eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
706 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
✅تفاوت در سادگی است ✍مقام معظم رهبری می فرمایند: 🦋بگذارید برای دختر مسلمان، مثل ازدواج (س) باشد، ازدواجی با پیوند عشق الهی و جوششی بی نظیر میان زن و مرد و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، اما بیگانه از همه و زیورهای پوچ و بی محتوا..
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روز پرستار و ولادت حضرت زینب با صدای صابر خراسانی 🔊🎤 😍👏😍👏😍👏😍👏😍👏😍👏😍
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 +من چیزی بهس نگفتم ، خودش شناخت پیدا کرده و در دل ادامه میدهم _اگه بهش گفته بودم که زنده زنده آتیشت میزد از چیزی که در دلم گذشت خنده ام میگیرد اما به روی خودم نمی آورم . شهروز دوباره پوزخند میزند . ۳ تا از پسر های دانشگاه از کنار ما رد میشوند . یکی از آنها بادیدن ما سوت بلندی میکشد . دیگری پوزخندی حواله ام میکند و آخری هم طوری که من بشنوم میگوید _نمیدونستم اسلام دوست پسرو حلال کرده ، مثل اینکا فقط برای ما غیر مذهبی ها حرامه . و هر سه میخندند . شهروز نگاه گذرایی به آن ها می اندازد ، انگار بدش نیامده . چقدر بیرحمانه تهمت میزنند . چقدر راحت با دیدن ظاهر باطن را قضاوت میکنند . میدانند که ازدواج نکرده ام ، به سر و وضع شهروز هم نمیخورد همسرم باشد ، با این حال بدون اینکه نسبت ما را بدانند قضاوت کردند . با رسیدن به ماشین خودم را از افکارم بیرون میکشم . با دیدن شهریار نفس آسوده ای میکشم . لبخند شیرینی میزند و برایم دست تکان میدهد . سوار ماشین نیشوم و پشت سر شهریار ، یعنی پشت صندلی کمک راننده جا میگیرم . شهروز هم در قسمت راننده مینشیند و ماشین را روشن میکند. بعد از سلام و احوالپرسی کوتاهی با شهریار سکوت در ماشین حاکم میشود . انگار شهریار هم مثل من تمایل ندارد با هم جلوی شهروز گفت و گوی طولانی کنم چکن قطعا شهروز چیزی از صحبت هایمان بیرون میکشد و بعدا به ما کنایه میزند . چند دقیقه ای از حرکتمان نگذشتهکه شهریار ضبط ماشین را روشن میکند . صدای آهنگ رپ بسیار زننده ای در ماشین میپیچد . حتم دارم خود شهروز هم اولین بار است همچین آهنگی را میشنود و از این سبک آهنگ متنفر است ، اما بخاطر آزار و اذیت دیگران حاضر است چیز هایی که از آنها تنفر دارد را تحمل کند . نمیدانم با این کار قصد اذیت کردن من را دارد یا میخواهد با شهریار لجبازی کند . شهریار رو به شهروز با تحکم میگوید _قطعش کن . اما شهروز در سکوت به رانندگی اش ادامه میدهد . وقتی شهریار پاسخی نمیگیرد ، دست میبرد و صدای ضبط را کم میکند اما شهروز دوباره زیاد میکند ؛ حتی زیادتر از قبل‌ !!! و بعد خطاب به شهریار میگوید _این ماشین واسه مته تو حق تعیین تکلیف واسش نداری . پاشدی به روز اومدی تعیین تکلیفج میکنی . شهریار نفس عمیقی میکشد . صورتش به سرخی میزند ؛ کارد بزنی خونش در نمی آید . با احساس سنگینی نگاهش سر بلند میکنم . شهروز از آینه نگاهم میکند و لبخحد پیروزمندانه ای حواله ام میکند . بی توجه سر بر میگردانم و به بیرون خیره میشوم . دیگر سکوت را جایز نمیدانم . با آرامش و خونسردی کامل میگویم +قدیما تعقیر یه معنی دیگه داشت . با این جمله اشاره به حرفی که لب ساحل به من زد کردم . گفته بود حاضر است بخاطر من خودش را تغییر بدهد . برای اینکه بتواند پاسخم را بدهد به اجبار صدای ضبط را کم میکند . