رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_وپنج ✨ازدحام يک مسير مستقيم چشم
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #صد_وشش
✨و علیک السلام
مرتضي منتظر شنيدن جوابي از طرف من بود ...
و من با چشمان کودکي ملتمس به اون زل زده بودم ...😢😥
زبانم سنگين بود و قلبم براي تک تک دقيقه ها، التهاب سختي رو تحمل مي کرد ...
چشم هام رو از مرتضي گرفتم و نگاهم در امتداد مسير حرکت کرد ...
در اون شب تاريک، 🌃التماس ديدن ديوارها و مناره هاي مسجد رو مي کرد ...🕌😒
دستم بين زمين و آسمان مونده بود ... اومدم بکشمش عقب که مرتضي برگه رو از دستم گرفت ...
از توي قباش خودکاري🖊 در آورد و شروع به نوشتن کرد ... شماره خودش رو هم نوشت ...✍🗒
ـ ديدي کجا ماشين رو پارک کردم؟ ... اگه برگشتي اونجا بود که هيچ، منتظرمون بمون ...😊 اگه نه که همون مسير رو چند متر پايين تر بري، هر ماشيني که جا داشته باشه سوارت مي کنه ...👌
برگه🗒 رو گرفتم و ازشون جدا شدم ... در ازدحام👤👤👥👤👥👥 با قدم هاي سريع ... و هر جا فضاي بيشتري بود از زمين کنده مي شدم ...
با تمام قوا مي دويدم ...😥🏃
تمام مسير رو ... تا جايي که مسجد از دور ديده شد ...
تمام لحظات اين فاصله در نظرم طولاني ترين شب زندگي من بود ...🏃
دوباره به ساعتم نگاه کردم ...
فقط چند دقيقه تا 2 صبح🕑🌌 باقي بود ...
جلوي ورودي که رسيدم پاهام مي لرزيد و نفس نفس مي زدم ...
چند لحظه توي حالت رکوع، دست به زانو، نفس هاي عميقي کشيدم ... شايد همه اش از خستگي و ضعف نخوردن نبود ...
#هيجان و #التهاب_درونم حد و حصري نداشت ...☺️
قامت صاف کردم ...
چشمم بي اختيار بين جمعيت مي چرخيد ...👀
👀هر کسي که به ورودي نزديک مي شد ...👀 هر کسي که حرکت مي کرد ... هر کسي که ...
مردمک چشم هاي منتظر من، يک لحظه آرامش نداشت ...👀😥😨
تا اينکه شخصي از پشت سر به من نزديک شد ...
به سرعت برگشتم سمتش ...
🌤خودش بود ...🌤
بغض سنگيني دور گلوم حلقه زد و چشم هام گر گرفت و پشت پرده اشک مخفي شد ...😢
دلم مي خواست محکم بغلش کنم اما به زحمت خودم رو کنترل کردم ...😢😍🤗
دلم از داخل مثل بچه گنجشک ها مي لرزيد ...😍
کسي باور نمي کرد چه درد وحشتناکي در گذر اون ثانيه ها، به اندازه قرن برمن گذشت ...
و حالا اون واقعا بين اون جمعيت، من رو پيدا کرده بود ...💖😍☺️
به شيوه مسلمان ها به من سلام کرد ...
و من #براي_اولين_بار با کلمات عربي، جواب سلامش رو دادم ...
ـ عليک السلام☺️
شايد با لهجه من، اون کلمات هر چيزي بود الا جواب سلام ...
اما نهايت وسع و قدرت من بود ...
ـ منتظر که نمونديد؟😍☺️
در ميان تمام اون دردها و التهاب هاي پر سوز ... لبخند آرام بخشي از درون قلبم به سمت چهره ام جاري شد ...
منتظر بودم اما نه پشت ورودي مسجد ... ساعت ها قبل از حرکت، شوق اين ديدار بي تابم کرده بود ...
🌤ـ نه ... دقيق راس ساعت اومدید ...🌤
لبخند زد و با دستش به سمت ورودي اشاره کرد ...
🌤ـ بفرماييد ...🌤
مثل ميخ همون جا خشکم زد ...
ـ من مسلمان نيستم نمي تونم وارد مسجد بشم ...😨😳
آرام دستش رو بازوي من گذاشت ... و دوباره با دست ديگه به سمت ورودي اشاره کرد ..
.
🌤ـ حياط ها حکم مسجد ندارن ... بفرمایید داخل ...🌤
قدم هاي لرزان من به حرکت در اومد ... يک قدم، عقب تر ... درست مقابل ورودي ...😍☺️💓💖😢
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_وشش ✨و علیک السلام مرتضي منتظر شن
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #صد_وهفت
✨پیامبر درون
پشت سر اون، قدم هاي من باهاش همراه شد ...
و تمام حواسم پيشش بود،😍 مبادا بين جمعيت، بين ما #فاصله بيوفته ...
در اون فضاي بزرگ، جاي نسبتا دنجي براي نشستن پيدا شد ...
بعد از اون درد بي انتها .... هوا و نسيم يک شب خنک تابستاني ... و اون، درست مقابل من ...
💖چطور حال من... کن فيکون شده بود ... 💖
و حرف هاي بين ما شروع شد ...
🌤ـ چرا پيدا کردن آخرين امام اينقدر براي شما مهمه؟ ..🌤
چند لحظه سکوت کردم ...
نمي دونستم بايد از کجا شروع کنم ... اين داستان بايد #ازخودم شروع مي شد ...
خودم، زندگيم و ماجراي پدرم رو خیلی خلاصه تعريف کردم ...
اما هيچ کدوم از اينها موضوعيت نداشت ... اومده بودم تا خودم رو بين گمشده ها پيدا کنم ...😔
من ـ بعد از اين مسائل سوال هاي زيادي توي ذهنم شکل گرفت ... و هر چي جلوتر مي رفتم به جاي اينکه به جواب برسم بيشتر گم مي شدم ...😕 هيچ کس نبود به سوال هاي من جواب بده ... البته جواب مي دادن اما نه جوابي که بتونه ذهن من رو باز کنه ... و بعد از يه مدت، ديگه نمي دونستم به کدوم جواب ميشه اعتماد کرد ... چه چيزي پشت تمام اين ماجراهاست ...😟
🌤ـ چي شد که فکر کرديد مي تونيد به ايشون اعتماد کنيد؟ ...🌤
چند لحظه سرم رو پايين انداختم ... دادن اين جواب کمي سخت بود ...
ـ چون به اين نتيجه رسيدم، همه چيز براساس و پايه #دروغ شکل گرفته ... من تا قبل فکر مي کردم هدف شون فقط تسلط روي شبکه هاي استخراج و پالايش نفت توي عراق بوده ...🙁 اما اون چيزي رو که در اصل داشت مخفي مي شد اون ماجرا بود ... حتي سربازها ازش خبر نداشتن ...😕 يه گروه و عده خاص با تمهيدات خاص ... چرا با دروغ، همه چیز رو مخفی می کنن؟ ...🙄
قطعا چيزي در مورد اين مرد هست که اونها از آشکار شدنش مي ترسن ... حقيقتي که من نمي فهمم و نمي تونم پيداش کنم ... يا اون مرد به حدي خطرناک هست که براي آرامش جهاني بايد بي سر و صدا تمومش کرد ... يا دليل ديگه اي وجود داره که اونها مي خوان روش سرپوش بزارن ...😑🤔
از طرفي نمي تونم تفاوت بين مسلمان ها رو درک کنم ... چطور ممکنه از يه منبع چند خط صادر بشه و قرار باشه همه به یه نقطه وارد برسه؟ ... چطور ممکنه در وجوه #اعقتادي عين هم باشن با این همه تفاوت ... اون هم درحالي که همه شون ادعای #حقانیت دارن؟ ...😑
خيلي آروم به همه حرف هاي من گوش کرد ...
