eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
642 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_چهاردهم ﷽ ایلیا: به حسینیه که رسیدیم، با میثم رفتیم سراغ نقشه برداری پروژه اما سی
﷽ حورا اتاقم شده بود زندان! میل به غذا نداشتم. ایلیا از وقتی برگشته بود یک جور دیگر شده بود. یکی دو روز هم دانشگاه نیامد. شبیه بچه هایی بود که از مدرسه بیرونشان کرده اند. از بی توجهی هایش خیلی دلگیر بودم. حال و حوصله درس را نداشتم. نرفتم دانشگاه.فکر میکردم پدرم درگیر کارش است و حواسش به من نیست اما همان موقع در باز شد و قامت بلند پدرم  را دیدم.  از جایم بلند شدم. پدر دستی به ریش کوتاه و جوگندمی اش کشید و اتاق بهم ریخته را از نظر گذراند.  نقاب لبخند بر صورتم کشیدم و گفتم: «فکر کردم رفتی بابا» نگاه جدی و خونسرد پدرم بالاتر از شیشه های عینکش قرار گرفت. فقط آرام گفت: «حاضر که شدی بیا پایین برسونمت» دو قدم دنبال پدر که داشت از اتاق بیرون میرفت، آمدم و گفتم: «امروز نمیرم دانشگاه...» و درمقابل چرخش پدر، بلافاصله گفتم: «سرم یکم درد میکنه» پدرم چیزی نگفت و از پله ها پایین رفت. نگرانی و دلشوره هایم  دو برابر شد. نکند چیزی فهمیده باشد!  دنبالش دویدم و گفتم: « شاید یه سر به کتابخونه ات بزنم.» پدر کتش را پوشید و همانطور که  وارد حیاط میشد همین یک جمله را رو به من گفت: «کار خوبی میکنی » نگاه معنادار مادر از کنار تلوزیون توجهم را جلب کرد. اماخودم را به آن راه زدم  و به اتاقم برگشتم. با خودم فکر کردم از همه چیز به سمت خواب فرار کنم. اما خوابم نمی برد. دست بردم سمت کشو و یک قرص سرماخوردگی برداشتم، خواستم قورتش بدهم اما به زبانم چسبید و تلخی اش تمام دهانم را درگیر کرد. قرص را لای دستمال تف کردم. حوصله نداشتم بلند شوم و در را ببندم. دستهای یخ کرده ام را زیر پتو بردم و پتوی نقش برجسته  را روی سرم کشیدم. مدتی بعد  با اخمی عمیق به خوابی عمیقتر رفتم. صحنه های فیلمی که دیده بودم با سرعت گردباد در اطرافم ظاهر و محو میشدند. فریادهایم در گلو خفه مانده بود که ناگهان از برج بلندی به پایین سقوط کردم و با لرزش پاهایم از خواب بیدار شدم. اولین چیزی که وقتی چشم باز کردم دیدم، چشمان خمار و نگران مادرم بودند.  مادر با تعجبی خوف آمیز پرسید: «چی شده؟ چرا اینقدر ناله میکنی؟» دست مادر با خنکای دلنشینی بر پیشانی گرمم  نشست: « هنوزم داغی! حتما تب کردی» مادر این را با نگرانی تمام گفت. بلند شد اما  صدایم او را دوباره نشاند: -نرو مامان +میخوام به دکتر حسینی زنگ بزنم _نه نمیخواد فقط یکم پیشم بمون +بچه شدی؟ _مامان سردمه +بذار برم پتو بیارم _برام آب میاری و یه استامینوفن؟ +هنوز دکتر نشدی نسخه تجویز میکنی برا خودت؟ _فقط میخوام یه خواب راحت و عمیق داشته باشم بدون هیچ کابوسی... +زنگ میزنم دکتر _خیلی خب، نه دکتر نه قرص و شربت...همون دمنوش پونه و آویشن تو... لبخند مادر در نگاهم نقش بست. آن روز تا نزدیکی غروب مادر به سختی ملینا را از اتاقم دور نگهداشت. بعد از چند ساعت استراحت و خوردن چند لیوان دمنوش و یک کاسه سوپ، از تختم پایین آمدم. رفتم  دست و صورتم را شستم . بعد لباسهایم را عوض کردم. وقتی شال قرمزم را روی سرم می انداختم، مادرم از آشپزخانه بیرون آمد و پرسید: «کجا میری؟» نگاهم را در خانه چرخاند و جواب داد: «با آتوسا جای همیشگی... میدون آزادی» یکدفعه ملینا با یک جعبه لاک رنگی  از اتاقش بیرون دوید و گفت: « منم میام» پشت پلکی نازک کردم و گفتم: «کسی تو رو نمی بره بچه» ملینا معترضانه داد زد: «ماماااان» مادر سبدمیوه را روی میز ناهار خوری گذاشت و رو به من گفت: «اگه اونقدر حالت خوبه که میری بیرون خب خواهرتم بِبَر... » کیفم را روی مبل پرت کردم و گفتم: «اصلا نمیرم. میخوام کتاب بخونم» لبخندِ پرکشیده از لبان غنچه ای ملینا و ابروانی که مادر بالاانداخت با آخرین رد پرتوی خورشید، در خانه مان همزمان شد. من خسته و کلافه خواستم  چراغ راهرو را روشن کنم اما انگار چراغ سوخته بود. انتهای راهرو درِ چوبی کتابخانه  را با صدای جیر جیر پیاپی، باز کردم. به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋خدا همیشه آنلاینه اگه صداش کردی و جواب نگرفتی بدون دل ما ویروس گرفته که نیاز به پاکسازی شه @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#پرسش_پاسخ #لجبازی #بدپوششی ♻️قسمت دوم ❓دلیل بسیاری از بدپوششی هایی که شاهدش هستیم چیه؟ ⏩در قس
