eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
ʇonʇəs ləs dɥoʇoɓɹɐdɥıəs ən noıɹ əʇ blɐnɔ dn ɯondə də ɔonlənɹ. تمام عكس‌های سیاه و سفید جهان، رنگی می‌شوند وقتی تو هستی. ♥️♡| @roman_ziba
.❁ •✿ 💕 background 💕 ✿• ❁. #دخترونه😉 ♥️♡| @roman_ziba
I ℓσνє уσυ σηcє Wнσ ∂σєѕ ησт кησω ℓσνє ...! تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی‌شناسد …! ♥️♡| @roman_ziba
➖⃟🍃 Soyez amoureux de l'âme et à l'intérieur, PAS à l'extérieur عاشق روح و باطن بشین، نه ظاهر. ♥️♡| @roman_ziba
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت502 _تا دوسال پیش تو نبودی مامانت که خواب بود جیم می‌شدی بیرون هیچ کس هم نمی‌
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 خونه‌ی هامون به تنهایی ترسناکه،بوی ترس می‌ده،بوی انتقام...تداعی کننده‌ی روزهای وحشتناکی که پا به این خونه گذاشتم و... کیفم رو از کنار در برمی‌دارم و روی دوشم می‌ذارم و بدون مکث از خونه ی هامون بیرون می‌زنم. خونه‌ی ما نه،خونه‌ی هامون! جلوی خونه‌ی خاله ملیحه دو جفت کفش هست،وقتی اومدم هم این کفش‌ها بود.لابد مهمون دارن، حالا که من نیستم اوضاع‌شون بهتره چون تا قبل از این هیچ رفت و آمدی نداشتن حتی خاله ملیحه با خواهرهای خودش هم معاشرت نمی‌کرد ! می‌خوام از کنار در عبور کنم که صدای آشنای عمه‌ی هامون این اجازه رو بهم نمی‌ده: _هامون باید بیاد و ازم عذرخواهی کنه،به خاطر اون زن فتنه گرش حرمت عمه‌ش و زیر سؤال برد،حالا که اون دختر رفته کسی هم نیست که اون‌و علیه خانواده و فامیلش پر کنه صلاح اینه که تو هم به خودت بیای ملیحه هاکان‌مون رفت اما نذار یه فتنه‌گر دیگه به زندگی هامونت آتیش بندازه. منظورش از فتنه‌گر کیه؟من؟تا حالا یک بار،یک کلمه،یک جمله به هامون گفتم که توهینی به خانواده و فامیلش باشه؟وجودم از نفرت پر میشه دلم می‌خواد درو باز کنم و بگم:به جای تهمت زدن برو قبرت‌و بکن و فکر آخرتت باش عجوزه نه این‌که... صدای هاله رو می‌شنوم: _آرامش پشت کسی حرف نمی‌زنه عمه. لبخندی که می‌خواد روی لبم شکل بگیره با حرف بعدیش به کل پاک می‌شه. _اون با مظلوم نمایی کارش و پیش می‌بره حتی منی که رفیقش بودم رو هم با حرفاش گول می‌زد تهش که دیدی چی شد؟ زندگی‌مونو جهنم کرد. تلخ می‌خندم،از تو ناراحت نمی‌شم هاله،هیچ وقت. هرچه‌قدر از من متنفر باشی به همون میزان دوستت دارم.تو بهترین دوست من بودی و بهترین دوستم باقی می‌مونی. _خدا توی همین دنیا جوابش رو بده.ملیحه... به تو دارم می‌گم،دست از این کارهات بردار و سر عقل بیا قبل از این‌که اون دختر دوباره پسرتو تصاحب کنه یه دختر خوب براش در نظر بگیر. چشم‌هام از حدقه بیرون می‌زنه،مگه من مردم؟اصلا مگه من طلاق گرفتم؟خدا ازت نگذره زن مگه من چه نقشی توی زندگی تو دارم؟ _داداشم سی و چهار سالشه عمه مگه ما می‌تونیم تصمیمی براش بگیریم؟ _چرا نتونید؟مادرت می‌تونه مثل همون وقتی که هامون می‌خواست خونه‌شو جدا کنه و ملیحه نذاشت این‌بار هم می‌تونه عروسی در شأن خانواده برای پسرش بگیره. 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