در عين حرف زدن مدام ساعت مچيم😥 رو چک مي کردم ... مي ترسيدم چيزي رو به زبون بيارم که #ارزش_زمان رو نداشته باشه ... و #فرصت_شنيدن رو از خودم بگيرم ...
با سکوت من، لحظاتي فقط صداي محيط بين ما حاکم شد ...
لبخندي زد و حرفش رو از جايي شروع کرد که هيچ نسبتي با حرف هاي من نداشت ...😟
🌤ـ انسان در #خلقت از سه بخش تشکيل شده ... يکي #عقلاني که مثل يه سيستم کامپيوتري هست ... با نرم افزارها و کدنويسي هاي مبدا کارش رو شروع مي کنه ... اطلاعات رو براساس کدنويسي هاش #پردازش مي کنه ... در عين اينکه کدنويسي تمام اين سيستم ها #متفاوته، اساس شون در بدو تولد ثابته ... اين بخش از وجود انسان، بخش #مشترک انسان و ملائک هست ...
ملائک دستور رو دريافت مي کنن ... دستور رو پردازش مي کنن و طبق اون عمل مي کنن ... مثل يه سيستم که قدرتي در دخل و تصرف نداره و شما بهش مساله ميدي اون طبق کدهاش، به شما پاسخ ميده ...
بخش دوم وجود انسان، بخش #اشتراک بين انسان و حيوانه ... حس بقا و حفظ وجود ... غذا خوردن، خوابيدن، ايجاد #حيطه و #قلمرو ... #استقلال_طلبي ...
قلمرو انسان ها بعد از اينکه براي خودشون تعريف پيدا مي کنه ... گسترش پيدا مي کنه ... ميشه قلمرو خانواده ... قلمرو شهر ... قلمرو کشور ... و گاهي اين قلمرو طلبي فراتر از حيطه طبيعي اون حرکت مي کنه ... چون انسان ها نسبت به حيوانات #پيچيده_تر عمل مي کنن ... قلمروهاشون هم اسم هاي متفاوتي داره ... به قلمرو دروني شون ميگن حيطه شخصي ... به قدم بعد ميگن اتاق من، خانواده من، شهر من، کشور من ...
و بخش سوم، #قدرت، #روح و #ظرفيتي هست که مختص #انسانه و خدا، اون رو به خودش منسوب می کنه ...
هر چه بيشتر ادامه مي داد ...
بيشتر گيج مي شدم ...😟😧 اين حرف ها چه ارتباطي با سوال هاي من داشت؟ ...
ادامه👇
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_وهفت ✨پیامبر درون پشت سر اون، ق
🌤ـ انسان ها براساس #اشتراک_حيواني زندگي مي کنن ... پيش از اينکه در کودک قدرت عقل شکل بگيره و کامل بشه ... براساس کدهاي #پايه عمل مي کنه ... حفظ بقا ... گريه مي کنه و با اون صدا، اعلام کد مي کنه ... گرسنه است ... مريضه يا نياز به رسيدگي داره ... تا زماني که ساير کدنويسي ها فعال بشه ...
و در اين فاصله اين سيستم داخلي، دائم در حال دانلود اطلاعات هست ... بعضي از اين اطلاعات داده هاي ساده است ... بعضي هاشون مثل يه نرم افزار مي مونه ... نرم افزارها و داده هايي که از محيط اطراف وارد ميشه و به زودي سيستم #محاسباتي فرد رو ايجاد مي کنه ...🌤
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_وهفت ✨پیامبر درون پشت سر اون، ق
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #صد_وهشت
✨نامعادلات
🌤ـ #شيطان در وهله اول سعي مي کنه اين کدها رو #تغيير بده ... کدهايي که فرد براساسش فکر مي کنه ... و مثل يه سيستم کامپيوتري، از يه سني به بعد فايروال مي سازه ... يعني نسبت به دريافت يه سري داده ها، #سدسازي مي کنه ... نسبت به بعضي حرف ها و نوشته ها #واکنش نشون ميده ... براي يه انساني حرفي #به_راحتي قابل پذيرش ميشه ... و براي انسان ديگه اي #زنگ_خطر رو به صدا در مياره و اون فرد نسبت به حرف يا اتفاق یا حتی فرد گوینده، واکنش نشون ميده ...