♻️قسمت آخر🔚 ❓چرا بعضی ها از روی لجبازی بدحجاب می شوند؟ ⭕️برای بعضی آدما، به هر دلیلی این باور به وجود اومده که کسی به اونها توجه نمی کنه و به همین دلیل تلاش می کنن عقاید مخالف داشته باشند و با این کار دیگران رو مجبور کنن که به اونها توجه ویژه ای داشته باشن حتی اگه خودشون، از درون قانع شده باشن. 〽️اون دسته از افرادی که بدپوششی خودشون رو به خاطر لج کردن با قوانین کشور می دونن معتقدن چون در کشور کم و کاستی و گرونی وجود داره اونها هم باید قانون کشور رو زیر پا بذارن.باید در جواب این افراد بگی مسئولین وقتی دیدن شماها قانون رو زیر پا میذارید دلسرد شدن و دست و‌ دلشون به حل کردن مشکلات کشور نمیره ⁉️در پاسخ به این افراد باید گفت مگه توی کشورهای دیگه هیچ مشکلی وجود نداره؟ اصلا مگه تحریم های آمریکا رو باعث بانی وضع بوجود اومده نمی‌دونید پس چرا با آمریکا لج نمی کنید؟ ⁉️تازه مسئولان کشور مگه از کجا اومدن؟ مگه اونا ایرانی نیستن؟ مگه از دوست و آشناهای خودمون نیستن؟ خب وقتی هر کسی در جایگاه خودش قانون رو زیر پا بذاره نتیجه ش میشه این وضعیت ❎حالا تصور کنید این استدلال قابل قبول باشه و هر کس حق داشته باشه درست رعایت نشدن قانون رو با زیر پا گذاشتن یه قانون دیگه جبران کنه.مثلا یه خانم بدحجاب تصادف کنه و پلیس بهش بگه چون تو قانون رو رعایت نمی کنی قانون هم موظف نیست به کارت رسیدگی کنه ➕یا اینکه یه خانم بدحجاب تو زندگی مشکل پیدا کنه و بره دادگاه برای گرفتن مهریه یا نفقه اقدام کنه.دادگاهم بهش بگه چون قانون کشور رو زیر پا گذاشتی نمی تونی از قانون برای حل مشکلت کمک بخوای ⚖قوانین هر کشور با توجه به فرهنگ و عقاید و نیازهای اون جامعه تنظیم شده و هر چقدر هم انعطاف پذیر باشن باز هم نمی تونن باب میل همه باشن.اصلا تصویب قوانین برای این هست که جلوی هرج و مرج گرفته بشه اگر قرار باشه هرکس فقط قوانینی که به مذاقش خوش میاد عمل کنه هرج و مرج میشه و بی قانونی سراسر جامعه رو فرامی گیره 🔝تو همین کشورهای غربی که قانون حجاب ندارن مجبور شدن بخاطر مشکلات بوجود اومده کلی قانون جدید تصویب کنن تا جلوی بی بندوباری و تعرض هارو بگیرن اما تاثیری نداشته چون همچنان تجاوز و آزار جنسی بیداد می کنه 🌸 @rkhanjani
هدایت شده از ثانیه شمار ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 ۱دقیقه‌ای که نباید از دست داد! ⚠️ واکسن زدن رهبر😱 🔹 من هیچ عارضه‌ای نداشتم 🔹 بحمدالله! خیلی خوب بود! ❗️ کارهای تولید و واردات واکسن کارهای بود! 🔹 حالا در ((دهن‌ها)) هست غالبا این‌ها بی‌اعتبار است! 🔹 کارهای خوبی انجام شد! (با تاکید) 🔹 باید دنبال شود! 🔹 باید تاکید شود! ❗️ واکسیناسیون عمومی بسیارررر چیز ! 🔹 انجام بگیرد! (با تاکید!) 📌 (فقط در یک دقیقه از صحبت‌های معظم له بشمارید تعداد تاکید را نسبت به زدن واکسن، و همینطور رد که در ها هست! (تعبیر به افواه و دهن‌ها نشان از اوج بی استدلالی دارد!) ⛔️ حجت بر همه تمام است! خدا لعنت کند کسانی را که حجت ولی را بی اعتبار می‌کنند، این از هر تجمع و واکسن نزدنی خطرناکتر است!! @HozeTwit https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠⚜💠 این روزها چشم به راهیِ برگ‌های روی زمین، مرا یاد تو می‌اندازد. کاش به اندازه‌ی اشتیاق یک برگ پاییزی هجران کشیده به شاخه‌ی درخت، منتظر و مشتاقت بودیم! 💠⚜💠 @rkhanjani
و کلید های غیب نزد اوست ... ۵۹ ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ عقل تا بال گشود است گرفتار تر است ؟ .😊 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ عقل تا بال گشود است گرفتار تر است #اقبالِ_لاهوری #روزمان_را_چگو
به زعم من ، می فرماد همه چی رو با عقلت نمی تونی بسنجی ... بعضی چیزها در عقلِ جزءنگرِ ما نمیاد... پس بی جهت ادعای روشنفکری نکن😎 راستی می دونستید برای اقبال چه توصیف خوشگلی دارن : 🍃اقبال لاهوری، «ایرانی‌ترین» خارجی و «شیعه ترین» سنی👌👌 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani