eitaa logo
مسجد حضرت رقیه «س»
223 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
140 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 به سر گرفته ایم! ولی کند مثل نیزه ها نباشد قرآن به سر گرفتن هایمان! عمل کنیم و پاک بمانیم مثل قرآن!🌸 👈فرق من و نیزه، در قرآن سر گرفتن، همین ایمان وعمل به قرآن است! @paygaheameneh
🔰 آیا میدانید شباهت امیرالموءمنین علے(ع)و سورہ توحید در چیست ؟ ❇️رسول خدا(ص)فرمودند: یا علے ! همانا در تو مثالے است مانند سورہ قل هو اللـہ احد ! 🔸هر ڪس آن را یڪ بار بخواند یڪ سوم قرآن را خواندہ است و هر ڪس دو بار آن را بخواند دو سوم قرآن را خواندہ است و هر ڪس آن را سـہ بار بخواند ڪلّ قرآن را خواندہ است. 🔹یا علے هر ڪس تو را در قلبش دوست داشتـہ باشد ثواب یڪ سوم امّت(مسلمانان)را دارد، و هر ڪس در قلبش تو را دوست داشتـہ باشد و با زبانش تو را یارے ڪند اجر دو سوم این امّت را دارد و هر ڪس تو را در قلبش دوست داشتـہ باشد و با زبانش تو را یارے ڪند و با شمشیرش تو را ڪمڪ ڪند ثواب(ڪلّ)این امّت را دارد 🍂🥀🥀🥀🥀🍂 @paygaheameneh
1_337331922.mp3
2.51M
...قدم قدم داره میره به مسجد مولای من ...تو هر قدم داره میگه دارم میام ای زهرای من... @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یوسف ..: محمدجعفر خیاطی عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس،در خانه... دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم... مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... تا می‌تونی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند. 🌹🌹🌹 امام علي عليه السلام فرموده اند: « عباد الله ! زنوا انفسكم قبل ان توزنوا و حاسبواها من قبل ان تحاسبوا » ترجمه: اي بندگان خدا! خود را بسنجيد قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد ، و به حساب خود رسيدگي كنيد پيش از آنكه به حسابتان رسيدگي كنند. نهج البلاغه/ خطبه ۹۰ @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رازِ خوشبختے ما داشتن عشق علیست ما که باعشق علے ڪسب‌ سعادٺ ڪردیم لحظاتے ڪه به لب زمزمه داریم علے به خدا ، طبقِ روایاٺ عبادٺ ڪردیم 💚 (ع)💔 🥀🏴 @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت نکنم می‌میرم... تو بهترین بودی😭 شب جمعه ساعت شهادت سپهبد قاسم سلیمانی @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌺🌿🌸🌿🌺🌿🌸 ⚜️تو هیچی نیستی چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید، امان نمی‌داد؛ شروع می‌کرد به بوسیدن. مخمصه‌ای بود برای خودش. خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا این‌قدر بهت اهمیت می‌دن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجی‌هایی...». شهید مهدی زین‌الدین ✨کتــاب 14 سردار، ص30-29 🔆امــام صـادق (علـــيه الســلام) در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده‌اند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند. الکـــــــــــــــــــــــــافی، ج2، ص122 @paygaheameneh 🌿🌺🌿🌸🌿🌺🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_10863919.mp3
5.33M
🎼 پادکست بسیار زیبا 🎙سخنران : 🏴 کیسه نان و خرما ... ⏱ ۲۷ دقیقه ۰۱ ثانیه @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸مظلوم‌ترین‌مادرشهید🌸 شهید میخوام امروز با هم یه سر به کربلا بزنیم. نمیدونم با خوندن داستان این شهید چه حالی میشید اما بعضی وقت ها خوبه آدم ایمان خودش رو با این آدم ها مقایسه کنه . @paygaheameneh در پست بعد بخوانید 👇👇👇👇👇