اين کدها غير از اينکه بخش #مادي و #حيواني زندگي بشر رو مديريت مي کنه ... يه نقش مهمه ديگه هم داره ... مثل علامت بزرگ تر و کوچک تر در يه نامعادله رياضي عمل مي کنه ... يعني بخشي رو نسبت به بخش ديگه #مهمتر مي کنه ...
تمام داده ها رو با هم مقايسه مي کنه ... بين اونها علامت گذاري مي کنه ... از داده هاي ساده ... تا داده هايي که #شخصيت يه انسان رو در برمي گيره ... و داده هايي که #قدرت_فکر و سيستم فکري رو مشخص مي کنه ...
اون کدنويسي هاي #پايه ... يا چيزي که اسلام بهش ميگه #فطرت ... اولين تعيين علامت رو در وجود انسان انجام داده ... به خاطر #قدرت و #ظرفيت_روح، در بدو زندگي ... قسمت پردازش، بخش روح رو بر ماده ارجح مي دونه ...
وقتی داده ای وارد بشه، قسمتی اون رو بررسی می کنه که #ارجحیت داره ... و شيطان دقيقا اين بخش ها رو #هدف قرار ميده ...🌤
🌤_مي دوني چرا؟ ...🌤
محو صحبت ها ...😯😧
بدون اينکه حتي پلک بزنم ... سرم رو به جواب نه تکان دادم ...😳😟
🌤ـ چون علي رغم کدنويسي پايه ... در بدو تولد #قواي_حيواني فعال تر از بخش سوم هست ... و حيوان قابليت #شرطي_شدن داره ...
تازه داشت همه چيز توي ذهنم واضح مي شد ...😯
و حرف هاش برام مفهوم پيدا مي کرد ... با زبان فکري خودم، داشت 👈حقيقت وجودي انسان👉 رو ترسيم مي کرد ...
ـ چيزي شبيه عادت هاي فکري و رفتاري؟ ...🤔
🌤ـ فراتر از اين ... اون آزمايش رو ديدي که يه موش رو توي يه دايره قرار مي دادن ... و بهش ياد ميدن بايد چند دور، درون دايره بچرخه تا بهش غذا بدن؟ ...
با هيجان خاصي تاييد کردم ...😧😍
🌤ـ اين مثالی شبيه اون ماجراست ... انسان #درتعامل با زندگي مادي به مرور شرطي ميشه ... و اون سيستم پردازنده مثل سيستم #هوش_مصنوعي ... اين قابليت و توانايي رو داره که شرط ها رو به عنوان #قانون بنويسه ... و بعد اونها رو توي نامعادلات قرار ميده ... اما اهميت و اصل مطلب اينجاست ...
اگه اين شرط ها به مرور در وجود انسان زياد بشه ... با گذر زمان در برابر کدهاي پايه قرار مي گيره ... و بر اونها غلبه مي کنه ... مثلا اگه در بدو تولد کدهاي پايه يا اون پيامبر دروني رو 'ای' و داده هاي مادی رو 'بی' در نظر بگيريم ... اين نامعادله به مرور از حالت 'ای' بزرگ تر از 'بی' به ایکس کوچک تر از 'بی' تبديل ميشه ...
