eitaa logo
رمانهای کانال دختران عفیف
91 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ✳️ ❤️ میخواهم تا آخرین لحظه تو را ببینم. به خانه میدوم بدون آنڪه در را ببندم.میخواهم به پشت بام بروم تا تو را ببینم... هر لحظه که دور میشوی... نفس نفس زنان خود را به پشت بام میرسانم و میدوم سمت لبه ای که رو به خیابان اصلی است. باد میوزد و چادر سفیدم را به بازی میگیرد. یڪ تاڪسی زرد رنگ مقابلت می ایستد. قبل از سوار شدن به پشت سرت نگاه میکنی... به کوچه... " او هنوز فڪ میکنه جلوی درم" وقتی میبینی نیستم سوار میشوی و ماشین حرکت میکند...ڪاش این بالا نمی آمدم...یڪ دفعه یڪ چیز یادم می افتد. زانوهایم سست میشود و روی زمین مینشینم... " نڪنہ اتفاقی برایت بیفته..." من "پشت سرت آب نریختم!!!" ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣ من خود بہ چشم خویشتن دیدم ڪہ جانـــم میرود ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣ ... نویسنده این متن👆: 👉 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
مودب روی صندلی نشسته بود و منتظر بود اون خانم که همه خاله سیما صداش میکردند حرفی بزنه، خاله سیما بعد از وارسی مدرک قالیبافی فاطمه رو کرد به فاطمه و گفت: -خب، به نظر میرسه همه چی درسته و شما می تونید برای دوره جدید کارگاه به عنوان مربی اینجا فعالیت کنید. -بله،البته من خودم قالی بافی رو هم دوست دارم و اگر ممکنه میخوام سفارش هم قبول کنم -خوبه، اما اینجا که نمی تونید کار کنید، در واقع وقتی که اینجا میذارید باید برای حرفه آموزان باشه، شما می تونید خونه کار کنید؟ -بله، ترجیح میدم توی خونه کار کنم، فکر میکنم اون طوری با آرامش بیشتری کار میکنم. -اصول کار ما اینه که روی طرحهای سفارشی کار میکنیم، معمولا کارهای ساده رو به حرفه آموزان میدیم و کارهای مشکل تر رو به قالیبافان حرفه ای که با ما همکاری میکنند. اما شما چون اول کارتونه بهتر یک طرح ساده رو انتخاب کنید، البته من به شما پیشنهاد میکنم این یکی رو بگیرید، چون طرح ساده ایه و شما برای اول کارتون راحت میتونید از پسش بر بیاید. فاطمه نگاهی به طرح انداخت، اصلا ازش خوشش نیومد، طرح یک گل خیلی ساده بدون هیچ جذابیتی، با خودش گفت کی میتونه همچین تابلو فرشی سفارش بده!!! بعد نگاهی به طرحهای دیگه ای که توی کامپیوتر بود انداخت و از بین اونها یک منظره خیلی زیبا انتخاب کرد، طرح آدمی که کنار درختی ایستاده و داره به غروب خورشید نگاه میکنه. رو به خاله سیما گفت: من می تونم این طرح رو انتخاب کنم؟ خاله سیما نگاهی به طرح انداخت و گفت: این طرح مال آدم خاصیه، باید خوب و تمیز از آب در بیاد، شما که دارید اولین کار رو به ما تحویل میدید، فکر نمیکنم مناسب باشه که اینو انتخاب کنید. فاطمه نگاه حسرت باری به طرح انداخت و گفت: فکر میکنم از پسش بر بیام، اما باز هم هر جوری که خودتون میدونید. خاله سیما همون طرح اولی رو به فاطمه پیشنهاد داد و بعد از توضیح جوانب کار و نحوه انتقال وسیله ها به خونه از اونجا رفت. فاطمه که پشت میز کامپیوتر نشسته بود و به همون طرحی که خودش انتخاب کرده بود خیره شده بود، متوجه ورود محسن به اتاق نشد، محسن که از نگاه محو فاطمه فهمیده بود متوجه نشده، سرفه ای کرد و گفت: وقت بخیر فاطمه که تازه محسن رو دیده بود فورا از جاش بلند شد و گفت: وقت شما هم بخیر، ببخشید متوجه حضورتون نشدم -مهم نیست، بفرمایید بشینید، اومدم ببینم اوضاع رو به راهه؟ با خاله سیما آشنا شدید؟ ادامه دارد..‌. 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