ای کسی که میبخشی! و فراموش میکنی... 🦋 ♥️♡| @roman_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفیدی مو درمان دارد😍 🌿با کمک گیاهان دارویی قدرت رنگ سازی را به موهات برگردون📣📣 🔝ارائه رضایت مشتریان به شما عزیزان🔝دارای مجوز از وزارت بهداشت 📱عدد (( 5 رو به 10004322)) پیامک كن همکارانمون باهات تماس میگیرن👨🏻‍💻👩🏻‍💻 😱محصول رو بگیر راضی نبودی برگشت بزن پولتو پس بگیر!!!🤗 #ارسال_رایگان #پرداخت_درب_منزل 🌹تا رفع کامل سفیدی موهای خود تنها یک پیامک فاصله دارید
همیشگیم 😌💕 ♥️♡| @roman_ziba
Don't be sorry, I trusted you, thats my fault not yours. متأسف نباش، من بهت اعتماد کردم تقصیر منه نه تو. ♥️♡| @roman_ziba
می‌گویند بدعت است. می‌گویند کفر است، این کار را نکنید. آخر چطور ممکن است، هنری که با عشق اجرا می‌شود کفر باشد. آیا خداوندی که به ما تمام نواها را داده است. منظورم فقط نوایی که با آلت موسیقی اجرا می‌شود نیست، منظورم تمام نواها و صداهایی است که در جهان پخش شده است. آن فقط خدا، موسیقی را بر ما حرام می‌کند. مگر نمی‌بینند که تمام مخلوقات در همه‌جا با دعا نام او را می‌خوانند. مگر نمی‌بینند که تمام دنیا با آهنگ خاصی به‌سوی او در حرکت هستند. ضربان قلبمان، بال زدن پرندگان، مشت‌هایی که در یک شب طوفانی به درها فرو می‌آید. صدای جوش و خروش چشمه‌ای در کوهساران، صدای کوبیدن، من صدایِ جنین در رحم مادر، همه‌جا و همه‌کس فقط با یک آهنگ هم‌آواز هستند. نوایی که درویش‌ها در حال چرخش گوش می‌دهند، فقط حلقه‌ای از این زنجیر است. همانطور که در هر قطره آب درونش دریایی دارد، ما هم در سماع، راز کائنات را حمل می‌کنیم. 📕 ملت عشق ✍ الیف‌شافاک 🌺 @roman_ziba
. دلم بی مهابا بودنتو میخواد 😌😘 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌꧁ℒℴνℯ. . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•❥👰🏻🤵🏻•[ @roman_ziba
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت141 در رو بستم و گفتم: -همونی که گفتم و لباس رو در اوردم و از اتاق اومدم
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 شب توی تختم که خوابیده بودم حرفای غزلو تحلیل می کردم..یعنی واقعا کارای بهنام از روی عالقه بهم بوده....یاد روزی که بهروز بهم گفت مامان افتادم....روز تعطیل بود و بهنام خونه بود..من داشتم غذا درست می کردم..بهروز و بهنامم توی اتاق مشغول بازی بودن...گاهی صدای خندشونو میشنیدم..بهروز بابا گفتنو تازه یاد گرفته بود ولی خاله نمی تونست بگه...یکم میوه چیدم توی ظرفو با بشقاب به سمت اتاق رفتم.... -بازی بسه...الان می خوایم میوه بخوریم بهنام و بهروز هر دو به سمت من برگشتن..بهنام لبخندی زد..نگاهم به دستای بهروز افتاد قاب عکسی رو که عکس من و خودش بود بغل گرفته بود....و باهاش بازی می کرد..کنارش نشستم و گفتم: -عسل من چه طوره؟..قربونت برم همی می خوای؟ لبخندی زد که لپای تپلش گردتر شدن یه بوس محکم از لپش گرفتم..داشتم براش سیب پوست می گرفتم که دستش رو به طرفم دراز کرد و گفت: -ماما نگاهش کردم که دوباره گفت: -ماما باورم نمی شد ...به بهنام نگاه کردم و گفتم: -چی گفت: بهنام لبخندی زد و گفت: -با توه. می گه مامان تجربه خیلی شیرینی بود.از خوشحالی نمی دونستم باید چیکار کنم....هم متعجب بودم و هم خوشحال اشک توی چشمام جمع شده بود..چاقو و سیب رو توی بشقاب رها کردم و بهروزو بغل گرفتم و گفتم: -جان مامان...عمر مامان...زندگی مامان.... گریه می کردم و بهروزو قربون می رفتم...نگاهی به بهنام کردم و گفتم: 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