خیلی دلم میخواد برم یه جای دور... خیلی دور.. خیلی خیلی دور... برم یه جایی که هیچوقت برنگردم!
روحِ مَن'•.
حیف اهنگای قشنگی که مارو یاد ادمای مزخرف می ندارن
حیف مکان های قشنگی که مارو یادشون میندازن
روحِ مَن'•.
حیف مکان های قشنگی که مارو یادشون میندازن
حیف حرفای قشنگی ک مارو یادشون میندازند
دلش تنگ شده بود، انقدر تنگ که از شدت گریه با صدای بلنندد میخندید، انقدر که جوهر خودکارش بخاطر خط خطی کردن برگه تموم شده بود، انقدر تنگ که ساعت ها بدون اینکه بدونه چقدر گذشته فقط دویده بود.
ابراز دلتنگی او عجیب بود،
ولی او فقط دلتنگ بود!
دلم میخواد برم کوه، برم یه جایی که هیچ ادمی، هیچ ادمی نباشه و تا میتونم داد بزنم، خودمو خالی کنم، انقدر سکوت کردم خسته شدم فقط میخوام برم داد و بیداد کنم، خودمو بزنم، بکشم
وقتی یه حرفایی میشنوی که انتظار نداری بشنوی، اون موقع اون سکوتی که میکنی خیلی بده خیلی؛