eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت148 چشم که باز کردم در خانه ی پدری ام بودم و با یادآوری این که دیگر پدری وجو
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 هنوز در باورم نمی گنجید چطور برای پدری که نماز خواندن را یادم داده بود نمازمیت بخوانم؟ با کمک شهاب از جایم بلند شدم بدنم ناتوان بود به شهاب تکیه دادم و از خانه بیرون رفتیم حیاط بوی مرگ می داد و جانم را به لب می رساند در ماشین جای گرفتیم و پشت آمبوالنسی که جسم بی جان پدرم در آن آرمیده بود به راه افتادیم؛ چشم هایم را روی هم فشردم و به پشتی صندلی تکیه دادم قطره اشکی روی گونه ام چکید و در دل آرزو کردم که ای کاش بعد از باز کردن چشم هایم این کابوس دردناک تمام شود؛ با توقف ماشین چشم هایم را گشودم اما گویی حقیقت قوی تر از رویای پوچ من بود درب آمبولانس را باز کردند و تابوت حامل پیکر پدرم را روی شانه گذاشتند؛ جمعیت زیادی آمده بودند تا او را به سمت خانه ی ابدی اش ببرند اما قبل از این که شهاب به خود بیاید از ماشین پیاده شدم و به سمت پدرم دویدم جیغ زنان اسمش را صدا می زدم ولی میان همهمه ی جمعیت صدایم گم می شد؛ تابوت را روی زمین گذاشتند که جمعیت را کنار زدم و خودم را به کفن پدرم رساندم حتی تلاش های نیما و شهاب برای بلند کردنم بی ثمر می ماند زجه می زدم -بابا پاشو ببین دخترت اومده، بابا من بی تو نمی تونم پاشو هق می زدم که شهاب بالاخره من را از روی زمین بلند کرد نگاهی به صورت خیس از اشک نیما انداختم و خودم را در آغوشش رها کردم هردو با سوز گریه می کردیم همه با دیدن این صحنه با صدای بلند گریه می کردند شاید یتیم شدنمان برایشان دردناک بود! نگاهی به قبری که رویش خاک می ریختند انداختم و گفتم: -خاک نریزید روش به سمت اش قدم برداشتم که چشم هایم سیاهی رفت و... *** چشم که باز کردم در اتاقم بودم و شهاب هم روی صندلی میز آرایشم نشسته و خیره ام بود، سوزش سرمی که در دستم بود را حس کردم چیزی در ذهنم نبود اما هجوم ناگهانی اتفاقات باعث شد یکباره در جایم نیم خیز شوم که شهاب به سمتم آمد -بخواب سرمت تموم نشده هنوز -می خوام برم پیش بابام سرم را به سمت بالشت هدایت کرد و لبه ی تخت نشست؛ دستم را در دست گرفت و آرام نوازش کرد -شهاب توروخدا بگو مامانم کجاست؟ نفسش را کلافه بیرون فرستاد و نگاهش را از چشمانم گرفت -بیمارستان با هول سر بلند کردم -چرا؟ اتفاقی افتاده؟ خسته نگاهم کرد -اون تصادفی که ازش حرف زدم... حرفش را نصفه رها کرد خدایا قلبم توان این همه غم را ندارد دردی خفیف در قفسه سینه ام پیچید، از جایم بلند شدم و سُرم را از دستم کشیدم که قطره خونی از دستم چکید شهاب به سرعت از جایش بلند شد و با صدایی که حرص در ان هویدا بود گفت: -چیکار می کنی؟ چیزی نگفتم و به سمت درب رفتم که دنبالم آمد و جلویم پیچید و سد راهم شد -نیال باتوام کجا داری میری؟ با جیغ جواب دادم -می خوام برم مامانم رو ببینم چیزی نگفت و جلوتر از من به راه افتاد نگاه آدم هایی که اطرافم بودند را روی خودم حس می کردم و سر به زیر پشت سر شهاب قدم برمی داشتم از خانه بیرون رفتیم و بعد از جای گرفتن در ماشین شهاب با سرعت راند و پنج 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
تجربیات 40ساله خود را با بیش از هزاران ساعت تدریس و سخنرانی برای میلیونها نفر در یک جمله به همه دنیا هدیه می کنم: هرگز ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید ! جان مکسول ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
در دنیا مراقب دو چیزباش "پدر و مادر" ازدوچیزنترس که به دست خداست "روزی و مرگ" و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن "رفاقت" تاوقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مانند هم هستند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آوردند.) در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مانند هم هستند ( مهم نیست چقدر زیبا باشید در این سن چروک ها و لک هاي تیره را نمی توان مخفی کرد.) در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مانند هم هستند (بعد از بازنشستگی حتی یک پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کند.) در ٧٠سالگی خونه ی بزرگ و کوچک مانند هم هستند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یک محیط کوچک برای نشستن لازم است ) در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مانند هم هستند (حتی وقتی که بخواهید پول خرج کنید نمی دانید کجا خرج کنید ) در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مانند هم هستند (بعد از بیداری نمیدانید چکار كنيد ) زندگی را آسان بگیرید . هیچ معمایی نیست که بخواهید حلش کنید . در طولانی مدت همه ی ما مانند هم هستیم. پس تمام فشارهای زندگی را فراموش کنید. از زندگی لذت ببرید ....! ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
گاهی در برابر هر زن زیبا، مرد بدبختی هم هست که از بودن با او خسته شده است ! زیبایی یکی از ملزومات عاشق شدن در ذهنِ تمام ِمردان است، اما زنی که تنها زیباست و از داشتن قدرت درک عاجز است، به زودی برای مردش تبدیل به یکی از وسایل گوشه و کنار منزل، می شود ! عادی و گاهی هم کسالت بار ... وقتی نیچه گریست ✍ اروین دی یالوم ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
انسان که غرق شود قطعا می میرد .،چه در دریا ،چه در رویا ،چه در دروغ ،چه در گناه، چه در خوشی، چه در حسد، چه در بخل ،چه در کینه و چه در انتقام. مواظب باشیم غرق نشویم ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
اگر چیزی را دوست داری ، آن را ببخش! با بخشیدن بخشی از چیزی که دارید، بیشتر از آنچه می خواهید به دست خواهید آورد... کشاورزی که طالب محصول فراوان است باید بخشی از بذر خود را به زمین ببخشد... عدم وابستگی یعنی بخشیدن آن چیزی که برایمان ارزش دارد. هر چیزی را که ببخشید به طرف شما باز خواهد گشت... موجودی حساب بانکی شما بیانگر ثروت شما نیست. ثروت به چیزی می گویند که در طی زندگی به گردش در می آید... سعادت و خوشبختی جریان همیشگی از یک دست دادن و از دست دیگر گرفتن است... ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
با دلخوری به خدا گفتم: درب آرزوهایم را قفل کردی و کلید را هم پیش خودت نگه داشتی. خدا لبخندی زد و گفت: همه ی عشقم این است که به هوای این کلید هم که شده گاهی به من سر میزنی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💕اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست؟ " مي گويم پذيرش است " پذيرش يعنی: پذيرفتن شرايط با تمام سختیهاش.... پذيرش يعنی: پذيرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون.... پذيرش يعنی: پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد.... پذيرش يعنی: پذيرفتن اينکه گاهی من هم اشتباه ميکنم.... پذيرش يعنی: پذيرفتن اينکه من کامل نيستم... پذيرش يعنی: پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگی من نيست.... پذيرش يعنی: پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن.... داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها اختلاف ها و جدل ها ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
یکی از بیمارى‌هاى خطرناک، بیماری، «عادى‌شدنِ نعمت» است. این بیمارى چهار نشانه دارد: 1ـ این که نعمت‌هاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس [شکرگزارى] در قبالش نداشته باشى 2ـ این که وارد خانه شوى و همه‌ى اعضاى خانواده‌ در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى 3ـ وارد بازار شوى و خرید کنى و تمامى مایحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگذار صاحب نعمت باشى 4ـ هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
بعضی چیزها را باید هر روز زنده‌اش کنی تا خودت، زندگی کنی؛ عشـ🌹ـق را دوســـت داشتن را لحظه هاتون، سرشار از حس ناب زندگی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
اكثر مشكلات ما از جايى شروع ميشه كه خودمون رو وادار به انجام كارها و پذيرفتن نقش و مسئوليت و موقعيتى ميكنيم كه با شخصيت و عقايد و باورهامون هماهنگ نيست و اين دقيقاً همون جاييه كه ما آرامش و حال خوبمون رو معامله ميكنيم تا به شرايطى برسيم كه مورد رضايتمون نيست بنابراين اگر خودت براى خودت مهمى خودتو خرد نكن تا در ظرفى جا بشى كه اندازت نيست ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