eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.3هزار دنبال‌کننده
212 عکس
6 ویدیو
0 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
پیراهنی از تارِ وَفا دوخته بودم چون تابِ جفای تو نیاورد کفن شد! @robaiiyat_takbait
راحت طلبيدم ز جهان، ديده بپوشيد! غم خواستم از دهر به خروار فرستاد... @robaiiyat_takbait
خیالِ چشمِ تو ظرفم چنان لبالب ساخت که دامنِ مژه گر بِفشُرم شراب چکد @robaiiyat_takbait
از چشم خود مرا گِله هست و ز یأس نیست دانم که هرچه کرد به جانم، امید کرد @robaiiyat_takbait
راحت طلبيدم زِ جهان، ديده بپوشيد غم خواستم از دَهر، به خروار فرستاد @robaiiyat_takbait
آرامگهِ شاخه گلی بوده شبی آغوش مرا طواف می باید کرد @robaiiyat_takbait
ز انگشتم شميم غنچه ى فردوس مى آيد نمى دانم سحر بند گريبان كه وا كردم @robaiiyat_takbait
پهلو به خاک بس‌که فشردم شب فراق پیراهن حصیر قُماشم حریر شد @robaiiyat_takbait
ما ضعیفان را که بویِ زُلفِ او بیهوش ساخت هم به بوی زلف او هشیار باید ساختن @robaiiyat_takbait
اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت آب بر آتش فکندیم و مکرر سوختیم... @robaiiyat_takbait
مکتوب عاشق از ره دل می رسد به دوست این نامه را به بال کبوتر چه حاجت است! @robaiiyat_takbait
غافل از این شناورِ گردابِ غم مباش ای همنشین که شاد به ساحل نشسته‌ای... @robaiiyat_takbait
آتش به آب و یار به اغیار و گل به خار کردند صلح و بخت به ما آشتی نکرد @robaiiyat_takbait
دیده سازند خلایق به تماشای تو باز منِ حیرت‌زده از شوق، دهن باز کنم @robaiiyat_takbait
در این بستان قسمت میوه‌ی تلخ محبت را به حسرت کاشکی می مُردم و نوبر نمی کردم @robaiiyat_takbait ‌    ‌‌
صد گریه طی شد و جگرم نَم برون نداد این چشمه خشک باد! که آبش کسی ندید @robaiiyat_takbait
دانه‌ای بود غمش در دلم، از همّتِ عشق خوشه گردید امید است که خرمن گردد! @robaiiyat_takbait
صید تو را به زخم پیاپی چه احتیاج؟ از دور یک اشاره‌ی تیغِ نگه، بس است! @robaiiyat_takbait
گر کنم رغبت پس از عمری که برخیزم زِ جای پیچشِ دامانِ غم بر پا زمین‌گیرم کند @robaiiyat_takbait
دلم نازك چو خوی دلبران گردیده، ای همدم ندارم طاقتِ حرفِ بلند، آهسته! آهسته! @robaiiyat_takbait
پیراهنی از تارِ وَفا دوخته بودم چون تابِ جفای تو نیاورد کفن شد! @robaiiyat_takbait
بینم چو رُخش، گریه‌ی شادی کنم آغاز چون ابر که چشمش به بهار افتد و گرید @robaiiyat_takbait
نه عقرب است و نه مار این سپهر پیچاپیچ ولیک سیر نمی گردد از گزیدن ما @robaiiyat_takbait
تو آن شکفته‌بهاری که نیست بیم خزانت من آن چمن که خزان دارم و بهار ندارم @robaiiyat_takbait
‏از بس‌ که بخارم از جگر خیزد ‏همسایه گمان بَرد که حمامم! @robaiiyat_takbait