eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
185 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ____________________________ سه روز، رسیده بودیم شمال و قرار بود دوروز دیگه باشیم.. تو راه نیما کلی مسخره بازی دراورد واقعا مسافرت بدون نیما نمیشه.. به من میگفت نگران چی اون رفته زن گرفته تو اینجا نگرانی.. ........ سه روز بود که رسیدیم.. نیما بلند داد زد سرم منم کلی بد بیراه بهش گفتم،، از دستم ناراحت شد. اون دادی هم زد، حق داشت چون خیلی خسته بود، روزش فقط رانندگی کرده بود.تقصیر من بود . امروز رفتم معزرت خواهی کردم.. قبول نکرد.. باز بد باهاش حرف زدم وپشیمون شدم.. + میترسم. _بیا بریم همه رفتن منتظر تو موندن دختر بیا دیگه + نه من میترسم _من هستم که از چی میترسی. مامانم هست، بهار هست، پیمان هست، آتنا هست.. +نه میترسم تند میره، نگاه اون قایقا دیگه دارن کج میشن _بهش میگم موج نده بیا بریم + یه بار گفتی گفتم نه، _نرگس! همه منتظرمن و تو تو قایش نشستن،، +توبرو من گفتم نمیام.. _چرا نمیای؟؟بخاطر اینکه میترسی؟؟ نه من میدونم از دست من ناراحتی نرگس.. باشه ببخشید معزرت میخوام +من با این جور معزرت خواهی قانع نمیشم _خب بعد به پات میوفتم خوبه +چرا الان نمییوفتی؟ _الان؟؟ جلو این همه نگاه میشه به نظرت؟؟ +ارهه میشه فقط تو باید بخوای _نمشهه +میشههه، یعنی واقعا _جلو نگاه مامانم نمیشه؟ 😂 بعد مسخرم میکنن، +بزار مسخره کنن اتفاقا باید جلو مامانت معزرت خواهی کنی... _چرا اخهه؟؟ +تا تو باشی معزرت خواهی منو قبول کنی.. واقعا حاضر نیستی یه کار به بخاطر من انجام بدییی؟؟ _نرررررگس 😂 خیلی بدیییییی (واقعا میخواست جلو خانوادش به پام بیوفته. دلم سوخت.. +واقعا میخوای انجام بدی؟ _خیلی لجبازی +نهههههه نیما توبیخود میکنی اینکار کنی😂 _جدییییی +اره، شوخی کردم فقط میخواستم ببینم چی میگی😂 _عجب😂بیا بریم. +من شنا بلد نیستم غرق میشم..توبلدی؟؟ _اره، خب بیا بریم اگه قرار باشه بمیریم جفتمون بمیرم یکمون نه😂 +ولی بعد باید به پام بیوفتی تا باهات آشتی کنم وقتی برگشتیم _جلو نگاه بقیه نمیتونم😂خودمون باشیم چشم +نیماا میترسم بخدا قبلم داره میاد بیرون _از دریا از قایق؟ .. +جفتشون _ترس نداره..دستات چرا یخ شدن 😂 +دارم میگم میترسممم.. _ منم دارم میگم تو عشق منی +چی گفتی _من؟؟ هیچی برو بالا.. -نیما چی میگین مادر یک ساعت بنده خدارو حیران گذاشتی _نگا مامان داشتم این دختره رو راضی میکردم میترسه (قلبم تند تند میزد، از قایق موتوری خیلی میترسیدم، کنار نیما نشستم اینور خالی بود کنارم.. نیما دستموگرفت.. میترسیدم.. دلم شور میزد.. اونا داشتن دست میزدن.. اصلا انگار نه انگار دوتا عزادار اینجاست،، آتنا هم دستشو به سمت آب میبرد. دادزدم قسمش دادم دستتو سمت آب نبر.. نیما پاشد ایستاد، داد زدم بشییینننن،، نیمااا تو روخداااا.. بهار داشت برام میخندید.. قایقم هی تند وتند تر میرفت.. اشکم در اومد.. خدایا خودت کمکم کن😭نیما حرف به گوشم نمیداد.. تاحالا سوار نشده بودمم.. میخواست دور بزنه.. سرعتش خیلی زیاد بود.