eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
722 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی) ✴️ چهارشنبه 👈27 فروردین 1399👈21 شعبان 1441👈15 آوریل 2020 🕋مناسبت های دینی اسلامی. 🎆امور اسلامی و دینی. 📛 تقارن نحسین صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند ان شاءالله. 📛از آغاز مشارکت پرهیزگردد. 📛وصلت نیز خوب نیست. 📛دیدارهای سیاسی نیز خوب نیست. 👶برای زایمان مناسب نیست. 🚘مسافرت مکروه و اگر ضروری باشد با صدقه همراه باشد. 🔭احکام و اختیارات نجومی. ✳️زراعت و کشاورزی. ✳️کودک از شیر گرفتن. ✳️و اغاز معالجات و درمان و جراحی نیک است. 💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه. مباشرت مستحب و فرزند ان حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان گردد. 💉💉حجامت خون دادن فصد خوب و موجب روشنی دل است. 💇‍♂️💇‍♀️اصلاح سر و صورت سبب دولت و ثروت است. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که شب پنجشنبه دیده شود تعبیرش از قران ایه 22 سوره مبارکه حج است. کلما ارادوا ان یخرجوا منا من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق..... و مفهوم ان این است که برای خواب بیننده پیش امدی رخ دهد که هر چه تلاش کند از ان خلاص نگردد.صدقه بدهد. و شما مطلب خود را در هر باب قیاس کنید. ✂️ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍃🥀 ✍ امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس هر روز بیست و پنج بار بگوید ✨اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمؤمِنینَ وَالموْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ✨ 👈خدا به شماره هر مومنی که در گذشته زنده باشد تا روز قیامت حسنه ای برایش بنویسد و گناهی از او محو کند و درجه ای بالا برد. 📚آمالی‌شیخ‌صدوق‌مجلس۶۳،ح۷ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
🍃🥀🗞🥀🍃 😍 + الحُب‌ُّ رِزق‌ٌ من‌ِ الله‌ِ لِقَلبك ...♥️ عشق‌نعمتِ‌خداست‌برای‌قلبت ... ✍دلنوشته یک طلبه ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_چهاردهم زنگ د
من۳: 🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 بعدازصحیح کردن املاءخانم جون دفترش وبستم وروی میزگذاشتم و خانم جون وکه روی کاناپه کنارمامانوبابانشسته بودوحرف می زدصدازدم: +خانم جون خانم جون بدترازمن جیغ کشید: خانم جون:بله؟ +املاتوصحیح کردم سه تاغلط داشتی ولی خوب بود. هیچی نگفت،قشنگ معلومه چقدرمشتاق علمه. ازجام بلندشدم وبه کانون گرم خانواده پیوستم. خانم جون داشت خاطرات خودش باآقاجون وتعریف می کردومامان وباباهم خیلی مشتاق گوش می دادن. خانم جون:من دوازده سالم بودازدواج کردم واحمد((آقاجون))شانزده سالش بود،خیلی بچه بودیم ولی ازدواجمون زیادهم سنتی نبود،من یک دخترروستایی بودم وضع مالیمونم بدنبود،احمدتوشهرزندگی می کردووضعشون خوب بود،درس می خوندولی تویک دکّه هم کارمی کرد،احمدهمیشه دوست داشت روپای خودش بایسته.خلاصه یک روزمن رفته بودم رودخانه لباس بشورم که اونجابرای اولین باراحمدودیدم وبرای تفریح اومده بودن روستای ما،من چون ازاون دخترای بی حیانبودمسرم وانداخته بودم پایین فقط یک نیم نگاه بهش انداختم ولی همون نیم نگاه کارخودش وکردودل من وبرد،برعکس من آقاجونتون عین بز زل زده بودبهم منم که ازخجالت داشتم آب می شدم سریع لباس هاروشستم وبلندشدم رفتم خونه،یک هفته بعدش مامانم گفت قراربرام خواستگاربیاد. خلاصه خواستگارکه اومددیدم آقا جونتونه،منم که ازش خوشم اومده بودوذهنم ودرگیرکرده بودباکَله قبول کردم. بعدازیکسال صاحب بچه شدیم،اول شاهرخ ((بابای شایان))به دنیااومدوبعدشهرام وبعد شهرزاد ((عمم)).