#اهل_نصیحت_نبود
همسـر شهيد ستاری می گفت یک بار باعصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمـام شد ، گفتـم منصور جان ، مگه جـا قحطیه که می آی می ایستی وسط بچهها #نماز؟ خُب برو یه اتـاق دیگه که من هـم مجبور نشم کارم رو ول کنـم و بیـام دنبال مهر تو بگردم
تسبیحش رو بـرداشت و همانطور که می چرخـاندش ، گفت این کار فلسفه داره. من جلوی این ها نماز میایستم که ازهمین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مُهر رو دست بگیرن ولمس کنن من اگه برم یـه اتاق دیگه و اینها نماز خوندنم رو نبینن، چطور بعداً بهشون بگم بیایین نماز بخونین!؟
قرآن هم که میخواند، همین طور بود ماه رمضان ها بـعد از سحـر کنار بچه ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش #قرآن می خوانـد همه دورش جمع می شـدیم . مـن هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط می خواندم
اصلاً اهـل نصیحت کردن نبود. و می گفت بجای ایـن که چیـزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با #عمل خودمان نشانش بدهیم.
@paygaheameneh
📖 نکات کلیدی جزء نهم قرآن
🔸با مردم مدارا داشته باشید و اشتباهاتشان را ببخشید
@paygaheameneh
🌺🍃سلام بر ابراهیم🍃🌺
دست شـهـید پیش خدا رد نمےشود
باید دعا ڪنیم ڪه ما را دعا ڪنند
امـروز، ابـراهیم، ڪاش از بهشت...
لطفی کند، یڪ نظرے هم بما ڪند
🦋هــدیه بــه روح شــهــید ابــراهیم هــادی ۱۴صــلــوات❤️
@paygaheameneh
046 - Douste Koub Kist.mp3
8.38M
🎼 پادکست بسیار زیبا
🎙 سخنران: #عدالتیان
🗒 دوست خوب کیست
⏱ ۰۸ دقیقه ۴۳ ثانیه
✅حاج عزت الله مومنی(ره):
🔹می خواهید رمز کار را به شما بگویم؟
🔻 برای خدا و در راه خدا کار "نسنجیده و بی توقع" انجام بده.
دست کسی رو بگیر
پول رهن کسی رو بده
به کسی محبتی بکن
خودت رو بشکن
غرور خود را زیر پا بگذار
اتاقی به کسی ، عروس و دامادی، خانواده نیازمندی، بده و پول نگیر یا نصف بگیر
غذایی بده
🔻ننشین زیر و روی کار را در بیار
نمی خواهد همه جوانب کار را بررسی کنی و نفع و ضررت را بسنجی
عمل کن
آره بابا جان، این رمز کار است.
🔻اگر این طور آدمی باشی، خودشان به سراغ شما خواهند آمد. امام زمان (عج) دنبال این تیپ آدم هاست.
@paygaheameneh
#خدمت_به_خلق_برای_خدا
🌺
💕 داستان کوتاه
"حکایت پادشاه و پیرزن"
نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند...
چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت...
شبی از شب ها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!!
چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است...
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!
در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید...
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت...
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست...
رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.
پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد...
تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند...
"پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد"
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سالام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم...
پادشاه گفت تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!
گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه میبندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود...
تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی میکرد خود را به آب برساند نمیتوانست...
برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم...
پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
"پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..."
👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! @paygaheameneh