eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
185 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا ✨قسمت #چهل ✨صدور حکم مرگ برگشتم خونه ... هنوز پ
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨غسل شهادت زمان⏰ و مکان🏤 جلسه رو اعلام کردن ... جلسه توی یه شهر دیگه بود ... و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت ... راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود ... .😕 از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه ... 💦✨غسل شهادت کردم ... 🌸لباس سفید پوشیدم ... 😘😘دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم ... . ساعت 9 صبح🕘☀️ به شهری که گفتن رسیدم ... دنبال آدرس راه افتادم ... از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد ...😐 گم شده بودم ... نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم ... این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب🌆 ادامه پیدا کرد ... . خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ ... نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود ... اما چاره ای جز برگشتن نبود ... .😐 توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید ...😍😘 حسابی تعجب کردم ... .😳 با اشتیاق فراوانی گفت: _من از طلبه های مدرسه ... هستم و توی جلسه امروز هم بودم ... تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما نفسم بند اومد ...☺️ جواب هاتون فوق العاده بود ...😍 اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه و ... .😎 مغزم هنگ کرده بود...😳😧 اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟😳😯 من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم ...😨😳 گفتم:😳 _برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید ... و اومدم برم که گفت: _مگه شما آقای ... نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟☺️ ... من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم ...😊 اجازه می دید شاگرد شما بشم؟😎 ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