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 با آرامش و خونسردی کامل میگویم +قدیما تعقیر یه معنی دیگه داشت . با این جمله اشاره به حرفی که لب ساحل به من زد کردم . گفته بود حاضر است بخاطر من خودش را تغییر بدهد . برای اینکه بتواند پاسخم را بدهد به اجبار صدای ضبط را کم میکند _تعقیر وقتی ارزش داره که بتونی باهاش به خواستت برسی ، اگه نتونی برسی به هیچ دردی نمیخوره ؛ حتی یه قرونم نمیارزه . لبم را با زبان تر میکنم +اگه با تعقیر به خواستت برسی بازم اندازه یه قرون نمیارزه ، چون تعقیر باید برای رضای خدا باشه ، تعقیری که واسه بنده خدا باشه و رسیدن به خواسته های فانی نه تنها لذتی نداره ، بلکه موندگار هم نیست . پوزخند میزند و سکوت میکند ، این سکوتش را دوست ندارم چون مطمئنم حرف هایم قانعش نکرده است . از او بعید است به همین راحتی تسلیم شود . شهریار فقط با ابهام به شهروز و گاهی هم از آینه بغل به من نگاه میکند . کاملا معلوم است از حرف هایمان سر در نمی آورد . شهروز دوباره صدای ضبط را بلند میکند و به رانندگی اش ادامه میدهد ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ دورهمی خانه عمو محمود به سخت ترین شکل ممکن گذشت . خاله شیرین مدام بی تابی میکرد و میگفت آخرین بار که اینجا بودا سوگل هم در کنارش بوده . در آن روز شهریار و سجاد اعلام کردند که میخواهند یک هفته ای درس و دانشگاه را کنار بگذارند و به یکی از مناطق محروم بروند . شهریار برای معاینه بیماران ، سجاد هم برای کمک به شهریار و کمک در درس های بچه ها . چون رشته اش ادبیات است میتواند کمک زیادی به آنها بکند . آن یک هفته هم به کندی گذشت ، اما شهریار به تنهایی برگشت و گفت سجاد میخواهد یک ماهی آنجا بماند و درس هایش را غیر حضوری دنبال کند . خاله شیرین وقتی فهمید زنگ زد و به سجاد اصرار کرد که برگردد ؛ گفت سوگل هم نیست و این تنهایی اذیتش میکند اما سجاد بعد از صحبت های زیاد توانست خاله شیرین را راضی کند . بعد از یک ماه سجاد برگشت اما حتی بعد از آن یک ماه هم نتوانستم ببینمش . زیرا در هیچ کدام از جمع های خانوادکی حاضر نمیشد و میگفت بخاطر نبودش باید عقب ماندگی های دانشگاهش را جبران کند ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ سرم را میان دست میدهم میفشارم و تفسم را با شدت بیرون میدهم . شهروز پیام داده و گفته میخواهد حرف های مهمی به من بزند و اگر دوست دارم حرف هایش را بشنوم میتوانم ساعت ۱۲ در کافی شاپ دفعه قبل حاضر شوم &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
دلم بودنت را می خواهد... 💌سلام اقای من❤️
