فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های مهندس🧔🏻 باقرنیا محقق و شیمی دان در شبکه ۳ :
من دارویی رو ساختم که گواهینامه📄 GMP آلمان 🇩🇪 رو گرفته، این دارو در سه روز ‼️ اثرات این بیماری🧬 رو از بین میبره
صحبت هاشون خیلی جالبه، حتما تا آخر ببینید🖥
چنان زندگي را سخت گرفتهایم گویي سالها قرار است باشیم!
کاش
یاد بگیریم، رها کنیم، بگذریم گاهي باید رفت...
دل به ساحل نبندیم، باید تن به آب زد...
ما به آرزوهایمان یک رسیدن بدهکاریم...
زندگی کوتاه است!
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
📣#قابل _توجه_خانم_ها👏👏
فروش پاییزه چادر مشکی شروع شد👇
🧕🏻زیبا خودتان را به ما بسپارید🧕🏻
💯اگه میخوای هم حجابت کامل باشه هم چادرت با کیفیت و خوش دوخت باشه پس از همین جا چادرت رو سفارش بده😍👇
ـ ⚫️
ـ⚫️⚫️⚫️ ⚫️ ⚫️
ـ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️
ـ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️⚫️ ⚫️
ـ 🌕 🌕 ⚫️
ـ 🌕
🌺انگشت مبارک رو بزن روی شکل چادر و انواع چادر ها رو ببین😍👆👆
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
هدایت شده از رنگین کمان رویال💞گلسر
#چادر من پناهه منه،کار من فاطمه بودنه💚
تا ابد دارم من نشانی از حضرت زهرا"س" رو سرم😇
فروش_ویژه_چادرمشکی 🖤👇
♠️✨✨✨✨✨✨✨✨✨♠️
✨✨✨✨✨✨ ⚫️✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨ ⚫️✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨ ⚫️✨✨✨✨
✨✨⚫️ ✨ ⚫️ ⚫ ⚫️⚫️ ✨
✨ ⚫️ ✨ ✨⚫️ ⚫️✨✨⚫️✨
✨⚫️✨⚫️⚫️⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️✨
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨
✨✨✨✨ ✨ ✨⚫️ ⚫️ ⚫️ ✨
♠️✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ♠️
💙 رمان زیبـــــــا ❤
💜💜💜💜💜 💜💜💜💜 💜💜💜 💜💜 💜 #رمان_انلاین_در حال_تایپ😍 #پارت3 حسن برادر شبنم، با دیدن ما که در حال دور ش
💜💜💜💜💜
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
رمان آنلاین در حال تایپ😍
#پارت4
شبنم حالت قهر گرفت و گفت: نمی خواستم ناراحتت کنم ولی آفتاب داره میره. هزاربار گفتم بیا من عروسکمو بهت میدم. قبول نکردی. الان هم خودت بمان و سبزی هات.
شبنم قدم هاشو تندتر کرد و به سمت پایین تپه رفت. راهی تا صحنه سرا نبود. به کیسه ای که تا نیمه قدم می رسید نگاه کردم و با یادآوری عروسک رویاهایم، دوباره شروع به چیدن سبزی ها کردم. فردا صبح زود چرخچی برای خرید و فروش محصولات به روستا سر میزد و من باید، عروسکم را می خریدم.
به آسمان که دیگر تابی برای نگهداری روشنایی نداشت نگاه کردم. باید با سرعت زیاد، از تپه پایین میرفتم تا به روستا برسم. از جن و پری بیشتر از گرگ می ترسیدم و با تاریک شدن هوا، تمام داستان هایی که گه گاهی سیامک، پسر صفرعمو تعریف می کرد، جلوی چشمم آمد. با شنیدن صدای رعد و برق، ترس به جانم افتاد. قدم هامو دو تا یکی برمی داشتم. خدا خدا می کردم که شبنم به مار جانش گفته باشد که من پای تپه مانده ام اما شبنم می ترسید. مطمئن بودم که از ترس کتک خوردنش هیچی از زبانش بیرون نمیرفت.
سرعت پایین آمدنم زیاد بود و بارش باران هم زیادتر از قبل شده بود. جرات نداشتم سرم را برگردانم. حس می کردم چیزی پشت سرم راه میرود و از ترس دیدنش، تند تند قدم برمی داشتم.
دوباره رعد و برق ترسناکی زد و این بار، از ترس، دامنم زیر پا گیر کرد و کله ملق شدم. زیر گریه زدم دست روی سرم که محکم به خاک خورده بود، زدم و بلند شدم. سبزی هایی که دستم بود همگی پخش و پلا شده بودن. با دیدن سبزی ها انگار تمام امیدم به یک باره رنگ باخت.