🔷🌹💠🌹🔷🌹💠🌹🔷🌹💠 🔮 من مظلوم‌ترین‌ هستم. ♦️اسم جوان رعنایی که توی عکس 👆 می بینید هست. ♥️ در۱۵ تیرماه سال۱۳۴۴هجری شمسی، در شهر کرمان به دنیا آمد.  در رشته برق فارغ التحصیل شد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. پس از آن که گروهک‌های تجزیه طلب وتروریست درغرب کشور اقدام به آشوب واغتشاش کردند و شهرهای کردنشین ایران رااشغال کردند،شهید یوسف داورپناه داوطلبانه رهسپارکردستان شدو با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درشهرستان پیرانشهر از توابع استان آذربایجان غربی به مبارزه با گروهک های تروریست کردی پرداخت. بگذارید خود مادر شهید تعریف کند :😭 یوسف بعداز انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت وآمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، ماه مبارک رمضان ازطرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده وحالا در بیمارستان امام تبریز بستری است. افطارنکرده راهی تبریزشدم. دربیمارستان از دور یوسف راشناختم، مادرقربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته بود و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود. ازدورصدایش زدم وخود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان رابه هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش راندیده و یوسفی که مجروح درآغوش مادرش آرام گرفته... یوسف گفت:مادر! تورابه خدا آرام باش! گریه نکن،من را ازآغوشت بیرون بکش؛ بچه هابادیدنت یاد مادراشان می افتند و دلشان میگیرد... رنگ به رخسار نداشت. بعدازچندروزاز بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق ارومیه. درمنطقه همه او را میشناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی ازیوسف درسینه داشتند، چندین نفراز سرکرده هایشان راغافل گیر و دربند کرده بود. شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدارشدم، دیدم دموکرات ها روی دیوارهای خانه با چراغ به یک دیگرعلامت میدهند. پدرش رابیدارکردم، گفتم: دمکرات هابیرون خانه هستند. گفت:آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند. آقایوسف بیدارشد،گفت : مامان چه خبره؟ گفتم: چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضوگرفت، رکعت اول نمازش راخوانده بود که دمکرات ها واردخانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن هانمازش راخواند و تمام کرد. اسلحه رابه سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! توهم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را ازپیشانیم کشید و گفت: شمابرای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باشید، میخواستند یوسف را ببرند. یوسف گفت: مرا ازپشت بام ببرید! گفتند:می ترسی که ازنگاه های مردم روستا شرم سارباشی؟ گفت: می ترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهایشان را فرابگیردو فکرکنند که شمابه منطقه مسلط شده اید! گفتند: تونمازمیخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست واین عبادت ها قبول نیست. گفت:نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری  میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق درخون شد.خلاصه یوسفم رابردند... صبح شد پیغام آوردند که یوسف را شهیدکرده ایم؛ پدرومادرش را برای تحویل جنازه به مقر حزب بیاورند. پدرش باشنیدن این خبر همان جادق کرد وجان سپرد. من وبرادرش به آن سوی رودخانه رفتیم؛ یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب رابه هلاکت رسانده بود؛ جلوی چشمم بستند به گاری وسربریدند؛ دستان وپاهای یوسفم راباساتورقطعه قطعه کردند؛ انگشتانش رابریدند؛ جگرش رادرآوردند. اعضاو جوارحش را ازهم پاشیدند. به من گفتند:به امام توهين کن. امتناع کردم گفتند: حال که چنین است او را با جنازه فرزندش دراین اتاق تنها بگذارید‌ تا دق کند گفتند:اجازه نداری ازاینجا خارج شوی. دو روز من و جنازه پاره پاره فرزندم در آن اتاق بودیم. صبح آمدند برام آب وغذا آوردند. بیاد شهید تشنه لب کربلا افتادم. بعد من وجنازه فرزندم رابردند در یک بیابان وگفتند: همین جا بادستان خودت زمین رابکن و دفنش کن... 👇 @paygaheameneh 👇👇 👇