ووااااااای چادر رنگی چقدر گرون شده😱 متاسفانه هر روز ملزومات حجاب رو گرونتر میکنن😡 معلومه قصدشون اینه که مردم نخرن😏 ولی نگران نباشید😍 هنوز هستند منصفانی که ارزون بدن 😇 بله فروشگاه حجاب الزهرا (س) رو میگم😍 چادر رنگی مغازه ها ۱۸۰ میدن 😡 فروشگاه حجاب الزهرا (س) میده ۱۱۰😍 زودتر روی لینک بزنید حامیان حجاب رو حمایت کنید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785
هدایت شده از 
🔴حتما بخونید😭👇 در زمان پیامبر (ص) جوانی بود او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا(ص) به مسلمانان از جمله عمار فرمود: بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید! حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد. پیامبر (ص) فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟ عرض کرد: ... پیشنهاد بسیار ترسناک پیامبر (ص) را در ادامه بخوانید👇👇 ادامه داســتان👈کلیک کنید👉
✴️ دوشنبه 👈1 دی 1399 👈 6 جمادی الاول 1442👈 21 دسامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی اسلامی . ☑️ اغاز جنگ موته و شهادت جعفر بن ابیطالب علیه السلام. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 👶 زایمان خوب و نوزادش خوش قدم و پر روزی باشد . ان شاءالله 🤒 بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله ✈️ مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب . مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، فرزند دهانی خوشبو دارد نرم دل و مهربان و سخاوتمند است . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز انجام امور زیر نیک است : ✳️ کاشتن و بذر افشانی . ✳️ آغاز درمان و معالجه . ✳️افتتاح پروژه. ✳️شروع به کسب و کار. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️ و داد وستد و تجارت نیک است . 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، بلای ناگهانی است. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب رعشه در اعضاء می شود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 7 سوره مبارکه " اعراف " است . والوزن یومئذ الحق ... و از مفهوم ان استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد بعضی در انجام ان تلاش کنند و باعث رفعت مقامشان شود برخی نیز کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸
هدایت شده از 
حسن شدی که به دور از همه فقط باشد☝️ به دست های کریمت همیشه چشمانم...✨😍 💚
🚨همه زیبایی ها یک طرف 🚨و چادر های ما یک طرف البته شما بزرگواران جای خود دارید😊 💎فروش ویژه مشکی همراه با تخفیف ها جوایز متبرک آستان قدس😍 ـ 🕊~~~~~~~🕊 🍃🌺با چادر های زیبای ما🌺🍃 🍃🌺زیبایی را بیشتر کنید🌺🍃 👇👇👇 بزرگترین فروشگاه چادر آنلاین کشور 👇🛍👇 http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
هدایت شده از 
*•••☔️💜 _چـادرِمن ! توبامن‌بزرگ‌شدۍ!.. بالحظـھ‌هاےزندگیــم‌همراھ‌بودۍ؛.. بامن‌قدڪشیدۍ!.. رنگِ‌مشڪۍات‌زیرِنورآفتاب‌رنگ‌باخت؛ تارنگ‌اززندگۍام‌نبازد✌️🏿 🤭💜
هدایت شده از 
مردی سوار بر اسب به سرعت میتاخت شخصی کنار جاده پرسید کجا میروی؟ گفت نمیدانم از اسب بپرس این داستان زندگی خیلی از مردمست سوار بر اسب عادتهایشان میتازند بدون اینکه بدانند به کجا میروند...