هرجی داد میزدم کسی نمیشندید . فکر کردم تو آبم چشام بستم هیچی نفهمیدم‌... ........ نیما نرگس.. نررررگسسسسس،،،، نررررگسم😭 من غلط کردم.. بیااااااا.. منننن نمیخوااام ایننن دنیااایییی بی تووووورو نررررگس بیااا.😭 چرا صبر نکردی حتییی برا یه بارررم شده بگم دوست دارم😭... چرا نرررگس.. منو حسرررت به دل گذاشتی رفتیییی.😭. نرررگس.. 😭تو وقتییی میگفتی من بمیرمم چکار میکنی یه چیزی میدونستی کهه میگفتیییی 😭نررگسس 😭چرا برا یه بارم شده نزاشتی بگم عاشقتممم😭نرگس چرا من به پات نیافتادم اون روز.. نررررگسممم😭 نرررگس مننن خیلی دوست داشتممم نگفتتممم بهههت😭نررگس بیا دعوااا کن باهامم😭نرررگس😭نررگ بیا بزن تو گوشم😭نررگس بی تو منم میمیرم..تنهاااااا شدمممممم نررگس😭بیکَس شدممم نرگس😭 خدایاااا این چه زندیگههه نرگسمووو میگیریییی 😭😭نررگسس اینا دارن منو میبرن میگن این کار کنییی نررگس در عذابب میشهه مگههه دورووغ نمیگننن نرگس 😭 ........ از خواب بیدار شدم دیدم نرگس داره تو خواب گریه میکنه.. بیدارش کردم.. +نیماااا 😭 _جانم! داشتی تو خواب گریه میکردی.یکم آب بخور . +خواب بود؟؟؟ _اره😂 +چطور خوابی بود که مرده بودم؟ _مرده بودی😂خدا نکنه.. +تو راحت میشی میری یه زن میگیری _دوتا میگیریم +تو خواب به من گفتی دوست دارم _تو که مرده بودی +نمیدونم چی بود.تو داشتی گریه میکردی _هرچی بود خواب بود +تو دریا غرق شدم _از بس تو فکر بودی😂
رمـانکـده مـذهـبـی
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 اه پسر چه مرگته یه زنگه دیگه مگه میخواد بخورتت مثلا دکتر این مملکتی بعد روت نمیشه با یه دختر حرف بزنی با این فکر شماره رو لمس کردم،بعد از خوردن چند بوق جواب داد: -بله - سلام خانم مجد فراهانی هستم با مکث کوتاهی گفت: -بله بفرمایید -راستش خانم مجد بی بی دهه اول محرم مراسم دارن گفتن که بهتون بگم شما هم تشریف بیارید - ممنون که خبر کردید از طرف من سلام برسونید به بی بی و بگید اگه وقت کنم حتما میام - بزرگیتون رو میرسونم ببخشید مزاحمتون شدم -خواهش میکنم خدا نگهدارتون -خدا نگهدار بعد از قطع تماس نفس راحتی کشیدم ، خدا رو شکر این کار بی بی هم انجام شد و گرنه پوستم رو می کند کاش می تونستم این ده روز رو کلا مرخصی بگیرم ولی نمیشه خدا رو شکر مردم محله حسابی کمک میرسونن وگرنه امیدی به کمک نصفه نیمه من نبود بی بی:امیر پسرم کجا موندی رفتی یه زنگ بزنی -اومدم بی بی -چی شد بهش گفتی؟ -آره سلام رسوند گفت اگه وقت داشته باشه حتما میاد -خوبه دستت درد نکنه خودت چکار میکنی مادر میتونی بیای ؟ -خودمم مطب رو که تعطیل کردم میمونه بیمارستان که اونم فقط یه روزش شیفتم بقیش از بعد ظهر آزادم -خیلی هم خوب -راستی بی بی گفتم محمد بیاد امشب با هم پارچه سیاهه رو میزنیم -خیر ببینید شب محمد پسر حاج محمود که دوست دوران کودکیم بود به همراه چند نفر دیگه از بچه های محل برای کمک اومدن تمام حیاط و سیاه پوش کردیم بقیه پارچه ها رو هم بیرو حیاط زدیم همه جای بوی محرم گرفته بود نویسنده : آذر_دالوند ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