eitaa logo
مسجد حضرت رقیه «س»
262 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
147 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 یا مهدی ادرکنی 💖: 🌺🌼🌺🌸🌺🌼🌺🌸🌺🌼🌺🌸 بسم الله... 💕السلام علیک یا اباصالح المهدی💕 اگر چه روز من و می گذرد دلم خوش است که با یاد یار می گذرد چقدر خاطره انگیز و شاد و است قطار عمر که در می گذرد کجایی؟ من آمدم گدایی... ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ .... تعجیل در ظهور (عج) صلوات❤️❤️ ➖➖➖➖➖➖➖ @paygaheameneh
s.s.a: 👈 ...😍 🍃آیت الله شوشتری : از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم : آیا امکان ملاقات حضرت هست یا خیر!؟ فرمودند ؛ بلی به سه شرط 1_ تقوای کامل 2_ عشق فراوان 3_ و مداومت به زیارت آل یس ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @paygaheameneh ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 🌹 🌹 اي خواهرم از شما مي خواهم كه زينب گونه باشيد و مانند زينب از خون من بلكه خون تمامي شهيدان اسلام دفاع كن و پيام شهيدان و اين خطه اسلامي را بگوش جهانيان برساني و حجاب خود را حفظ كني كه حجاب شما از خون من برنده تر است. 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 @paygaheameneh 🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنرانی درمورد مهدویت👇
از شیطان یادبگیریم!4_6048537503051287197.mp3
زمان: حجم: 4.24M
🔔 ⚪️ چی شد که و به اسم باکلاس بودن بین زنان و مردان ما نفوذ کرد و خانواده ها را متلاشی کرده است⁉️ 👌مهم و تکان دهنده✔️ 👤 @paygaheameneh
جمله‌ای که «سردار سلیمانی» روی دست‌های شهید نوشت تصویری که مشاهده می کنید دست نوشته سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی است که در دیدار با خانواده شهید حسین بواس(از شهدای مدافع حرم چالوسی) این جمله را روی تصویر شهید نوشت: بسمه تعالی 《فدای این دست هایی که در راه خدا داده شد...》 @paygaheameneh
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. 🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 @paygaheameneh 🥀💐🕊🌸🕊💐🥀