eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 رمان زیبـــــــا ❤
☘💞☘💞☘💞 💞☘💞☘💞 ☘💞☘💞 💞☘💞 ☘💞 💞 ♥️﷽♥️ #پارت_چهار_صد_هشتاد_یکم -نه! -اسم وسیله است؟ -نه! -اسم یه آ
☘💞☘💞☘💞 💞☘💞☘💞 ☘💞☘💞 💞☘💞 ☘💞 💞 ♥️﷽♥️ -نه! -اسم گله؟ -نه! -اسم یه کتابه؟ متعجب نگاهب کردم.از کجا فهمید؟.تیری در تاریکی حتما... -آره. با خنده گفت:فلسفه؟ -نخیر. -کتاب جبر و معادله؟ -نخیر. همه از خنده مرده بودیم.اون چی می گفت و من چی نوشته بودم.گفت:در مورده شیمی یا فیزیک؟بگین! شلیک خنده ی بلند آندره به هوا پرتاب شد.گفت:هیچکدوم! نوبت که تموم شد،برگه رو از پیشونیش کشید.اسم کتاب شنگول منگول بود. با حرص گفت:این خیلی سخت بود! آندره با خنده گفت:روانی من بچه بودی هر شب برات می خوندم! نوبت آندره بود.این رو آتنا نوشته بود.آتنا می گفت حرفه ی آندره اس! سریع گفت:شماره دادن! از تعجب وقت بود شات درارم.ولی بعد با کوسنی که از طرز آتنا به سمت آندره پرتاب شد همه چی دستگیرم ♨️برای رفتن به قسمت اول رمان 😍👇 https://eitaa.com/roman_ziba/16975 🌸رمـــــان زیبـــــــــا @roman_ziba 💞 ☘💞 💞☘💞 ☘💞☘💞 💞☘💞☘💞 ☘💞☘💞☘💞 💞☘💞☘💞☘💞 ☘💞☘💞☘💞☘💞