هدایت شده از 
✨﷽✨ آموزنده 🌷🍃از بزرگی پرسیدند؛ برڪت در مال یعنی چه؟ 💠درپاسخ مثالی زد و گفت: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد . سگ در سال دو بار زایمان میکند و هر بار هم حداقل ۷-۶ بچه. 💠به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنارآن است‌ولی درواقع برعکس است. 💠گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت. 🌷🍃مال حرام اینگونه است... ✔️فزونی دارد? ✔️ولی برکت ندارد
هدایت شده از 
⚜ ذکر صالحین ⚜ ✍ﭘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اينستاگرام ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ :" ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ "... ! ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ. ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...! ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮك ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟ ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ. ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ. ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ..اما ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :«ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»! 💥آيا تا بحال ! ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؟؟ ‌‌
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 دیروز شهروز پیام داد و گفت اگر دوست دارم حرف هایش را بشنوم میتوانم ساعت ۱۲ در کافی شاپ دفعه قبل حاضر ششوم و تا کید کرده که اگر حرف هایش را بشنوم ضرر نمیکنم و بسیاری از سوالات ذهنی ام بر طرف میشود . تصمیم گرفتم بروم چون مطمئنم حرف های بسیار مهمی میزند ، همانطور که دفعه قبل حرف هایش مهم بود . اما از اینکه میخواهد چه خبری را بدهد میترسم ، دفعه قبل از خبری که شنیدم بسیار شکه شدم و آسیب روحی دیدم ، امیدوارم این بار آسیب روحی نبینم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ در را بی آرامی هل میدهم ، چشم میچرخانم دقیق همه جارا میکاوم تا شهروز را پیدا کنم . بلاخره میابمش ؛ در همان میزی که دفع قبل نشستیم ، نشسته است . با قدم هایی بلند حرکت میکنم و کنار میز می ایستم . با دیدن من یک تای ابرویش را بالا میدهد و لبخند کجی مروی لبهایش مینشاند _حدس میزدم بیای . نگاهش میکنم ، بلیز یقه اسکی مشکی رنگی بو روی آن جلیقه خاکستری پاییزه ای به تن کرده و زیپش را باز گزاشته است . موهابش را حالت دار شانه و صورتش را شش تیغ اصلاح کرده . صندلی رو به روی شهروز را بیرون میکشم و روی آن مینشینم . جدی سلام میکنم او هم ماسخ میدهد . چشم به میز میدوزم . ۲ کیک شکلاتی همراه با فنجانی قهوه رو به روی شهروز قرار دارد . همانطور که یکی از کیک هارا جلوی من میگزارد میگوید _انقدر از اومدنت مطمئن بودم که حتی برات کیک سفارش دادم . نگاه گذرایی به کیک می اندازم +منتظرم که بشنوم لبخند تمسخر آمیزی تحویلم میدهد _چه عجله اییه حالا .‌ کیک بخوریم بعد حرف میزنیم . اگه میخوای برات چیز دیگه ای سفارش بدم ؟ با خونسردی پاسخ میدهم _نه چیزی نمیخورم میدانم که میخواهد اعصابم را خورد کند ، پس به خونسردی ام ادامه میدهم تا به خواسته اش نرسد . بعد از اینکه مقداری از قهوه و کیکش را میخورد ، سکوت را میشکند _موضوع راجب سجادِ سر تکان میدهم +میشنوم همانطور که پوشه ای را از روی زانویش بر میدارد میگوید _شنیدنی نیست خوندنیه و بعد پوشه سرمه ای رنک را به سمتم هل میدهد . با ابرو به آن اشاره میکند _بازش کن . پوشه را بر میدارم و آرام بازش میکنم . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
سلام بر نور خدا❤️💌
