•به نام خدا•
#رویای_کلمات
رمان آدم و حوا
#پارت۱۸۹
امیرمهدی – چی شده ؟
ناباور ، دستم رو جلوي دهنم گرفتم .
امیرمهدی – می گم چی شده ؟
آخ که بدجور پشتم لرزید . من که هیچ وقت دروغ نمی گفتم !
بغض کردم .
من – دروغ گفتم . به اون دوتا پسر دروغ گفتم .
اخم کرد .
امیرمهدی – چی رو ؟
من – دروغ گفتم شارژ گوشیم تموم شده . من هیچ وقت دروغ نمیگفتم !
و با ناراحتی از انجام کاري که هیچ وقت انجام نمی دادم ، گفتم .
من – ترسیدم مثل اون شب تو پاساژ ، به خاطر حرف زدنم با اون
پسرا دعوامون شه . هول شدم ؛ دروغ گفتم .
هر وقت دروغ می گم ، تا چند روز حس می کنم یه چیزی ته حلقم
گیر کرده . واي خدا .
چشماش رو بست .
امیرمهدی – پس از ترس من دروغ گفتین !
من – نمی خواستم مثل اون شب بشه .سری به حالت تأسف تکون داد .
امیرمهدی – چیکار کردم من که آدمی که همیشه راست می گفت
ناچار شده دروغ بگه !
من – تقصیر خودم بود .
امیرمهدی – گناهتون به گردن منه . باعث و بانی این دروغ من
بودم .
من – همیشه سعی کردم دروغ نگم . دروغ حالم رو بد می کنه .
چه گفتنش چه شنیدنش .
امیرمهدی – همین خصلتتون هم بود که من رو جذبتون کرد .
من – من هیچ وقت به گناه بودن و نبودنش اهمیت ندادم . ولی برام فاجعه بوده .
امیرمهدی – از این به بعد باید به گناه بودنش اهمیت بدین . الانم
گناه دروغتون به گردن منه .
من – می دونم تا چند روز اعصابم به خاطر این دروغ غیر عمد به هم می ریزه .
امیرمهدی – امیدوارم تاوانش برای هر دومون ، ناراحتی چند
روزه باشه . نه بیشتر .
من – مگه کار غیر عمد ، تاوان داره ؟
امیرمهدی – غیرعمد نه .من – پس ...
امیرمهدی – بهش فکر نکنین . خدا از دل آدما خبر داره .
همراه هم به سمت بقیه رفتیم .
وقتی نتیجه ی حرفامون رو گفتیم ، لبخند عمیقی روی لب ها
نشست و نگاه ها مهربون تر و آشنا تر شد. بوسه
ي پر مهر طاهره خانوم روي پیشونیم ؛ لبخند همه رو عمیق تر کرد .
و شاید همون نگاه ها و لبخند ها باعث شد تعلق خاطرم رو به
امیرمهدی عمیق تر کرد و تعهدم رو نسبت بهش
بیشتر .
شب های احیا آروم اومد و آروم گذشت .
هر سه شب همراه مامان با خونواده ی امیرمهدی رفتیم مسجد .
هر سه شب ، دعای جوشن کبیر خوندیم . هر سه شب من بودم و
دعاها و حرفایی که یه عمر یا نشنیده بودم یا
بهش بی توجه بودم .
شب اول ، فقط ترجمه ی دعا رو خوندم . ترجه ش هم برای من
سنگین بود . نه اینکه نمی فهمیدم چی نوشته
. نه ... بلکه مونده بودم تو اون همه صفاتی که از خدا گفته بود !
نویسنده=گیسوی پاییز
•به نام خدا•
#رویای_کلمات
رمان آدم و حوا
#پارت۱۹۰
من بودم و صفاتی که هر کدوم به تنهایی باعث می شد عاشق مالکش بشی .
شب دوم با سختی ، دعا رو به عربی خوندم .
شب سوم هم دعا رو خوندم ، هم معانیش رو نگاه کردم و هم
همپای بقیه اشک ریختم . نه به خاطر خواستن
چيزی از خدا که برای صفات قشنگی که با چشم دیده بودم و با
تموم وجودم درك کرده بودم .
اي اجابت کننده ی دعاها ! ... راستی که اجابت کننده بود . راستی
که می شنید هر دعایی رو و اجابت می کرد .
مگه تو اون چند ماه ، دعاهای من رو بی جواب گذاشته بود ؟
ای آمرزنده خطاها اي برطرف کننده بالها ای منتهای امیدها ! ...
به واقع خدایی که بهش ایمان آورده بودم
همین بود . خدایی که از خطاهای من در گذشته بود و باز هم
جواب دعاهام رو داده بود . خدایی که بالي
سقوط رو ازم دور کرده بود و کسی مثل امیرمهدی رو نصیبم
کرده بود . خدایی که امیدم براي هر کاري بود .
ای که برای خواننده اش اجابت کند . ای که به مطیع و فرمانبردارش دوست است . ای که به هر که دوستشدارد نزدیک است . ای که برای هرکس که از او نگهبانی خواهد
نگهبانست ! .... من به واقع تک تک این
صفات خدا رو با چشم دیده بودم . تو کوه ..... سقوط هواپیما
........ زمانی که برای سالمت امیرمهدی نذر کردم
.... وقتی امیرمهدی سالم برگشت .... وقتی بهم ابراز علاقه کرد
من در مقابل این پروردگار باید چیکار می کردم ؟
هر تکه ای دعا چشمای من رو بیشتر و بیشتر باز کرد . انگار در حین دعا خوندن ، تموم اتفاقات از لحظه ی
سوار شدن به هواپیما تا همون لحظه بر پرده ی ذهنم به نمایش در اومده بود .
امیرمهدي راست می گفت . شناخت خدا ، حال ادم رو عوض میکرد . مسئولیت آدم رو بیشتر می کرد . انگار
حس تلافی خوبی های خدا ، تو وجود آدم به غلیان می افتاد .
وقتی خالق انقدر خوب بود ، چرا من بنده ی بدی باشم ؟ چرا وقتی
اون به حفم گوش می کرد من به حرفاش
بی توجه باشم ؟ پس اولین قدم رو برداشتم براي خدایی که بهم لطف بیش از حد داشت .شب آخر احیا ، تصمیم گرفتم در مورد پوشش و حجابم یه تجدید
نظر کلی داشته باشم . سخت بود ولی
غیرممکن نبود . می دونستم که بالاخره یه روز عادت می کنم .
بعد از خروج از مسجد ، وقتی داشتیم تا مکان پارك ماشین پیاده
می رفتیم ؛ خودم رو به امیرمهدی رسوندم وباهاش هم قدم شدم .
با طمأنینه قدم بر می داشت .
حس کردم تو فکره . اول نمی خواستم خلوتش رو به هم بزنم . به
خصوص که چشماي قرمزش نشون می داد
شب پر سوزی داشته و حسابی با خدا خلوت کرده .
اما بهترین فرصت برای طرح سوالم بود . برای همین آروم گفتم .
من – فلسفه ی حجاب چیه ؟
نگاهش به سمتم چرخید و جایی نزدیک صورتم متوقف شد .
امیرمهدی – خودتون چی فکر می کنین ؟
من – خب .. چیزي که می دونم اینه که باید خودمون رو جلو نامحرم بپوشونیم .
نویسنده=گیسوی پاییز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید قراره حر تو باشم ....
#مهدویت_و_آخر_زمان
#کلام_بهشتی
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
📜 (احزاب33)
👈خدا خواسته که هر پلیدی را از شما اهل بیت دور کرده و تطهیرتان کند
در تفاسیر شیعه و سنی آمده
که از وقتی این آیه نازل شد رسول الله هر روز که برای نماز صبح به مسجد میرفت مقابل خانه ی فاطمة سلام الله علیها ، توقف کرده و این آیه رو میخوند.
🔸تفسیر طبری
🔸تفسیر ابن کثیر
🔸فتح البیان
╭─┅🍀🌸🍀🌸🍀🌸┅─╮
@rezvaneh_info
╰─┅🍀🌸🍀🌸🍀🌸┅─╯
#تطبیق_آیه
1⃣وقتی شبها به دعا نشست و برای همسایه هم دعا کرد مصداق این آیه شد:
✴️فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ(نور36)
👈در خانه هایی که خدا خواسته که در آن نام او را ببرند و کسانی شب تا صبح تسبیح گو باشن
2⃣وقتی از فقدان رسول الله شب و روز گریه کرد مصداق این آیه شد👇
✴️قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ (یوسف86)
3⃣وقتی رفت تو مسجد خطبه خوند
مصداق این آیه شد👇
✴️لَّا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ (نساء148)
👈خدا دوست ندارد کسی صدایش را بلند کند مگر اینکه به او ظلم شده باشد.
4⃣وقتی دستان امیر المؤمنین رو بستن و تنها به کمک حضرت اومد مصداق این آیه شد👇
✴️أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ (سبأ46)
برای خدا دونفری یا تنهایی قیام کنید.
5⃣وقتی پشت در خانه، محسن رو از دست داد مصداق این آیه شد.
✴️رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي... فَتَقَبَّلْ مِنِّي (آل عمران35)
خدایا آنچه در شکم داشتم رو نذر تو کردم... از من قبول کن
╭─┅🍀🌸🍀🌸🍀🌸┅─╮
@rezvaneh_info
╰─┅🍀🌸🍀🌸🍀🌸┅─╯
🌹#به_وقت_نیایش
ساعت ۱۲:۱۸ اذان ظهر به افق البرز💫
حکمت شماره ۱۶۹
_اینده نگری:
صبحگاهان براى آن كه دو چشم بينا دارد روشن است.
#نهجالبلاغه
🌱✨️
╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮
@rezvaneh_info
╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم *
شاید حتی همین غمهایِ سنگین و تهنشین شدهیِ میونِ لایههایِ درونی قلبهامون با وجود همین ظاهر دردناک و نچسبشون هم خیر باشن .
یقین دارم خیر هستن که باعث میشن نیمه شبها ، کوله بارِ سنگینِ دلتنگیهامون رو به دوش بکشیم و لنگان و خرامان پناهندهی درگاهت بشیم
[ خدایِ مهربونِ ما . ]✨😍
#رضوانه
#نمازجمعه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
♻️برگزاری آئین وحدتبخش نماز عبادی سیاسی جمعه/ ۱۸ اسفند
🔹به امامت #حجتالاسلام_والمسلمین_مختاری_امام_جمعه_شهرستان_ساوجبلاغ
🔹️مجری و زیارت آل ياسين: آقای کاظم خانی
🔹قاری و مؤذن: آقای خان محمدی
🔹میز خدمت: بنیاد شهید شهرستان ساوجبلاغ_مرکز وکلای قوه قضائیه استان البرز
🔹#مصلی امام خمینی (رحمه الله علیه) هشتگرد
شروع برنامه ها ساعت: ۱۱
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#واحد_ارتباطات_و_رسانه
#دفتر_امام_جمعه
#شهرستان_ساوجبلاغ
•┈┈••••✾🌺✾•••┈
حاجآقاپناهیانحرفقشنگیزدن
میگفتنکه:ریـاوقتیقشنگه
کهبخوایبراامـامزمان
خودنماییکنی؛نهمردم♥️!