eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.5هزار دنبال‌کننده
252 عکس
10 ویدیو
1 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق است که در اُجاق من می سوزد رفتی و دل ِ اتاق من می سوزد هر صبح که بیدار شوم، می بینم خورشید- به اتّفاق من - می سوزد! @robaiiyat_takbait
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را شمارم مو به مو شرحِ غمِ شب‌های تارم را... @robaiiyat_takbait
نمی‌شود بنویسم به یادت افتادم، به قدر ثانیه حتی، نرفتی از یادم! @robaiiyat_takbait
شیرین تر از این چیست که با قندِ لبِ دوست دور از غم و اندوه جهان چای بنوشی... @robaiiyat_takbait
چيست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچيان دور خودش می چرخد...! @robaiiyat_takbait
خوشا بر حال مهمانی که با بسیاری نعمت دلش با نعمت دیدار صاحبخانه می‌سازد… @robaiiyat_takbait
آفاق را گردیده‌ام، مهر بُتان ورزیده‌ام بسیار خوبان دیده‌‌ام، امّا تو چیز دیگری @robaiiyat_takbait
زِ عشقت بند بندِ این دل دیوانه می لرزد خرابم می کنی اما خرابی با تو می ارزد! @robaiiyat_takbait
دادیم به يک جلوهٔ رویت دل و دین را تَسلیم توکردیم هم آن را و هم این را @robaiiyat_takbait
عِطر خوشت از همین حیاط ِ بغلی است غیر از لب تو کُلّ ِ عسل ها بدلی است بی واژه به هم عشق تعارف کردیم لبخند تو یک زبان بین المللی است @robaiiyat_takbait
اشک، عاشق را فقط ثابت قدم‌تر مى‌كند با چكيدن، جاىِ پاىِ شمع محكم مى‌شود! @robaiiyat_takbait
هرچند می‌رود، بروم چای دم کنم شاید کمی نشست…خدا را چه دیده‌ای @robaiiyat_takbait
پهنای کویریم، بیا حضرتِ باران! تا سبز شود؛ بذر وجودِ همه‌ی ما... @robaiiyat_takbait
من بغض فرو میخورم و جای تو خالیست هرجا که دو تـا صندلی ســـاده ببینــم @robaiiyat_takbait
طاعت آن نیست که بر خاک نِهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست @robaiiyat_takbait
او زمزمه شبانه اش را گم کرد لالایی عاشقانه اش را گم کرد یک عمر تحمل جدایی سخت است بیچاره سری که شانه اش را گم کرد @robaiiyat_takbait
آخرین مرحله ی عشق همین یک سخن است بگذارید خدا کار خودش را بکند ... @robaiiyat_takbait
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است پوشیده است پست و بلند زمین در آب @robaiiyat_takbait
شک ندارم شاه بیت شعر هایم می شوی بس که با روح و روانم خوب بازی می کنی @robaiiyat_takbait
نیافتم لب میگون ، سراغ باده گرفتم حلالِ من نشدی ، منّت از حرام‌کشیدم (عاصی خراسانی) @robaiiyat_takbait
چگونه خواب راحت داری ای فرمانروا؟ وقتی که چشم یک‌نفر از زیردستان تو تر باشد...! @robaiiyat_takbait
تیر و کمان گرفته ای، سوی شکار میروی صید تواَند عالمی، بهر چه کار میروی ...؟! @robaiiyat_takbait
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم @robaiiyat_takbait
سرمایه گذاشتیم ما در نیزه در تیر سه شعبه زره و سر نیزه شمشیر فروشی بزرگی زده ایم باید برود این همه سر بر نیزه @robaiiyat_takbait
هر چند که از زندگی ات کم بشوم نگذار که زیر غصه ها کم بشوم برگرد پَری مهربان کاری کن این قسمت آخری من آدم بشوم @robaiiyat_takbait
خط‌ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد؛ با عشق ممکن است تمام محال‌ها... @robaiiyat_takbait
غم ز هر جاکه رسد سرزده آید به دلم چه کنم خانه من بر سر راه افتاده است @robaiiyat_takbait
سرمایه ای از دریغ و آه آوردم اندوخته ای که اشتباه آوردم در شهر صداقت مرا دزدیدند از شهر به روستا پناه آوردم @robaiiyat_takbait
ای عشق! نشد در گذر از جاده ی تقدیر همراه تو باشیم همین چند قدم را @robaiiyat_takbait
باز با خوف و رَجا سویِ تو می‌آیَم مَن دو قَـدَم دِلـهُـره دارَم دو قَـدَم دِلتَنـگـم @robaiiyat_takbait