👆👆👆👆👆👆 در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، و من که رمق و نای هیچ کاری را نداشتم به سختی با دست هایم زمین را چنگ می زدم و میکندم، گویی خیل دستانی دیگر هم کمکم میکردند و زمین زودتر از آنچه که فکر میکنی کنده می شد. همینکه قبر آماده شد یک مرتبه باخود گفتم خدایا کفن ندارم فرزندم را کفن کنم "دلم رفت کربلا" خدایا ببین فرزندم را تشیع نکردند و بر پیکرش نماز نخواندند باید غریبانه به خاک بسپارم. بغض گلویم را فشرد و اشک از چشمانم جاری شد؛ چادرم را پهن کردم سر بریده و پاره پاره های بدن یوسفم را در چادرم پیچیدم و با دستان خودم درقبری که کنده بودم گذاشتم، یک مهر کربلا همراهم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم...و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله ❤️ خدایاخودت این قربانی راقبول فرما؛ تک و تنها بودم ؛ با زمزمه یاحسین و یا زهرا زیر لب و گاها "بافریاد لااله الاالله، الله اکبر و خمینی رهبر" داخل قبر گذاشتم. حال دلم نمی آمد که خاک به روی جسم فرزندم بریزم دستانم میلرزید و دشمن نظاره گر این صحنه بود؛ گفتند:زودباش خاکش کن والا خودت راهم همین جاخاکت میکنیم. آرام آرام خاک هارا به روی پیکر فرزندم ریختم ودفنش کردم. خدایا! توخودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی باچادرسیاه ایستاده بود و به من میگفت که آرام باش وبگو لااله الاالله... شادی روح شهید بزرگوار فاتحه و صلواتی قرائت کنی😔🌹🕊🌹 @paygaheameneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️خطبه امام حسن علیه السلام در صبح شهادت امیرالمؤمنین رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي أَشْعَثُ بْنُ سَوَّارٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ وَ غَيْرِهِ قَالُوا: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع صَبِيحَةَ اللَّيْلَةِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ رَجُلٌ لَمْ‏ يَسْبِقْهُ‏ الْأَوَّلُونَ‏ بِعَمَلٍ وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ بِعَمَلٍ لَقَدْ كَانَ يُجَاهِدُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَيَقِيهِ بِنَفْسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُوَجِّهُهُ بِرَايَتِهِ فَيَكْنُفُهُ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ فَلَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ لَقَدْ تُوُفِّيَ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُرِجَ فِيهَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع وَ فِيهَا قُبِضَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَصِيُّ مُوسَى وَ مَا خَلَّفَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِماً لِأَهْلِهِ ثُمَّ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ فَبَكَى وَ بَكَى النَّاسُ مَعَهُ. ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ أَنَا ابْنُ النَّذِيرِ أَنَا ابْنُ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً فَالْحَسَنَةُ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ. صبح شهادت امیرالمؤمنین ع امام حسن بن علی ع خطبه خواند و پس از حمد و ثناء و صلوات فرمود: «دیشب مردی از دنیا رفت که گذشتگان با هیچ کاری بر او پیشی نگرفتند و آیندگان نیز با هیچ عملی به او نخواهند رسید. همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله جهاد می کرد و او را به جان خویش، حفظ می نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را با پرچم خویش روانه می ساخت؛ پس جبرئیل او را از راست در بر می گرفت و میکائیل از چپ. باز نمی گشت تا خداوند به دست او فتح کند. در شبی از دنیا رفت که عیسی بن مریم به آسمان رفت و یوشع بن نون وصی موسی در گذشت. هیچ دینار و درهمی باقی نگذاشت مگر هفتصد درهم که از سهمش از بیت المالش آمده بود و می خواست با آن خادمی برای خانواده اش بخرد.» سپس بسیار گریست و مردم نیز با او گریستند. سپس فرمود: «منم پسر بشارت دهنده. منم پسر انذار کننده. منم پسر آن کسی که به اذن خدا مردم را به سوی خدا می خواند. منم پسر چراغ فروزان و روشنی بخش. من از خاندانی هستم که خداوند ناپاکی را از آنان برده و آنان را پاک نموده است. من از خاندانی هستم که خداوند محبت آنان را در کتاب خود واجب گردانده است. خداوند فرموده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً» پس حسنة، دوستی ما اهل بیت است.» 📚الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ مؤسسة آل البیت علیهم السلام؛ ج‏2؛ ص7، و نیز الكافي، الاسلامیة، ج1، ص457، ح8 به سند دیگر از امام باقر ع @paygaheameneh