رمـانکـده مـذهـبـی
.. 🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼#گلنرگس ✨#پارت43 📚#یازهرا __________________ +خود اتنا ازدواج نکرده داداشش
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت44
📚#یازهرا
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
(ارمان
بالاخره یک هفته گذشت امروز قرار بود بریم بیمارستان عیادت امیرحسین نرگس هنوز نمیدونه که امیر حسین فراموشی گرفته نرگس و نمیخواد..
به بابام قول داده بودم نگم بهش😂
این یک هفته اندازه یک سال شادی برام گذشت..
چون
هر روز میرفتم تو کوچمون تا این که برای یک بار حتی یک بار آتنا رو ببینم...
یک بار که چه عرض کنم سه باردیدیمش یکبار هم باهم صحبت کرد...
گفت سلام.
منم بهش سلام کردم خدا میدونه که چقدر اون روز زوق مرگ شدم ..
بابام بفهمه فاتحم خوندس.
خیلی حساسه نه بابام کل خونوادمون دیگه..
داداشم طلبه خودم چی چشم چرون 😂
خواهرم علوم قران میخونه خودم چی منتظر دیدن دختر نامحرم😂
بابام نظامی خودم چی منتطر شندیدن صدای نازک دختر همسایه😂
مامانم............ خودم چی منتظر شماره دختر مردم😂🖤
ولی ای کاش شمارشو داشتم.
یک بار بهش پیام میدادم...
چمیدونم یه گروهی یه کانالی رو تبلیغ میکردم...
نه اصلا پروفایلشو میدیدم
واااای نکنه عکس خودش پروفایلش باشه
میکشممممم
کیووو وااای
پاک دیووونه شدم رفتتت...
اما به یک بونه ای میشه رفت..
میرم گوشی نرگسو برمیدارم
واااای خداااایاااا شکرت.
خب دوست نرگسه حتما شمارشو داره...
اخخخ جووونننن😍😂
خدایا همه دیوونه ها رو به عشقشون برشون...
عشقشون!!!
این کلمه....
عشق..
عاشقی...
نه من اعتقاد ندارم..
کاش نیما الان کنارم بود نظرشو میپرسیدم...
از خداشم هست بیاد پیش من
به نیما بگم راجب آتنا؟؟
نه هیچکس ندونه بهتره..
اما حداقل یک نفرم بدونه بد نیست...
نیما که به هیچکس نمیگه..
به دوستا دیگمم نمیخوام بگم.
خدااا چکار کنم..
حالا ببینم چی میشه...
_الو
-سلام چطوری؟!
_کجایی نیما!؟
-چطور!؟
_همینجوری
-خونه ام دیگه کجا رو دارم برم
_عه عجب خدارو شکر گلزار شهدانیستی 😂
-اونجا مگه چشه
جایی پر از ارامش
_اره راست میگی راست میگی شما دوتا خلین خللل
-کدوم دوتا!؟
_هیچی. چه میکنی؟
-از سر کار اومدم خسته بودم نهار خوردم الان میخوام استراحت کنم شب اگه جایی کار نداشه باشم میرم.....
_میری مزار شهدا😐
-آفرین.
_ولش استراحت نکن بیا تو خونه ما کارت دارم
-چکارم داری؟!
اقا یه روز میخوام با دوستم باشم
شاید خواستم باهات درد دل کنم...
نمیایی😑
-نه
_مرز
چرا؟!
بدت میاد
بدت میاد از من
از خونوادم؟؟ اره.
اوکی هر جور راحتی خدافز
-صبر کن خب..
نه بابا من چی کارم به خونواده توووو
_خب بیا
-نمیام ارمان یه مشکلیه
_چی
-نمیتونم بگم
_واقعا...
-آرمان عههه
اذیتم نکن بیا بریم بیرون من خونتون نمیام
_گمشو تو منو میبری سر خاک مرده ها من بدددم میادددد
-اقا نمیریم انجا میریم میرویم یک جای دیگر
_من نمیخوام بیام یک جای دیگر
- خب نیا
_تا نیم ساعت دیگه منتظرتم
-نمیتونم بیام آرمانننن
تو بیا تو خونه ما
_چکار میکنی نیما تارف نکن داش بیا
- ن اخوی نمیتونم
_نه چیز 😂
-چی
_اخوی
-بله
_چه چرتا این دیگه از کجا یاد گرفتی
-خیلیم قشنگه
ندیدی اونایی که میرن جبهه یا اونایی که میرن مدافع حرم میشن میگن اخوی
_من بااین جور چیزا چرت و پرت حال نمیکنم..
تیپت خدایی رو مده
یکم صداتم رو مد کنی بد نیس
دیگه نبینم بگی اخوی میگی داش
خز تر ادبته 😂
-چشم..
واقعا همین چند وقتی هست که با ادب شدم..
_احسنت..
با این خونواده ای که دارم اصلا نمیتونم بد صحبت کنم.
فقط جلو دوستام...
رمـانکـده مـذهـبـی
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂
🍃🍁🍂🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁
🍃🍁
🍁
༻﷽༺
#پارت44
🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂
یک روز که مثل هم یشه که برای دیدن سحر رفته بودم پوشه ای دستم داد تا به دست امیر علی ب رسونم
تقه ای به در زدم و وارد دفترش شدم :
-سلام آقای فرهانی
مثل همیشه سرش برای نگاه کردن بالا نیومد و سر به زیر جواب داد:
-سلام بفرمائ ید
-این پرونده رو خانم حسینی دادن بدم شما
-ممنون
یک لح ظه فقط یک لحظه کودک درونم شیطنتش گل کرد که اذیتش کنم
پ رونده رو سمتش گرفتم ، دستش رو که برای گرفتن پرونده دراز کرد
سمت خودم کشیدم پوف کلافه ای کشید ، دوباره سمتش گرفتم اینبار هم دستش که بلند شد سمت خودم کشیدم
کلافه دستی بین موهاش کشد و گفت :
- مشکلی پیش اومده خانم مجد؟
-با شیطنت خندیدم:
-نه مشکلی نیست فقط میخوام بدونم چرا نگاه نمیکنی ؟ مگه چی میشه ؟
نویسنده : آذر_دالوند
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🍁
🍃🍁
🍂🍃🍁
🍁🍃🍂🍁
🍃🍂🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