسته بود
با ضربه ای جدا شد از ارباب خواهرش
فضه بیا دوباره زمین خورد مادرش
#بهمن_ترکمانی #شعر #امام_زمان #