💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت488 نگاه علیآقا به هامون میوفته و خطاب به من میپرسه: _این آقا رو میشناسید؟
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🍃
🌺
#پارت489
سرش رو در آغوش میگیرم،همزمان صدای عصبی هامون رو میشنوم:
_کی داره شر درست میکنه؟ها؟
به کتش چنگ میزنم و آهسته مینالم:
_دعوا راه ننداز هامون.
علیآقا با لحنی مشابه جواب میده:
_مجبورم نکن زنگ بزنم صد و ده آقای محترم.با زبون خوش بیا برو پی کارت مزاحم خانم نشو.
هامون قدمی با خشم به علیآقا نزدیک میشه و همزمان صدای مارال متوقفش میکنه:
_ای وای چیشده؟
چشمغرهای به سمتش میرم تا بیاد و گند کاریش رو جمع کنه.روز اول بهش گفتم نیازی به دروغ گفتن نیست و اون جواب داد"اگه علیآقا بفهمه بیخبر از شوهرت دنبال خونهای عمرا بهت جا بده،خونه ی ما هم که نمیمونی پس مجبوریم با یه دروغ مصلحتی خونهش رو اجاره کنیم.تازه بفهمه طلاق گرفتی باهات سر اجاره خونه راه میاد"
کفشهاش رو میپوشه و با عجله به این سمت میاد و با لحنی دستپاچه میپرسه:
_علیآقا شما اینجا چیکار میکنید؟
علیآقا با سردرگمی سؤال مارال رو با سؤال جواب میده:
_شما اینجا چیکار میکنید؟این آقا...
مارال وسط حرفش میپره:
_این آقا... این آقا... شوهرِ... سابق...نه نه فامیلِ...
نگاه سنگین هامون و علیآقا باعث میشه که مارال جا بزنه و با سری پایین افتاده و لحنی آروم بگه:
_راستش علیآقا من یه دروغی گفتم... میدونستم اگه بهتون بگم رفیقم متأهله خونتون و بهش اجاره نمیدید اما قراره که به زودی طلاق بگیرن یعنی...
این بار صدای عصبی هامون حرف مارال رو قطع میکنه:
_این مزخرفات چیه؟ کی به شما گفته من قصد دارم زنمو طلاق بدم؟
علیآقا با چشمهایی ریز شده به حرف میاد:
_یه لحظه یه لحظه پس شما تمام اون حرفهایی که به من زدید دروغ بود؟ طلاق دوستتون،مزاحمت های شوهر فراریش و...
تیر نگاه هامون چنان به مارال میخوره که طفلک نمیتونه سرش رو بلند کنه. توی اون اوضاع خندهم میگیره.
مارال هم جواب کم میاره و به تته پته میوفته:
_نه دروغ نگفتم...
معنای حرفش رو میفهمه و تند ادامه میده:
_نه نه دروغ گفتم،یعنی اینطوری گفتم که شما خونتون و اجاره بدید.
علیآقا با خشم به مارال میتوپه:
_یعنی چی که دروغ گفتم؟من فقط به حساب کمک خونمو اجاره دادم ولی انگار این خانم میخواسته بیاطلاع از شوهرش یه جا مستقر بشه منو اینطوری شناختید؟
قبل از حرف زدن مارال رو به هامون میکنه و ادامه میده:
_عذر میخوام من از چیزی خبر نداشتم.فقط لطف کنید و فردا تا قبل از عصر کلید خونه رو تحویل بدید.
تند از پشت هامون در میام و میگم:
_نه تو رو خدا من یه روزه کجا رو پیدا کنم؟
🍃
🌺🌺
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🌺🌺🍃