با #رشدسني انسان، ضريب کنار 'ای' ثابت مي مونه ... اما به ضريب همراه 'بی' اضافه ميشه ... و این فاصله مي تونه تا جايي پيش بره که ...🌤
ناخودآگاه و بي اختيار پريدم وسط حرفش ...
ـ و اين يعني مرگ پيامبر دروني ...😳😨
لبخند خاصي چهره اش🌤✨ رو پر کرد و در تاييد جمله ام سرش رو تکان داد ...
🌤ـ و اين يعني بعد از اون زمان، سيستم برای پردازش اطلاعات وارد شده ... وقتی می خواد از داده هاي ثبت شده استفاده کنه ... ميره سراغ #قوانين_شرطي شده ...
و به مرور زمان، براي راحت تر شدن و سريع تر شدن کار ... #ديواردفاعي رو هم براساس همين قوانين، کدنويسي مي کنه ... تا حجم اطلاعات و داده هاي ورودي رو محدود کنه ... تا بتونه دريافتي ها رو سريع تر معادله نويسي و پردازش کنه ... به خاطر همين هر چه #سن بيشتر ميشه ... #تغييرشخصيت و مسير، سخت تر ميشه ...
و اين #مهمترين کاريه که #شيطان با انسان مي کنه ... بزرگ ترين برنامه شيطان براي انسان، شرطي کردن ... و قرار دادن اين شرط ها در مرکز پردازش اطلاعاته ...
چند لحظه در سکوت و اعماق فکر من، فقط بهم نگاه کرد ...🌤
کدنويسي هاي مغزم داشت داده هاي جديد رو پردازش مي کرد ...
🌤ـ برمي گردم روي سوال هايي که اول بحث پرسيدي ...
يادت مياد سوال کردي چطور ممکنه بين انسان هايي که ادعاي مذهب و اسلام دارن ... اين همه #تفاوت مسير از #يه_انديشه وجود داشته باشه؟ ...
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_وهشت ✨نامعادلات 🌤ـ #شيطان در وهل
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #صد_ونه
✨پاسخ یک پیامبر
بدون اينکه لحظه اي مکث کنم گفتم ...
ـ بله ... چطور؟ ...😳😟
لبخند آرامش بخشي✨🌤 چهره مصممش رو پر کرد ...
🌤ـ هر انساني براساس #محل_تولد و #خانواده ... داده هاي اوليه رو دريافت مي کنه ...
#شيطان در کودک راه ورود نداره ... چون کدنويسي هاي اوليه تعيين مي کنه که پيامبر درون بر همه چيز غلبه داشته باشه ... و هر چيزي رو که وارد بشه #پيامبردرون پردازش مي کنه ...
اما شيطان اين رو هم مي دونه که سيستم پردازشگر ... بايد اطلاعات وارد شده رو به عنوان #قانون ثبت کنه ... پس مياد سراغ پدر و مادر و اطرافيان اون بچه ...
چون اونها در حال شکل دادن اطلاعات ورودي هستن ... اگه بتونه اونها رو در دست بگيره و #مديريت کنه ... داده هاي اوليه کودک رو تعيين مي کنه ... و هيچ کاري در اين زمينه از دستش برنمياد ... جز اينکه از راه #شرطي_کردن وارد بشه ...
برمي گردم روي خانواده هاي #مذهبي ... پدر و مادر، سيستم پردازشگرشون #کامل شده ... و پایه اش براساس اطلاعات و داده هاي مذهبي شکل گرفته ...
حالا به عنوان مثال ... فرزند اونها به سني رسيده که بايد نماز بخونه ...
يا سيستم پردازشگر اونها انجام زمينه سازي لازم رو در #اولويت قرار نميده ... و اونها به اصطلاح، اين کار رو فراموش مي کنن ...
يا اينکه سيستم پردازشگر اونها این رو در اولویت قرار میده ... و به پدر و مادر اعلام مي کنه که بايد #زمينه_سازي رو انجام بدن ...
