حضرت امام خمینی:
«تمدن» اینها این است! اینها از تمدن این را میخواهند. اینها از آزادی این را میخواهند! آزادی غربی میخواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا [یا] بروند توی – نمیدانم – جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان میخواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه میرفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت میآمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمیکردند حرف بزنند.
امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت [به] طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم میگیرند. مگر مازندرانیها میگذارند یا رشتیها میگذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلویایها (بندر انزلی) مردهاند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر میگذارند اینها را؟ تمدنهای اینها این است. آزادیای که آنها میخواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش] بشوند.»
@rkhanjani
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌾ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
🌾بی آنکه به سویت قدمی برداریم
یک عُمْر صدا زدیم: آقا تو بیا!
🥀سلام آقای غریبم...
#سلام
🍂🍃🍂🍃🍂
@rkhanjani
🍃🍂🍃🍂
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
1_552140037.pdf
886.1K
#امام_صادق علیه السلام
🔖نامه ای که شیعیان بعد از نمازهای خود می خواندند
💠 نامه امام صادق علیه السلام 💠
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
📌امام صادق عليه السّلام اين نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد اين نامه را به يك ديگر بياموزند و در آن درنگ كنند و آن را بررسى كرده به كارش بندند، آنها هم هر يك نسخهاى از آن را در نماز خانه منزل خويش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پايان مىرسيد در آن مى نگريستند.
🍂🍃🍂🍃🍂
@rkhanjani
🍃🍂🍃🍂
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
▪️هزار طائفه آمد
▪️هزار مکتب رفت
▪️و ماند شیعه کـه
▪️قال الامام صادق داشت !
@rkhanjani
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
چهار توصیه کلیدی استاد میرباقری_1.mp3
2.16M
چهار توصیۀ کلیدی استاد میرباقری:
۱. مدیریت خواب و بیداری؛
۲. مشغولیت به مأموریت؛
۳. پرهیز از اتلاف وقت؛
۴. برنامهریزی درازمدت.
@rkhanjani
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
فهرست کتب مرتبط با موضوع حجاب و عفاف - Copy.pdf
352K
🔰 در حوزه حجاب و عفاف چه کتابی بخونم؟
پیشنهاداتی برای نسل نو
🌺 اداره سبک زندگی و تعالی خانواده
@rkhanjani
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 35
صد رحمت به میگ میگ!
همیشه فکر میکردم سرعتی سریع تر از نور نداریم!
تا اینکه با بچه های دانشکده مون آشنا شدم!
کلاس که تموم شد سریع جمع و جور کردم تا خودم رو به تابلو اعلانات برسونم.!
مثلا خواستم تا شلوغ نشده اونجا باشم!
یه لشکر آدم زودتر از من دراز به دراز جلوی تابلو ایستاده بودن!
از زمزمه ها متوجه شدم فقط اسم و امتیاز 100 نفر اول نوشته شده.
با این همه شرکت کننده منطقیش هم همین بود
قد بلندی فایده ای نداشت.
خط هاش هم که اونقدر ریز بود که از دور چیزی پیدا نبود.
هر جوری بود خودمو لای جمعیت جا کردم.
چی همه اطلاعیه روی تابلو هست!
یعنی همه این ها رو باید بخونم تا بفهمم چی به چیه؟
چشمام رو تیز کردم..
آها.. خب 4 برگه A4 بود که اسم برنده ها توش بود.
هر لیست 25 نفر.
توی بحر لیست کوچک خط ریز روی تابلو بودم که پسر بغلیم سرش رو برگردوند سمت و من و زل زد توی چشام!
همه روشون به تابلو بود و این رو به من!
اینم وقت گیرآورده حالا این وسط با اون چشمای آبیش!
محلش نذاشتم و نگاهم رو به تابلو دادم..
لامصب ول کن نبود!
حالا همه تابلو رو میبینن این میخواد منو ببینه!
شنیده بودم خوشگلی دردسر داره ولی نه دیگه اینجوری!
هر چی میگذشت چشاش گردتر میشد.
لابد فکر میکرد ملکه رویاهاش رو دیده!
چندشم میشه از پسرای سر راهی!
حالا لابد میخواد الان زانو بزنه و جلوی جمعیت حلقه نامزی تعارفم کنه!
اومدم یه متلک بارش کنم روش کم شه مزاحمم نشه که دیدم خودش روش کم شد و نگاهش رو از چشام برداشت!
ولی هنوز گردنش کج به سمت من بود.
نگاهش رو دنبال کردم.
به کفشام نگاه میکرد.
یه لحظه به خودم اومدم!
اصلا حواسم نبود!
من کی کفش این رو لگد کردم؟!
نه اینکه جمعیت زیاد بود همه توجهم به تابلو بود!
عذر خواهی کردم و کمی جا به جا شدم.
خوب شد چیز میزی بارش نکرده بودم!
ولی میتونست جای اون همه نگاه و گردن کج کردن از زبوش استفاده کنه!
هم برای سلامتی چشماش بهتر بود همم من اینقدر ضایع نمیشدم..
خودم رو جمع و جور کردم که دیگه سوتی ندم.
بعد 6 بار بالا و پایین کردن لیست با کلی ذوق اسمم رو پیدا کردم.
تا الان کجا بود؟ چرا از اول ندیده بودم..!
همین که اسمم هست یعنی توی صد نفر اول بودم.
و این یعنی یک پله صعود و نزدیک شدن به خدحافظی نهایی با هر مدل خواستگاری اجباری!
توی ذوق و شوق این پیروزی بودم که یه دفعه روی کمرم احساس سوزش شدیدی کردم.
وااای که چه قدر درد داشت. شبیه درد مار و عقرب گزیدگی!
نمیدونم تا حالا تجربه کردید یا نه! منم تا حالا تجربش رو ندارم
تحلیل مقدار درد رو همینطوری الکی گفتم!
ولی خب چون ترسناکه میگم حتما دردش هم زیاده دیگه! خخخخ
حالا مار و عقرب بین این همه جمعیت چه کار میکنه!
اونم روی کمر من!
مجتبی مختاری
@rkhanjani
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