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎬کلیپ تصویری 🔺شناخت امام زمان علیه السلام سه شنبه های امام زمانی پیشنهاد دانلود👌 ⏰( ۲دقیقه و ۳۳ثانیه ) 🎤 اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇 🌏 تقویم همسران 🌍 ✴️ سه شنبه 👈2 دی 1399 👈 7 جمادی الاول 1442👈 22 دسامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ آغاز نوشتن کتاب . ✅ غرس درخت . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ زراعت و امور کشاورزی . ✅ و دیدار قاضی و روسا نیک است . 👶 زایمان مناسب و نوزادش ستاره اقبالش سبک و زندگی خوبی خواهد داشت . ان شا ء الله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب و مفید و سودمند است . 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز برای امور زیر نیک است . ✳️ ختنه نوزاد . ✳️ خرید لوازم . ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ شکار . ✳️ و آغاز درمان نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت برای سلامتی مستحب است . @taghvimehamsaran 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث دولت می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث مرگ ناگهانی می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 8 سوره مبارکه " انفال " است. لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره .. و از معنای آن استفاده می شود که میان خواب بیننده و دیگری اختلافی می شود و دعوا را نزد قاضی ببرند و معلوم شود حق با خواب بیننده است . و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید . ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ| داستان تکان دهنده😱 دختری که زشت بود ودرشب عروسی زیباترین دختر شد😊 متوسل به (ع) 👌بشنوید این داستان رو..... 🔍
هدایت شده از 
📌 موسسه آموزش عالی پویش قم 🔹موسسه آموزشی سطح یک در میان دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی غیردولتی کشور 🔸 درمقطع کاردانی و کارشناسی در 12رشته دانشجو می پذیرد. 🔺پذیرش بدون آزمون و صرفا با سوابق تحصیلی👇 https://eitaa.com/joinchat/1150943320Cc12efce442 آدرس سایت: 🌐 pooyesh.ac.ir 🌐 شماره تماس: 09107550681 _ 09387411373
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 پوشه سرمه ای رنک را به سمتم هل میدهد . با ابرو به آن اشاره میکند _بازش کن . پوشه را بر میدارم و آرام بازش میکنم . داخلش چند برگه a4 پر از نوشته هاییست که از آنها سر در نمی آورم . حالت جدولی را دارد پر از حروف انگلیسی و اعداد . ابرو بالا می اندازم +اینا چیه ؟ دست به سینه میشوم _بالای برگه ها رو بخون با دقت بالای تک تک برگه ها را میخوانم . در بالای همه صفحه ها اسم و فامیل سجاد نوشته شده . سعی میکنم خودم را بی تفاوت نشان بدهم . شانه بالا می اندازم +خب چی هستن ؟ _نتیجه آزمایش های سجاد که بیماریشو تایید میکنه اخم میکنم و کنجکاو نگاهش میکنم +چه بیماری ؟ لبخند عجیبی میزند _سرطان ؛ سرطان خون با شنیدن این جمله گویی قلبم از کار می افتد . دست و پایم سست میشوند و یخ میکنند . یعنی چه ؟ یعنی سجاد سرطان داشته و ما بی اطلاع بودیم ؟ سعی میکنم ظاهرم حالت خونسردی اش را از دست ندهد ، فقط امیدوارم رنگم نپریده باشد . با صدایی که سعی میکنم نلرزد میگویم +از کجا معلوم حرفات درست باشه ؟ _این ورقه های آزمایش رو ببر ، به هر دکتری نشون بدی میگه سرطان داره . در ضمن من این همه سال درس خوندم میتونم تشخیص بدم . اگه باور نداری میتونی یه مروری به این چند وقت داشته باشی . سجاد این مدت تو جمع های خانوادگی نمیومد چون موهاش ریخته و همه میفهمیدن که سرطان داره . یک ماه رفت الکی کمک به محروما رو بهونه کرد ، در حالی که تمام این یه ماه تو مشهد تحت درمان بود . از طرفی دیگه تو این چند وقت خیلی خون دماغ میشد . یکی از علائم سرطان خون ، خون دماغ شدن زیاد و بی مورده . حق با او است . سجاد در مراسم خاکسپاری سوگل و ۲ بار در خانه عمو محسن خون دماغ شد و ضعف و فشار زیاد را بهانه کرد . بغض به گلویم چنگ میزند اما آن را به سختی قورت میدهم +اینا رو از کجا اوردی ؟ _از زیر تخت شهریار ؛ شهریار خبر داره . الیته اون نمیدونه که من میدونم نمیخواهم بفهمد حس خاصی به سجاد دارم . +خب اینا رو چرا به من میگی ؟ ابرو بالا می اندازد _یعنی میخوای بگی اصلا برات مهم نیست ؟ +مهمه ؛ به عنوان پسر عموم براش ناراحتم و امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه . لبخند کجی میزند _فقط به چشم پسر عموت بهش نگاه میکنی ؟ بنظرت باید این حرفا رو باور کنم ؟ با آرامش و خونسردی ساختگی میگویم +میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه اگرچه دلم چیز دیگری میگوید اما به زور قلب دلتنگ را ساکت میکمم تا مبادا شهروز چیزی بفهمد . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 +میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه اگرچه دلم چیز دیگری میگوید اما به زور قلب دلتنگ را ساکت میکمم تا مبادا شهروز چیزی بفهمد . به صندلی تکیه میدهد _فزض میکنیم که فقط به چشم پسر عموت بهش نگاه ..... میان حرفش میپرم +لازم نیست فرض کنیم . با اطمینان میتونیم بگیم فقط به چشم پسر عموم بهش نگاهم میکنم با تمسخر میگوید _باشه باشه تو راس میگی . بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد _اینا رو گفتم که بگم حتی اگه ۱ درصد هم بهش فکر میکردی دیگه بهش فکر نکنی . اینارو گفتم که اگه بخاطر اون به من جواب رد دادی بیخیالش بشی . اون که سرطان گرفت رفت پی کارش . دیگه مشکلت با من چیه ؟ نکنه میخوای به اون جوجه مذهبی که از بچه های دانشگاهه بله بگی ؟ ادای آدم های متفکر را در می آورد و ادامه میدهد _البته بدم نیست خوشگله خودم را به صبر دعوت میکنم . چقدر صبور بودن کار سختیست . حالا میفهمم چرا قرآن گفته 《وَ اَلله یُحِبُ الصابِرین》چون خداوند در صورتی که بنده اش در کوره سختی ها پخته شود علاقه اش به آن بنده بیشتر میشود . کار یخت است که انسان را پخته و علاقه خدا را بیشتر میکند وگرنه کار راحت را که همه میتوانند انجام دهند . نفس عمیقی میکشم +اولا آدم نباید راجب دیگران اینطوری صحبت کنه . دوما من هیچوقت ظاهر جزو ملاکام نبوده . سوما من فعلا قصد ازدواج ندارم نه با شما نه با هم دانشگاهیم . من و شما به هم نمیخوریم . اردواج ما اشتباه ترین کار ممکنه من حتی یه بارم بهش فکر نکردم و حتی وقتی قصد ازدواج هم داشته باشم اصلا حاضر نیستم این کار رو انجام بدم حتی اگه پای جونم در میون باشه . پس این بحث رو برای همیشه کنار میزاریم . دستانش را در جیب جلیقه اش فرو میبرد و با غرور نگاهم میکند _یه بار گفتم دوباره ام میگم . من اگه چیزی رو بخوام حتی به زورم که شده بدستش میارم . جدی نگاهش میکنم و با تحکم میگویم +من از این حرفا نمیترسم چون پشتم به خدا گرمه . برادرای حضرن یوسف خواستن سعادت و خوشبختی رو از حضرت یوسف بگیرن اما چون خواست و تقدیر خداوند چیز دیگه ای بود حضرت یوسف به سعادت بیشتری دست پیدا کرد . پس اگه خواست و تقدیر خداوند خلاف خواست شما بشه حتی اگه خودتو به آب و آتیشم بزنی نمیتونی جلوی خواست خداوندو بگیری . زور و قدرت خدا در برابر بنده خوا هیچه . پوزخند میزند و سرتکان میدهد _خوب منبر میری . چرا سخنران نمیشی ؟ شنیدم درآمدشم خوبه . یه ذره از این چرت و پرتا تو مخشون فرو کنی کلی بهت پول میدن و ازت تشکر میکنن . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
آیت الله مجتهدے تهرانے(ره) : ✨اهل بهشت ۴ صفت دارند: ❣صورت خندان و بشاش ❣زبان فصیح 💗قلب مهربان 💗دست بخشنده «ان شاءالله خدا این ۴ صفت را بہ ما عنایت فرماید» 🍄🍃🦋بهشتی باشیم🌸😊☘