✨در مورد اول، #شيطان موفق شده کاملا با شرطي کردن فکر روي اولويت هاي ديگه ... جلوي زمينه سازي رو بگيره ...
✨در مورد خانواده دوم وارد عمل ديگه اي ميشه ... سعي مي کنه پردازش اطلاعات رو به #مخاطره بندازه ... تا اونها زمينه سازي رو اونطور که بايد انجام #ندن ...
حالا فرزند به سني رسيده که بايد نماز بخونه ... کدهاي ثبت شده در ذهن کودک ... و کدهایی که از محیط وارد میشه ... بچه رو در شرايطي قرار ميده که نسبت به نماز #کاهل هست ...
شيطان مجدد برمي گرده سراغ #والدين ... و شروع به ارسال داده مي کنه ... چيزي که بهش ايجاد فکر يا #وسوسه گفته ميشه ... والدين چند راه رو که امتحان مي کنن بلافاصله شيطان داده جديد مي فرسته ...
به عنوان مثال:
ديگه راهي نمونده، بترسونش ... ديگه راهي نمونده، تهديدش کن ... ديگه راهي نمونده پس ...
اون فکر مثل يه داده #ويروسي در سر والد قرار مي گيره ... و اگر والد، سيستم دفاعي ذهنش درست عمل نکنه ... اين فکر مثل ويروس وارد داده ها ميشه و از سيستم والد به فرزند منتقل ميشه ... حالا بايد ديد کدنويسي هاي مغز بچه چطور عمل مي کنه ... آيا نماز خوندن رو به عنوان يه رفتار شرطي مي پذيره؟ ... يا کدها جور ديگه اي داده هاي آلوده رو پردازش مي کنه؟ ...
اين يک مثال در جهت شرطي شدن يا نشدن رفتار مذهبي در فرد بود ... شيطان با همين مسير، تک تک رفتارها و افکار مذهبي رو در فرد شرطي مي کنه ...
نماز شرطي ميشه ... شنيدن صوت قرآن شرطي ميشه ... مسجد رفتن شرطي ميشه ...
✨براي همينه که يه مسلمان ممکنه صوت قرآن رو بشنوه و #هيچ تاثيري در رفتار و عملکردش نباشه ... اما #شما که هيچ سابقه ذهني اي از صوت قرآن نداري ... براي اولين بار که باهاش مواجه ميشي اونطور واکنش نشون میدي ... چون براي شما شرطي نشده ... و چون شرطي نشده سيستم پردازشگر نمي دونه چطور واکنش نشون بده ... و بلافاصله شروع به جستجو در داده هاي قديم مي کنه ... و قديمي ترين داده چيه؟ ...🌤
چند لحظه در سکوت بهش خيره شدم ...
ـ اگه پيامبر درون هنوز زنده باشه ... پيامبر درون پاسخ ميده ...😧😟
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی ✨👤✨ #مردی_در_آینه✨ ✨ قسمت #صد_ونه ✨پاسخ یک پیامبر بدون اينکه
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #صد_وده
✨بینش یا بصیرت
همه چيز داشت کم کم مقابل چشمم معنا پيدا مي کرد ...💖👌
اينکه چرا اون روز، بعد از اينکه اولين بار صوت قرآن رو شنيدم ... اون حال بهم دست داده بود ...😍☺️ تا جايي که انگار کسي روح من رو از بدنم بيرون مي کشيد ... و اينکه چرا حال من با اوبران فرق داشت ...☺️
مثل کوري بودم که داشت بينا مي شد ...💖 يا کودک تازه متولدی که براي اولين چشمش رو به روي نور باز مي کرد ...
🌤ـ زماني که انسان #شرطي بشه ... و پردازشگر شروع کنه به استفاده از داده هاي شرطي ... نوعي از شیوه محاسبه رو #کنار مي گذاره ... که به اين نوع از محاسبه در اصطلاح ... #بينش يا #بصيرت گفته ميشه ... قدرت جستجو، مواجهه با چيزهاي جديد ... پردازش اطلاعات تازه ... و گسترش دنياي فکري فرد ...