هوا سرد شده بود و من موش آب کشیده بودم. حس می کردم که لرز به جانم افتاده. دیگر توان راه رفتن نداشتم و نا امیدانه خودم را بغل کردم. اگر به خانه برمیگشتم عمو زنده ام نمیزاشت. عمو زن هم حتما به باد کتکم می گرفت اما ترمیلا این طور نبود. ترمیلا همیشه حواسش به من بود. برای من شب ها قصه می گفت و روزها، گاهی اوقات، پای حرفم می نشست.
باران با اشک های شوری که روی صورتم بود ترکیب شده بود. انگشتم را تا بند اول داخل گوشم کردم تا صدای ترسناک آسمان را نشنونم. فقط صدای نعره های خودم را می شنیدم. یک ساعت گذشته بود و من بی حال، روی سبزی هایی که دیگر ارزشی برایم نداشت، دراز کشیده بودم. چشم هامو که بستم، خوابم برد.
نفهمیدم کی بود که اهالی روستا دورم جمع شدن. با دیدن چهره عموم زیر گریه زدم. دورم لحاف پیچیدن و از روی زمین بلندم کردن. حسن برادر شبنم هم پیش عموم بود. عموم که از دستم شاکی بود با عصبانیت گفت: دختر هزار بار بهت گفتم از روستا بیرون نرو.
.
💜
💜💜
💜💜💜
💜💜💜💜
💜💜💜💜💜
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
✨اعضای کانال توجه کنید✨
🚨فروش ویژه چادر مشکی به مناسبت میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)
همراه با 👇
✨🌀تخفیف ویــژه🌀✨
✨🌀هدایای نفیس🌀✨
💎با خرید چادر های درجه یک و با کیفیت هم تخفیف ویژه بگیرید😍😍
❌هم هدیه خودتون رو بدون قرعه کشی دریافت کنید❌
هر مدلی که بخوای اینجا هست😍👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
عجله کنید این طرح محدود هست😱
هدایت شده از 🎈تولـــــد💝ایــــــده🎈
یه روزی با کسی رو به رو میشین
که به گذشته شما اهمیت نمیده،
چون میخواد تو آینده تون
کنارِ شما باشه...
✍🏻 آلفرد هیچکاک
#حسخوبزندگی
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
💕خامتر از آن بودم که بفهمم بدبینی نقابی است بر شکست در توافق با زندگی - در واقع یکجور ناتوانی؛ و اینکه نفرت از هر کاری خودش سختترین کار است!
📕 کتاب:مجوس
✍🏻 اثر: #جان_فاولز
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
-کاش میشد ببوسمت!
به حالت خندهداری لب گزید: دختر سیدرضا!؟ وسط کوچه؟
با بغض لب زدم: خب دلم میخوادت.
-کاری نکن پام سست شه.
دستم رو گرم فشرد و دو بار بوسید: جای تو هم بوسیدم.
محو لبخند مردانه و محجوبش شدم. دستم رو رها کرد. آستینش رو کشیدم: مواظب خودت باش عزیزم!
پلک زد و باز هم لبخند...
-همیشه دم رفتن جوری حرف میزنی... که تا برگردم جلوی چشممی!
https://eitaa.com/joinchat/3313696837C697aa8e7b4
از پرطرفدارترین رمانهای ایتا که به خاطر هواداران برای بار دوم بارگزاری شده 😍
#عاشقانهیمذهبیدلبرانهدلتنگیوزناشویی
🔥💋💍♥️
و و و و و #سیاسی❌
هدایت شده از درمانکده سلامت منتظران
سلام سلام سلام😍
این رمان رو نویسنده تمام کردند و از کانال برداشتند...☹️
اما...
انقدر متقاضی داشت که نویسنده لطف کردند و مجدد شروع به ارسال کردند اون هم با ویرایش عالی😳😉☺️
✨خلاصه که جانمونی از رمان پرطرفدار ایتا🚶🏻♀🚶🏻♀
https://eitaa.com/joinchat/3313696837C697aa8e7b4
❌پارت آخر رمان #بشری توی این کاناله❌
اگر برای شکرگزاری وقت صرف نکنی،
هرگز نعمت بیشتری نخواهی داشت
و تمامی نعماتی را هم که داری از دست خواهی داد.
وعده معجزه که با شکرگزاری رخ میدهد
در این عبارت نهفته است:
اگر #شاکر باشی
#نعمت بیشتری به تو داده میشود.
📚 راز
✍🏻 راندا برن
#قطعهایازیککتاب
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