نقطه,کلمه,جای خودش را دارد
در هرجا معنای خودش را دارد
دنیای من و تو مثل هم نیست رفیق!
هر آدم, دنیای خودش را دارد
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
باران آمد که تو اسیرم کردی
بید مجنون سربه زیرم کردی
ای عشق!مگر چه کرده بودم با تو؟
سالی دو هزار سال پیرم کردی
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
آن روز که رفتن تورا می دیدم
از گریه چو برگ بید می لرزیدم
ترس من از آن بود که روزی بِرَوی
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
ما شاخه ای از ایل شقایق هستیم
با دردسر عشق موافق هستیم
در پرده چرا سخن بگویم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستیم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
در شعر, من از مشکل خود می گویم
از عشق و دل غافل خود می گویم
خواهی بپذیر دوست, خواهی نپذیر
من شعر برای دل خود می گویم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
عاشق شده ای, خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای
آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق!
آدم ها را هنوز نشناخته ای
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
نقطه,کلمه,جای خودش را دارد
در هرجا معنای خودش را دارد
دنیای من و تو مثل هم نیست رفیق!
هر آدم, دنیای خودش را دارد
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
قطره قطره شد آب آدمبرفی
شد آبِ در آفتاب آدمبرفی
آب از سر او گذشت اما هرگز
بیدار نشد ز خواب آدمبرفی
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
با پنجرهاي شيفته ی نور شديم
با پنجرهاي که بسته شد کور شديم
با يک فنجان چاي، رسيديم به هم
با يک فنجان قهوه، ز هم دور شديم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
از فاصلهها هیچ نمیدانستم
از کار خدا هیچ نمیدانستم
آنروز که در کنار هم خوش بودیم
من قدر تو را هیچ نمیدانستم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
میخواهی از این کلبهٔ تارم بروی
اینگونه غریب، از کنارم بروی
یک لقمهٔ نان هست که با هم بخوریم
امشب به خدا نمیگذارم بروی
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
بگذار که این پنجره را باز کنم
یک زندگی دوباره آغاز کنم
بگذار که در هوای تو چون خورشید
با بال و پر سوخته پرواز کنم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
هر لحظه دم از نفاق با هم بزنند
یا حرفی از این سیاق با هم بزنند
یکبار نشد عقربه های ساعت
یک دور به اتفاق با هم بزنند
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
باران آمد که تو اسیرم کردی
بیدِ مجنونِ سربه زیرم کردی
ای عشق!مگر چه کرده بودم با تو؟
سالی دو هزار سال پیرم کردی
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
یک روز بلا بر سرمان می بارند
یک روز دگر عزیزمان می دارند
کس هیچ ندانست و نخواهد دانست
فردا چه به روزگارمان می آرند؟!
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
یک روز بلا بر سرمان می بارند
یک روز دگر عزیزمان می دارند
کس هیچ ندانست و نخواهد دانست
فردا چه به روزگارمان می آرند؟!
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
جز خنده ی مرگ ،باغ ما را نگرفت
کَس حرمت درد و داغ ما را نگرفت
ماندیم کسی نگفت حالت چون است
رفتیم کسی سراغ ما را نگرفت
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
تا چشمه نجوشید سرازیر نشد
در ذهن تو رودخانه تصویر نشد
با حرف زدن کسی به جایی نرسید
با گفتن نان هیچ کسی سیر نشد
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
افتاده ز پا نشسته در خاکستر
شاخه شاخه شکسته در خاکستر
یکروز برای خود سپیداری بود
آن کُنده ی پیر و خسته در خاکستر
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
در رهگذر باد پریشان بودم
چون قایقکی اسیر توفان بودم
می رفتم و می گریستم تا دم صبح
دیشب تا صبح زیر باران بودم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
ما شاخه ای از ایل شقایق هستیم
با دردسرِ عشق موافق هستیم
در پرده چرا سخن بگویم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستیم
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
هر لحظه دم از نفاق با هم بزنند
یا حرفی از این سیاق با هم بزنند
یکبار نشد عقربه های ساعت
یک دور به اتفاق با هم بزنند
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
تنهاتر از آن لک لک پیرم امشب
وامانده و زخمی و اسیرم امشب
دیگر بروید راحتم بگذارید
تا سر بگُذارم و بمیرم امشب
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait
هر لحظه دم از نفاق با هم بزنند
یا حرفی از این سیاق با هم بزنند
یکبار نشد عقربه های ساعت
یک دور به اتفاق با هم بزنند
#بیژن_ارژن
@robaiiyat_takbait