خانم جون روبه من کردوگفت: خانم جون:بروبرام یک لیوان آب بیاردخترم. لبخندی زدم وازجام بلندشدم وبه سمت آشپزخانه رفتم وبعدازریختن آب سردتولیوان پیش خانم جون برگشتم وآب وبهش دادم،گفتم: +خب دیگه من برم بخوابم شبتون بخیر. خانم جون وبوسیدم وخانم جونم متقابلاًمن وبوسید،مامانم ازبوس کردن زیادخوشش نمیومدبابامم که کلااز همون اول نه اون من وبوس می کرد نه من. ازپله هابالارفتم ووارداتاقم شدم، موهاموبازکردم وبعدازچک کردن گوشیم ،خوابیدم &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 قسمت: ازتشنگی شدیدازخواب بیدارشدم، به ساعت روی میزنگاه کردم،ساعت دوشب بود. چشمام ومالیدم وپوف کلافه ای کشیدم وازجام بلندشدم وازاتاق بیرون رفتم. واردآشپزخانه شدم وبعدازخوردن آب دوباره به سمت اتاقم برگشتم. جلوی دراتاق مامان وبابارسیدم که صدایی شنیدم،انگارکه داشتن حرف می زدن،خواستم بیخیال بشم وبه سمت اتاقم برم ولی باشنیدن اسم خودم اززبان مامان گوشام وتیزکردم. صورتم وچسبوندم به دراتاقشون وبه حرفاشون گوش دادم: مامان:هالین سنش کمه شهرام بابا:چاره ای نداریم درضمن توکه میدونی هالین ناخواسته اومده تو زندگی ما پس برای من وتوفرقی نمی کنه. مامان:چه ربطی داره؟الان دیگه بچمونه ، من هالین ومیشناسم راضی به این وصلت نمیشه. راه نداره صرف نظرکنی؟ بابا:من هالین وهیچ وقت بچه ی خودم ندونستم، درضمن من نبایدصرف نظرکنم اونی که بایدصرف نظرکنه رستمیه که میدونم اون بیخیال نمیشه. مامان:ببین شهرام منم مشکلی بااین ازدواج ندارم ولی پسرِرستمی خیلی هرزس توکه خوب میدونی. بابا:یک طوری حرف میزنی انگارهالین مریم مقدسه،یادت نره که دخترخودت خیلی بدتره. مامان:کجاش هالین بدتره آخه؟ حداقل هالین مثل سامی معتادنیست،حداقل هالین مثل سامی باکسی رابطه نداشته. بابا:ول کن مهتاب توچه بخوای چه نخوای هالین مجبوره باسامی ازدواج کنه. مامان:نه آخه من موندم واقعا این آقای رستمی فکرکرده پسرش باازدواج با هالین آدم میشه؟ اون اگه قراربودآدم بشه تاالان شده بودخیرسرش سی ودوسالشه. بابا:توبه این چیزاکاری نداشته باش به این فکر کن که باازدواج هالین باسامی شراکت من با رستمی به هم نمی خوره ومن ورشکسته نمیشم. مامان خندیدوچیزی نگفت. جلوی دهانم ومحکم بادستم گرفتم تاصدای هق هقم به گوششون نرسه. چی می شنیدم؟یعنی چی؟واقعامن ومی خوان بدن به یک مردسی ودوساله که خیلی هرزه س؟ چجوری دلشون میادآخه؟ دراتاقم وآروم بستم وپشت درپخش زمین شدم وبلندزدم زیرگریه،حرف هاشون خیلی برام گران تموم شد،یعنی چی که من بچه ی خودشون نمیدونن؟ یعنی انقدر شراکتشون براشون مهم بودکه می خوان بچشون وبدن به یک آدمی که دوبرابر دخترشون سن داشت؟ چقدرآخه من بدبختم، اونا که میدونن من ازازدواج توسن کم متنفرم، چجوری دلشون میادآخه؟ هق هقم اوج گرفت،انقدرگریه کردم که نفهمیدم چی شدخوابم برد. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... بیست و هفتم 👇 💎 " لذّتِ نماز " 🌷 و توی "مسائلِ عبادی" هم خیلی مهمّ هست. ⭕️ اگه کسی بخواد تنبل بازی در بیاره از هیچ یک از اعمالِ عبادیش لذّت نمیبره. ✅💢👆 🔺یه بنده خدایی میگفت: من چرا از نماز لذّت نمیبرم؟! 🔹 ببخشید شما چیکار کردی که میخوای از نماز لذّت ببری؟!😒 - هیچی؟! ✔️ خب معلومه لذّتی هم نمیبری! 👈 لذّت بردن از نماز یه "فعالیّتِ چند سالۀ مداوم" میخواد ✅ مثلاً اوّلش باید یه مدّت سعی کنی "ادبِ نماز" رو رعایت کنی. 🚫 در واقع لازم نیست از همون اوّل توی نماز، دنبالِ عشق بازی با خدا باشی. 👌همین که نماز رو به عنوان یه کارِ "مؤدبانه" انجام بدی کافیه. 🌹 بعدش باید "احساسِ بندگی" رو توی وجودِ خودت بیدار کنی ✔️ "آروم آروم باید افکارِ نامربوط رو از توی ذهنت بیرون بریزی" 💖 "بعدش کم کم از طرفِ خدا یه لذّت هایی رو بهت میچشونن"....😌❣ ✅🌷💞