✊تمامیتلاش هایمن برای بی نمازڪردن شماست.
اگه گیرا باشه خب نونم تو روغنه😋😈
پ.ن:بینمازیینیآغازهیڪسقوطِعمیق...
#شیطان_گرافی
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستامو بگیر پاشم حسین
زیر خیمهی تو جا شم حسین
#شب_جمعه
@rkhanjani
✅۶درس برای تجربه زندگی در لحظه حال
۱.از آشفتگی دوری کن:
هرکاری میکنی تصور کن که مهم ترین کار جهان است، با این کار سعی میکنی که در یک زمان فقط یک کار رو انجام بدی
۲.خودت رو از قیدو بند هر چه غیرضروریست رها کن:
کافیه همیشه از خودت بپرسی به عنوان یک مسافر، آیا کوله بارم زیاد سنگین نشده؟چه چیزی رو میتوانم رها کنم تا سبک تر به راهم ادامه بدم
۳.دوست و رفیق خودت باش:
بجای اینکه خودت رو با دیگران مقایسه کنی و مدام نگران این باشی که چه فکری درباره تو میکنن، به خودت یادآوری کن که تو دراین دنیا منحصر به فردی
۴.برای نقایص خودت هم ارزش قائل شو:
وقتی طبیعت با این همه زایش و نو شدن کامل نیست،چرا تو باید کامل باشی؟اصلا آیا کامل شدن درجه ای دارد؟
۵.تمرین همدلی کن:
وقتی همدلی رو تمرین کنی، یعنی سعی کنی خودت رو در موقعیت و جایگاه فرد مقابل قرار دهی، از اشتباهات دیگران کمتر اذیت میشی و میتونی از زندگیت لذت بیشتری ببری...
———🌻⃟————
@rkhanjani
#اعمال_شب_جمعه
#یا_دائم_الفضل_علی_البریه
🌴هفتم :خواندن دعای کمیل
هشتم: بخواند دعاي اَللَّـهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي كه در شب عرفه نيز خوانده مي شود
☀️متن دعای اللهم یا شاهد کل نجوی 👇
https://eitaa.com/kanale_behesht/684
🌿نهم : آنكه #ده_مرتبه بگويد يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلي الْبَريِّةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ، صَلِّ عَلي مُحَمِّد وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَري سَجِيَّةً، وَ اغْفِرْ لَنا يا ذَاالْعُلي في هذِهِ الْعَشِيَّةِ. و اين ذكر شريف در شب عيد فطر نيزخوانده مي شود.
@rkhanjani
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
🔴 #رایحه_رفتارها_و_حرفها
💠 حرفها و رفتارها #عطر و رایحه دارند و تا مدتها روی جان و تن مینشینند.
💠 زن و شوهرها مواظب باشید با کسانی معاشرت کنید که عطر رفتار و حرفهایشان، روحتان را بدبو نکند. کسانی که به همسر خود احترام نمیگذارند، همیشه #نق میزنند و یا #بدگویی همسر میکنند و سیستم آنها فاز #منفی دادن است از این قبیل هستند.
💠 در مواجهه با این افراد، فضا را با حرفهایی که #عطر دعوت به صبوری، خوشبینی، سازگاری و #مدارا دارد پر کنید.
💠 حتماً پس از جدا شدن از چنین انسانهایی، نقاط #مثبت همسر و زندگیتان را در ذهن خود پرورش دهید و روحیه #شکرگزاری را در خود تقویت کنید تا رایحه متعفّنِ حرفهایی که شنیدید شما را #آزار ندهد.
@rkhanjani
AUD-20211017-WA0020.m4a
4.33M
♨️📨 #سوال: سلام خسته نباشید
من دختری نوجوان هستم، که مذهبی هستم و در ارتباط با نامحرم خیلی چشم پاکم.
اما اقواممون شبیه ما نیستن و با نامحرم خیلی راحت تر هستند
یکی از اون افراد با من خیلی گرم و صمیمی بود ، اوایل توجه نمیکردم اما به مرور زمان من ازش خوشم اومد و...
#ارتباط_با_نامحرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
♨️📨 #سوال: سلام خسته نباشید من دختری نوجوان هستم، که مذهبی هستم و در ارتباط با نامحرم خیلی چشم پا
ارتباط گرفتن و مورد پیدا کردن برای انتخاب همسر از فضای مجازی عاقلانه و مدبرانه نیست و اکثر مواقع هم با آسیب های فراوانی روبه رو بوده اند.
@rkhanjani