امسال گرفته باز تصمیمش را
گسترده به باغ دار تعلیمش را
نارنجی،زرد،قهوه ای، برگ به برگ
پاییز نشست و بافت جاجیمش را
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
در دفتر ِسینه سفرهی عید بکش
مأیوس نباش و صبح ِامید بکش
تا شب برود مداد ِرنگی بردار
چون کودکیات طلوع ِخورشید بکش!
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
آن آبی بی کرانه را وا دادی
هان دل به کویر جای دریا دادی!
حالا چه شدی تو؟ چرک شور خاکی
باران! تو چگونه به زمین پا دادی!؟
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
در سینه اگر چه غم عالم دارد
بر غیبت خود دلیل محکم دارد
هر جمعه شمرده جمع یارانش را
او سیصد و سیزده نفر کم دارد!
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
نه برگ و بری شبیه آن سیب جوان
نه شوق تر شکوفه ای در باران
برشاخه ی من بپیچ ای باد بهار
از شانه ی من کلاغ ها را بتکان!
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
فرياد از اين بي خبري حرف بزن
با او به زبان ديگري حرف بزن
من هرچه كه گفتم او نفهميد مرا
اي زخم تو خوش بيان تري حرف بزن!
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
نه برگ و بری شبیه آن سیب جوان
نه شوق تر شکوفه ای در باران
برشاخه ی من بپیچ ای باد بهار
از شانه ی من کلاغ ها را بتکان!
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee
آن شور و حرارت از بیانم افتاد
غم شد گرهی و بر زبانم افتاد
هر واژه که عاشقانه از دل برخاست
بر لب نرسیده از دهانم افتاد
#رحیمی_رامهرمزی
@robaee