eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
639 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
💔💔💔 وقت جدایی من و ماه صیام شد یعنی غروب طلعت این بار عام شد دارد بساط ماه خدا جمع می شود آه درون سینه ی ما مستدام شد 🌿التماس دعا🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله علیه): بچه بودیم سفره پهن میشد و ما سرگرم بازی، سفره که میخواست جمع شود مادر با نگرانی لقمه میگرفت. حالا سفره رحمت خدا دارد جمع میشود، ای مهربانتر از مادر! بیا و قبل از جمع شدن سفره لذت مهمانیت را به ما بچشان ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ می‌روی، اما فقدانت دردناک است... ...اين ماه با ما به خوبى رفتار كرد. سحرها و شب‌هايش را در اختيار ما گذاشت و طلوع و غروبش را براى ما داشت. «قَدْ أَقَامَ فِينَا هَذَا الشَّهْرُ»؛ مدتى با ما همراه شد و با ما اقامتى كرد. «مُقَامَ حَمْدٍ»؛ خيلى حميد بود و پَستى نداشت. «وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ مَبْرُورٍ»؛ و با خوبى با ما رفتار كرد. «وَ أَرْبَحَنَا»؛ و به ما سود رساند. «ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا»؛ حالا او دارد از ما جدا مى‌شود. «عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ. فَنَحْنُ مُوِدِّعُوهُ»؛ و ما هم داريم با او وداع و خداحافظى مى‌كنيم. «وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا»؛ به گونه‌اى داريم توديع و خداحافظى مى‌كنيم، كه جدايى از او براى ما سنگين است. هنوز عطشش را داريم، هنوز كوزه‌اى را آب نكرده‌ايم، هنوز حتى دست‌هايمان را هم نشسته‌ايم و آبى به سر و صورتمان نزده‌ايم. «وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا»؛ به گونه‌اى داريم وداع مى‌كنيم كه جدايى از او براى ما سنگين است و برگشت او از ما، مغموم و مستوحشمان كرده است. «وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ وَ الحَقُّ الْمَقْضِىُّ»؛و حال كه دارد از ما جدا مى‌شود، ما در جدايى و فراق او، حقوقى را كه او بر ما داشته را به عهده گرفته‌ايم. ذمه او را بر خودمان واجب و لازم مى‌دانيم و گردنمان را در گروى او گذاشته‌ايم. اگر ما از ماه رمضان داريم جدا مى‌شويم، به گونه اى جدا نمى‌شويم كه پشت سر او خوشحال باشيم و به گونه اى جدا نمى‌شويم كه در جدايى از او به يادش نباشيم و آنچه را كه در ما سبز كرده و در ما كاشته است را بكنيم و دور بريزيم، بلكه اين ماه براى ما «ذمام محفوظ» و «حرمة مرعية» و «حق مَقضّى» و انجام داده شده دارد. اينها خصوصياتى براى رمضان است. @rkhanjani
🔰 یک ربع خطبه عربی خواند از آسمان اورشلیم گدازه و از زمینش مجاهد جوشید! تخصص علی،خیبر شکنی است @rkhanjani
🍃اگر نباشۍ سنگ روے سنگ بند نمی‌شود ڪه هیچ... آسمان به زمین می‌رسد... مے دانم ڪه هستی فقط... ڪاش پیدایت می‌ڪردم... 🍃 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
#دام_شیطان 🔥 #قسمت_یازدهم 🎬 بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز
🔥 🎬 وارد ساختمان شدیم,گویا خونه ی یکی از مسترهای زن بود,انگار نیمه های جلسه بود که رسیدیم,ازچیزی که می‌دیدم خیلی تعجب کردم, برخلاف جلسه ی قبل که معنوی و روحانی بود اینجا مثل تگزاس می‌موند! یک مشت زن بی حجاب ,قاطی مردا هر کدوم یک جام به دستشون که فکر می‌کنم,ش ر ا ب بود ,با تعجب برگشتم به سمت بیژن و گفتم اینجا چرا اینجوریه؟؟ اینا که دم از دین و قرب خدا می‌زنند با نجاست خواری و ش ر ا ب میخوان به قرب الهی برسن؟؟ بیژن گفت:تحمل داشته باش ,تو چون مدارج عالی عرفان را طی نکردی ,درک اینجور چیزا برات امکان پذیر نیست! تو اینجا نمی‌خواد کشف حجاب کنی و چیزی بنوشی ,فقط یک اتصال بگیر تا ببینم ظرفیت تعلیم ترم‌های بالاتر را داری؟ مثل همیشه نتونستم باهاش مخالفت کنم, دوتا از مسترها اومدن دوطرفم و به اصطلاح خودشون وصلم کردند به شعور کیهانی... خدای من همه جا را نورسیاهی گرفته بود به نظرم می‌رسید یکی داره کاسه ی سرم را می‌تراشه😖,دست وپاهام به اختیار خودم نبود و تند تند تکون می‌خورد , ناخوداگاه از جام بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه , هرچی دم دستم بود شکوندم ,یه کم آروم شدم و اومدم سرجام نشستم. بیژن که شاهد همه چی بود ,کف زنان آمد کنارم نشست و گفت:آفرین هما, می‌دونستم که روح تو ظرفیتش را دارد, توموفق شدی به شعور کیهانی وصل بشی اون ظرف شکستنتم ,یک نوع برون ریزی بود از این به بعد تو می‌تونی کارای خارق‌العاده ای انجام بدی... بعد انگار کسی تو گوشش چیزی گفت ,بلند شد ,پاشو همااا بابات داره میاد سمت دانشگاه, پاشو تا نرسیده ,من ببرمت... سریع پاشدم و راه افتادیم , تقریبا پنج دقیقه زودتر از بابا رسیدم. سوار ماشین بابا شدم می‌خواستم سلام و علیک کنم یکهو صدای انگلیسی مردگونه ای از گلوم بیرون آمد. بابا با تعجب نگاهم کرد پشت سر هم سوالای مختلف پرسید, من می‌خواستم جواب بدم اما با اینکه زبان انگلیسی مسلط نبودم, بی اختیار، سوالات بابا را با همون لحن صدا و به زبان انگلیسی سلیس جواب می‌دادم. خودم گیج شده بودم و بابا داشت دیوونه می‌شد... رفتیم خونه, مامان آمد جلو , بابا زد تو سرش و اشاره کرد به من و گفت:حمیده,دخترت دیوونه شده😭 مامان شونه هام را تکون داد , پرسید چت شده هما؟؟؟ اومدم بگم ,هیچی نشده و... اینبار صدای بچه ای از گلوم خارج شد که به زبان ترکی صحبت می‌کرد...😱 خودمم حسابی گیج شده بودم, بابا اینبار خشکش زده بود و طفلک مامان ازحال رفت.. منو بردن تو اتاقم قرص خواب دادن بخورم تا بخوابم. فک کنم به گمانشون من واقعا دیوونه شده بودم, عصر می‌خواستن ببرنم پیش روانپزشک. خیلی احساس خستگی می‌کردم, آروم آروم به خواب رفتم... با تکان‌های مادرم ازخواب بیدارشدم, مادر با ترس بهم خیره شده بود. گفتم:ساعت چنده مامان مامان پرید بغلم کرد وگفت:خداراشکر خوب شدی,دیگه دری وری به زبون ترکی و انگلیسی نمیگی . مامان:پاشو عزیزم یه چی بخور ,می‌خوایم بریم دکتر گفتم:دکترررر؟ نه من طوریم نیست نمیام. مامان:اتفاقا باید بیای,همون دفعه ی قبل که تشنج کردی می‌بایست می‌بردیمت .. بالاخره با زور همراه پدرومادرم رفتیم پیش یک روان پزشک... ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @rkhanjani ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 یک راه حل عملی برای رسیدن به آرامش 🎵استاد پناهیان @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا