eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
633 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5812393402183991997.mp3
4.6M
حروآزاده‌ای اگه‌هستی‌با‌حسین 🎙بنی فاطمه 🏴@rkhanjani
آزاده باش... قیمتی خواهی شد... آنقدر قیمتی که خداوند خریدارت شود آن هم به بالاترین قیمت؛ یعنی «ولایت» سلمانش را با «مِنّا اهلَ البِیت» خرید حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِک» و یقین بدان تو را با «انتظار» خواهد خرید و چه مقامیست این انتظار ...💔 ☀️عزاداریمان نذر ظهورت یا مهدی ای صاحب زمین و زمان(عج) ─┅═༅𖣔🏴🍃🖤𖣔༅═┅─ 🏴🏴‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 ‌#نگاه‌خدا #قسمت_سیزدهم سر کلاس اصلا حواسم به حرفای استاد نبود. آقای یاسری داد زد: ده
💗نگاه خدا💗 بعد از کلاس، دلم برای عاطی خیلی تنگ شد. شماره‌اش را گرفتم. - الو عاطی. - به خانووووم خانومااا چه طوری ؟ - عاطی کی میای ؟ - وااا چیزی شده ؟ - عاطی حالم خوب نیست دلم تنگ شده .حوصله خودمم ندارم. -من فردا میام - باشه اومدی بیا خونمون ،با هم حرف می زنیم. عاطی: باشه. - فعلا من برم کلاسم داره شروع میشه بعد کلاس رفتم سمت خونه... اصلا حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم. یادداشتی به در ورودی زدم. "من حالم خوب نبود وقت غذا درست کردن نداشتم شرمنده" مغزم داشت می‌ترکید. تلفنم زنگ خورد. خاله زهرا بود. رد تماس دادم. چشمم به عکس مامان افتاد. "مامان جون ببین با رفتن حال و روزمو چرا خدای تو منو نگاه نمیکنه. این چه بخت شومیه که من دارم" آن‌قدر گریه کردم تا خوابم برد. صبح با صدای زنگ ایفون بیدار شدم. عاطفه بود. در را باز کردم. عاطفه با جعبه شیرینی آمد. - دختره دیونه معلوم هست کجاییی؟ دیگه میخواستم درو بزنم بشکنم - گوشی وا مونده ت چرا خاموشه ،مجبور شدم زنگ بزنم واسه حاجی . - نترس بابا ،نمردم که ،تازه میمردمم چرخه طبیعت همچنان ادامه پیدا میکرد عاطی: وااااییی از دست تو... -عاطی جان قربون دستت ،من تا برو دست و صورتمو بشورم یه چایی اماده کن. دست و صورتم را شستم. - به به چه کردی تووو خانوووم ،الان دیگه وقت شوهر کردنته. - حالا شیرینی واسه چی آوردی ؟ - آبجیتون داره ازدواج میکنه. - برو بابا مسخره کی میاد تو رو بگیره -حالا که یکی پیدا شده ساراجون. جیغ بنفشی کشیدم. عاطی دستانش را گذاشت روی گوشش. - دختره خل گوشمو داغون کردی. ادامه دارد.... 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محرم ۱۴۰۰ تحلیل عاشورا جلسه ۲.mp3
4.33M
🎤منبر های کوتاه 🏴تاملی در قیام عاشورایی امام حسین علیه السلام جلسه دوم: قیام اباعبدالله ع عامل حیات دوباره جامعه و احساس شخصیت واعتماد به نفس امت اسلامی @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 چہ علمداࢪ چہ ڪودڪ باشے دسٺ دادڹ هنࢪ مࢪداݧ اسـٺ 🖤 🏴 @rkhanjani
اگه کم آوردی برای حسین علیه السلام گریه کن ... او کشتی نجات است. ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🏴@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم. یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم. وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ 💥هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود. وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند. و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم. همه‌ی این‌ها از یک دعای مادر است 📚 آیت الله میلانی 🏴@rkhanjani
روز منتسب به عبدالله فرزند خردسال آقا امام حسن مجتبی عبدالله بن الحسن علیه السلام 🕯پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می‏باشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بی‏ یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی‏شوم‏» . 🕯در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دست‏ خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان‏» ! 🕯حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می‏کند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود . ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─