💙 رمان زیبـــــــا ❤
☘💞☘💞☘💞 💞☘💞☘💞 ☘💞☘💞 💞☘💞 ☘💞 💞 ♥️﷽♥️ #پارت_چهار_صد_هشتاد_یکم -نه! -اسم وسیله است؟ -نه! -اسم یه آ
☘💞☘💞☘💞
💞☘💞☘💞
☘💞☘💞
💞☘💞
☘💞
💞
♥️﷽♥️
#پارت_چهار_صد_هشتاد_دوم
-نه!
-اسم گله؟
-نه!
-اسم یه کتابه؟
متعجب نگاهب کردم.از کجا فهمید؟.تیری در تاریکی حتما...
-آره.
با خنده گفت:فلسفه؟
-نخیر.
-کتاب جبر و معادله؟
-نخیر.
همه از خنده مرده بودیم.اون چی می گفت و من چی نوشته بودم.گفت:در
مورده شیمی یا فیزیک؟بگین!
شلیک خنده ی بلند آندره به هوا پرتاب شد.گفت:هیچکدوم!
نوبت که تموم شد،برگه رو از پیشونیش کشید.اسم کتاب شنگول منگول بود.
با حرص گفت:این خیلی سخت بود!
آندره با خنده گفت:روانی من بچه بودی هر شب برات می
خوندم!
نوبت آندره بود.این رو آتنا نوشته بود.آتنا می گفت حرفه ی آندره اس!
سریع گفت:شماره دادن!
از تعجب وقت بود شات درارم.ولی بعد با کوسنی که از طرز آتنا به سمت
آندره پرتاب شد همه چی دستگیرم
#رمان_آنلاین
#ادامه_دارد
♨️برای رفتن به قسمت اول رمان 😍👇
https://eitaa.com/roman_ziba/16975
🌸رمـــــان زیبـــــــــا
@roman_ziba
💞
☘💞
💞☘💞
☘💞☘💞
💞☘💞☘💞
☘💞☘💞☘💞
💞☘💞☘💞☘💞
☘💞☘💞☘💞☘💞