eitaa logo
رمان کده
2.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
406 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Adminchanels تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita 🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا اشتباه کردم. قول میدم دیگه زدیدی نکنم،از این وحشت خونه نجاتم بده. هوای زیر زمین سرد بود. یه گوشه نشستم و پاهام رو جمع کردم تو خودم. هر لحظه منتظر بودم یکی بیاد در رو باز کنه و من رو برای اجرای دستور ارباب ببره عمارت وسط جنگل. جای ترسناکی که مخصوص تنبیه رعیت های بدبخت بود. جای جای عمارت سگ های وحشتناک بسته شده بودن. با فکر کردن به تیکه پاره شدن بدنم زیر دندون سگا به خودم لرزیدم. کاش دزدی نمیکردم. حالا سرنوشت خواهر برادر کوچولوم چی میشه؟ همش تقصیر عمه بی رحم و خودخواهم بود. اون اگه منو به خانم بزرگ تقدیم نمیکرد همچین اتفاقی نمی‌افتاد... از وقتی پدر و مادرم از دنیا رفتن به عمه پناه اوردیم. اما اون زن بداخلاق و پستی بود. برای یه لقمه غذا من رو مجبور به سخت ترین کارها میکرد. با این که پونزده سالم بود اما مجبور بودم به حرفاش گوش بدم تا از خونه پرتمون نکنه بیرون. نگران خواهر برادر بودم. معلوم نیست اون زن عوضی چه بلایی قراره سرشون بیاره.