خاطره ای از استاد فاطمی نیا از زبان فرزندشان
روزی با پدرم میخواستیم برویم به یک مجلس مهم؛ وقتی آمدند بیرون خانه دیدم بدون عبا هستند.
گفتم: عبایتان کجاست؟
گفتند: مادرتان خوابیده بود و عبا را رویشان کشیده ام.
به ایشان گفتم بدون عبا رفتن آبروریزی است؛ایشان گفتند: اگر آبروی من در گروی این عباست و این عبا هم به بهای از خواب پریدن مادرتان هست، نه آن عبا را میخواهم نه آن آبرو را.
#روحانیت
#خانواده
#عاشقانه
@rohaniat_mardomi