eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
1.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت491 _حرف نزن،اجازه بده من بگم!قول دادم مراعات کنم،با دلت راه بیام اما هرگز فکر
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 جلو میاد،دستش رو بالا میاره و روی قلبم می‌ذاره.ضربان کوبنده ی قلبم رو حس می‌کنه و لذتی مشهود توی چشم‌هاش می‌درخشه.با همون لحن خاصش ادامه می‌ده: _قلب آدم‌ها نمی‌تونه چیزی‌و مخفی کنه. مثل کسی که هیپنوتیزم شده نگاهش می‌کنم،ازم می‌پرسه: _یه حقیقت دیگه‌ای رو راجع به قلب‌ها می‌دونی؟ فقط نگاه ‌ می‌کنم و اون بدون برداشتن دستش از روی قلبم می‌گه: _حتی سیاه‌ترین قلب‌ها هم دنبال عشق می‌گردن و وقتی پیداش کنن،قدرت همین قلب تپنده از مغز انسان بیش‌تر می‌شه.دیگه از عقلت نه،از قلبت پیروی می‌کنی.کاری که تو داری سعی می‌کنی برعکسش رو انجام بدی ولی من،دنبال خواسته ی قلبمم،متوجهی که؟ باز هم پاسخی ازم نمی‌شنوه،کاش بهم لطف کنه و نگاهش رو از صورتم برداره،حتی به اندازه‌ی پلک زدنی کوتاه! گرمای دستش پمپاژ خون رو به قلبم بیش‌تر می‌کنه و اون هر لحظه ضرباتی کوبنده‌تر رو زیر دستش احساس می‌کنه و من هر لحظه زیر نگاه سنگینش بیش‌تر رنگ می‌بازم. لعنت به این قلبی که این‌طور رسوام می‌کنه،کاش هامون هم یک بار طعم ضرباتی عادی رو حس می‌کرد تا فقط یک بار تجربه کنه چه دردی کشیدم وقتی توی اوج عاشقی صدای نرمال قلبش رو شنیدم. کاش قلب‌م کمی‌هم شده با من راه میومد تا این مرد این‌طور پیروزمندانه نگاهم نکنه. با صورتی داغ و تنی گر گرفته قدمی به عقب می‌رم.لبخند محوی روی لبش نقش می‌بنده.دستش رو یواش یواش پایین میاره و بامعنا می‌گه: _شب‌بخیر. پشتش رو بهم می‌کنه،می‌خواد بره.عقلم نه،از قلبم پیروی می‌کنم و قفل زبونم رو می‌شکنم: _نرو هامون. متوقف می‌شه.جون می‌کنم و ادامه می‌دم: _یه اتاق اضافه داریم،حالا که خسته‌ای می‌تونی... برمی‌گرده و بی‌پروا می‌گه: _حالا که اصرار می‌کنی... باشه. من هم مثل اون لبخند می‌زنم اما برعکس اون کاملا تصنعی. 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