از من در مورد علت عقب موندن جوامع مسلمان سوال کردي؟ ... اين پاسخ سوال شماست ...
#شيطان، دين رو #شرطي مي کنه و با شرطي شدن قسمت هاي بينش و بصيرت #حذف ميشه ... بخش کاوش و جستجو ... و تمام بخش هايي از زندگي که به بخش سوم، يعني #ظرفيت و #روح برمي گرده ...
مثل آزمایش موش و دایره ... هر روز، در همون حيطه دايره دور خودش مي چرخه ... و اگه يه روز اين دايره حرکت نکنه ... يا در جواب چرخش دايره، غذايي دريافت نکنه ... اين موش دچار مشکل ميشه و قادر به مواجه با مساله جديد نيست ... و نمی دونه چطور باید با #بحرانی که باهاش رو به روی شده برخورد کنه ... پردازشگر شرطي شده و پردازشگر شرطي فقط روي داده هاي #قديم کار مي کنه ...
#شيطان، براي کنترل يه انسان و علي الخصوص #مسلمان ... چاره اي جز شرطي کردنش نداره ... چون مغز شرطي شده، #منفعل و #وابسته است ... نه در #قدرت_عمل ... در #فکر و #ادراک ... توان اینکه فراتر از اون جایی که هست، بره رو نداره ... جستجوگر نيست ... نوعی بردگی و سکون فکری ایجاد میشه ... و اينها دقیقا #خلاف اساس و بنياد بعد سوم وجود انسان هست ...
در برابر اطلاعاتي که کمي سخت باشه احساس خستگي و کلافگي مي کنه ... و براي #رشد و حل مساله حتما بايد با اين حس مواجه شد ...
افرادي هستند که در وجوه مختلف مي تونن شرطي نشده باشن ... اما در گروهي که شرطي شدن، اون گروه در مقابل اونها قرار مي گيره ... چون شرطي شدن هاي اونها به #چالش کشيده ميشه ...
ذهن شما به يه طور شرطي ميشه ... ذهن مسلمان و فرد ديگه، به طور ديگه ...
#شماشرطي_ميشي_که هر عرب و مسلماني تروريست هست ... و اين شرطي شدن تا جايي پيش ميره که حتي ممکنه #ناخواسته بچه اي رو با گلوله بزني ...
و اين شرطي شدن براي يه نفر ديگه تا جايي پيش ميره که به اسم اسلام دقيقا #درمسيرخلاف اون حرکت مي کنه ... چون ديگه مغز و قدرت پردازشگر نمي تونه بفهمه که داده هايي که اون به اسم اسلام ازش استفاده مي کنه ...
دقيقا بر خلاف #اصل اسلام هست ...
و اينجاست که يه بحث پيش مياد ...
آيا اون انساني که شرطي شده ...
در اين شرطي شدن بخش سوم وجودش هم خاموش شده يا نه؟ ...
و اگر اين بخش زنده است، اين فرد چقدر به شرطي شدنش اجازه فعاليت ميده؟ ... و آيا اين انسان حاضره براي در دست گرفتن خودش، در برابر اين قوانين شرطي شده درونش انقلاب کنه؟ ...🌤
چند لحظه مکث کرد ...
🌤ـ حالا دوباره ازت سوال مي کنم ... چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا کني؟ ...🌤
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
#قسمت_نودوشش 📚رمان پرواز در هواے خیال ٺو
سلام دوستان برای خوندن این نوع رمان روی
📚رمان پرواز در هواے خیال ٺو
کلیک کنید و رمان رو مطالعه بفرمایید☺️🍃
ابهامات و نظراتتون رو هم در ناشناس حتما بگید🙂🌿
لینک ناشناس⇩
http://www.6w9.ir/msg/8124567