eitaa logo
یک جرعه شعر... حسین جعفری
442 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
3 فایل
غزل. ادبیات. جوک. رباعی. آموزش شعر. ویراستاری.سفارش.مطالب روز. هجو طنز مصاحبه ها. عکس های انجمن ادبی. تبلیغات ...سرود. ترانه. افتخارات. معرفی کتاب های شعر چاپ شده و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله فوق‌العاده قشنگه حتما بخونید💔 در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمی بود كه سر وقت در مدرسه با بچه‌ها نماز میخواند، به کلاس ما آمد و گفت: بچه‌ها برای دوشنبه‌ هفته‌ آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید. من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمیشد و خبری از نماز نبود. روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه می‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: چرا وسایل خود را نیاورده ای؟ من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده. ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود هر چه بخواهید خدای مهربان به شما می‌دهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهی به سجاده كرد و با حالتی خاص اصلاً به من توجهی نکرد. من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات این کارها یعنی چه؟! بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. پدر و مادرم هر دو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده‌اند، با نگرانی پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده‌ایم.! خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيری نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: دست نگه دارید، دیشب در خانه‌ی این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید. 😭 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال ۷۴. هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله ۴۰ روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند. وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهارمحال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. یک هفته‌ای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسی از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايی هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامی میدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطه‌ی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم. 📔 کتاب پر پرواز ص ۱۲۲
یکباره بستنِ درِ انصاف خوب نیست دیوار باغ را مکن ای باغبان بلند @robaiiyat_takbait
یا مهدی عج یا فاطمه الزهرا س جمعه ... فاطمیه تو مثل شمع سحر آه بی صدا داری همیشه کنج غریبی خود نوا داری بگو به ما کمی از غصه های قلبت را تو غیر چند نفر عاشقت که را داری؟ ز دست مردم نادان شهر دلخونی سکوت کرده ای آقا ز بس حیا داری فقیر روی توام چون شنیده ام مولا کریمی و همه جا دستی از عطا داری چه ظلمی است فراقت بعید می دانم ستم به مثل من عاشقی روا داری بزرگی و ز عنایت به هر کجا که روی به روی چشم بزرگان عشق جا داری فشار داغ غم مادرت ز بس سخت است نه روی شادی و خنده نه اشتها داری ز روضه خوانی ما نیست این حرارت تو درون قاب دلت عکس کوچه را داری به یمن حرمت مادر که در مدینه شکست ز نوکر تو قبول است این عزاداری کنار هیزم و چادر سیاه و یک معجر درون خیمه ات آقا دگر چه ها داری ... تویی که وارث جد غریب خود هستی بگو که پیرهن کهنه را کجا داری؟ خوشا به حال تو همواره در دلت شوق پیاده رفتن تا شهر کربلا داری حسین جعفری eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
یک جرعه شعر... حسین جعفری
خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله فوق‌العاده قشنگه حتما بخونید💔 در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای
رمضانی شاعر: هولوکاست (از یونانی ὁλόκαυστον، «همه‌سوزی») یا شوآ (به عبری: השואה، «فاجعه») به کشتار دسته‌جمعی و نسل‌کشی نزدیک به شش میلیون یهودی اروپایی بر پایهٔ نژاد، مذهب و ملیت در طی جنگ جهانی دوم به دست آلمان نازی و از ۱۹۴۱ تا پایان ۱۹۴۵ در اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی، اطلاق می‌شود.[الف] کشتارها به شکل سازمان‌یافته شامل شلیک دسته‌جمعی در پوگروم‌ها؛ سیاست پاکسازی از راه کار اجباری در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی؛ همچنین وانت‌ها و اتاق‌های گاز در اردوگاه‌های پاکسازی آلمانی از جمله آشویتس، بلزک، خلمنو، مایدانک، تربلینکا، و سوبیبور می‌شدند. حدود دو سوم جمعیت یهودی اروپا در این رویداد کشته شدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️انّا لله و انّا الیه راجعون ▪️پیرغلام با صفا و با اخلاص اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام، "حاج علی مشکینی" درگذشت. حاج علی مشکینی عمر پربرکت خویش را خاضعانه و خالصانه به خدمت و عرض ارادت به ساحت مقدّس آل الله علیهم السّلام سپری کرد. ان شاءالله میهمان سفره با برکت حضرت سیدالشهداء(ع) باشند. روضه خوانی مرحوم مشکینی در آیین مسلمیه سال ۹۸ می‌باشد.
در خواب چراغ تا سحر دستم بود در خواب كليد هرچه در دستم بود زيباتر از اين خواب نديدم خوابی بيدار شدم دست تو در دستم بود @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😏 ما ملت کبیریم ایرانو پس می گیریم چقد به این خندیدم😅 🇮🇷کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸 🌍 @ebratha_ir ایتا 🌍 @ebratha.org سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا