eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
706 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
کانال رمانکده مذهبی و قانون جذب 💠سلام فرکانس مثبتی هااااا.....😊 امروز دوشنبه اولین روز از دومین ماه زمستون 1397/11/1 ********* همراه با چند جمله الهام بخش و زیبا برخیزید و بدرخشید ... روزی مملو از ارامش دوستی و موفقیت براتون ارزو می کنم ... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 صبح ها ملودی لبخند از لحظه ها می بارد . لباس آرامش بپوش چترِ فلسفه را دور بیانداز و در وسطِ باغچه بین پیچک ها دست هایت را باز کن چشم هایت را ببند و رو به آسمان صد بغل حسِ ناب زنده بودن را نفس بکش . زندگی درک کردنِ طفیلیِ سمجِ غصه هاست زندگی را زندگی کن❤️ 💠جمله ی تاکیدی امروز ... امروز را زندگی می کنم که دیروز و فردا قصه ای بیش نیست.... خدایا شکرت ************* روزتان پر از فرکانس های مثبت و زیبای زندگی ... 😊🌹 🌺 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 #لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید.
هدایت شده از 
🔔تغییر نگاه به زندگی باید از ذهن شروع شود، یادمان باشد سنگها نه خرده حسابی با پاهای لنگ دارند نه قرار و مداری با پاهای سالم! پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم … هر سقوطی پایان کار نیست… باران را ببین، سقوط باران قشنگترین "آغاز" است هوای زندگیتان سرشار از لحظه های خوب باران ... http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 .
هدایت شده از 
587223581.mp3
3.09M
طوری هدفتان را انتخاب کنید که به بالاترین نقطه از آن دست پیدا کنید.باید اراده کنید تا یک روز عالی را رقم بزنید. باهم بشنویم...🌱 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 .
هدایت شده از 
4_345975111934804663.mp3
9.79M
🌷معجزه شکرگزاری (روز بیست پنجم) 🌺 با ما همراه باشید 👇 👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
قبل از خواب همه را ببخش و بسپار به خدا، بعد بخواب... برای شروع یک روز نو باید آرام و سبک باشی. بار سنگین اشتباهات اطرافیان را بر دوش نگیر، بگذار برای خودشان بماند تا حمل کنند.... ببخش و بگذر، فقط چون روح تو لایق آرامشی بی نظیر است... 📌هر شب قبل از خواب رویاهاتون رو بیاد بیارید و تکرار جملات انگیزه بخش و مثبت روحتون رو تغذیه کنید. شما لایق بهترین ها هستید. شما میتونید موفق بشید😃✌ من مطمئنم😌 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 .
هدایت شده از 
4_6014826738536678360.mp3
4.39M
🔰 🏵 روابط بی‌نظیر 💥تکنیکهای جذب همسر 💥 🎗 قسمت چهارم و آخر http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
4_345975111934804669.mp3
10.75M
🌷 معجزه شکرگزاری (روز بیست ششم) 🌺 با ما همراه باشید 👇 👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
587223581(1).mp3
2.96M
برای رسیدن به موفقیت باید سخت کار کرد.زیرا می‌توانید با سخت‌کوشی به اهداف برسید و پیشرفت کنید. باهم بشنویم...🌱 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 .
هدایت شده از 
1_3413805.pdf
3.54M
کتاب 📕 زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید گمنام ابراهیم هادی 📚 ناشر: نشر شهید هادی http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
4_6001395430909280522.MP3
8.2M
👆👌👆 🏵 در آغوش خدا 🎗احساس بودن در آغوش خدا ارزش هزار بار گوش دادن داره 👤 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
4_345975111934804680.mp3
7.43M
🌷 معجزه شکرگزاری (روز بیست هفتم) 🌺 با ما همراه باشید 👇 👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از 
587223581(2).mp3
4.61M
شما باهوش‌تر از آن هستید که فکر می‌کنید.مانعی نیست که نتوانید آن را بردارید.ولی باید از ذهن استفاده کرد و آموزش داد. باهم بشنویم...🌱 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 شماهم دعوتین منتظر حضور سبزتون هستیم .
هدایت شده از 
روی موج صداقت_۱۸.mp3
8.22M
۱۸ ❤️ عشق؛ مادرِ صداقته! محاله عاشق باشی، و با معشوقت صادق نباشی... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
هدایت شده از 
4_5873079078168297928.mp3
6M
🔰 اهدافتان را تیک بزنید 🎗 چگونه برای رسیدن به اهدافمان انگیزه ایجاد کنیم؟ فرد دلخواهمان را چگونه جذب کنیم؟ با این آموزشها زندگی تو از نو بساز http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
رمان شماره:10❤️😊 نام رمان :سجده عشق نویسنده :عذرا خوئینی تعداد پارتها:36
ا🌺﷽🌺 ☑️داستان عاشقانه مذهبی 💞 نوشته:عذراخوئینی قسمت اول همراه بااهنگ حرکات موزون انجام می دادم موزیک که خاموش شد انگاریکی هیجان ونشاطم روازبرق کشید.مامان نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت. _چه خبره خونه روگذاشتی روسرت سرسام گرفتم. حتمادوباره میگرن به سراغش اومده بودکه عصبی نشون میداد.گونه اش رابوسیدم ودستمودورشانه اش حلقه کردم _ببخشیدمامان خوشگلم دیگه تکرارنمیشه.لبخندنازی زد_عشقمی دیگه نبخشم چی کارکنم؟. خیلی زودلحنش مهربون شدبلاخره یکی یدونه بودم ونازم خریدارداشت._بایدچندروزی دوراهنگو خط بکشی. جیغ بنفشی زدم_یعنی چی؟من که عذرخواهی کردم. _نه فدات شم حرفم علت دیگه ای داره.گوشام تیزشدوبیشترکنجکاوشدم _نیم ساعت پیش بابات زنگ زد شوهردخترخالش فوت کرده بایدبریم قم. _کدوم دخترخالش؟. _تونمی شناسی مابافاطمه خانم زیادرفت وآمدنداریم بیشترازسه،چهاربارندیدمش ولی برای احترام هم که شده بایدتومراسم باشیم. یک لحظه ذهنم هوشیارشدیادحرف های ساراافتادم_میگم مامان این فاطمه خانم همونی نیست که ساراروبرای پسرش می خواست.به فکرفرورفت بعدش لپم روکشید_اره شیطون بلاخودشه خوب یادت مونده. ژستی به خودم گرفتم وگفتم:مااینیم دیگه!! سارادخترکوچیکه عموبهرام بود ریزنقش وتپل!باچهره ای بانمک ودوست داشتنی فاطمه خانم ساراروتومهمونی دیده بودوازوقارومتانتش خوشش اومده بود حرف خواستگاری که مطرح شدزن عموی من مخالف بود!کلی هم شرط وشروط سنگین گذاشت چون می گفت نمی خوام دامادم طلبه باشه!خلاصه به نتیجه نرسیدندوبهم خورد هرچندساراهم هیچ تمایلی نداشت وباخنده می گفت یک درصد فکرکنید زن آخوندبشم! ماهم ازخنده ریسه می رفتیم!!تصورش هم محال بود ادامه دارد..... کپی فقط باذکرنام نویسنده ازادمی باشد. eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay http://eitaa.com/joinchat/3192127500C7f92fc9d54 کانالی پراز پی دی اف👆🏻
ا🌺﷽🌺 ☑️داستان عاشقانه مذهبی 💞 نوشته:عذراخوئینی قسمت دوم نگاهی به اینه انداختم اوف چه جیگری شدم!تیپ مشکی هم بهم می اومد ظاهرم مثل همیشه عالی بود مانتوی کوتاه باساپورت، موهام رودورشانه ام پخش کردم بقول دوستم اگه گونی هم بپوشم بازم خوشتیپم لبخندرضایت بخشی زدم وازاینه دل کندم... بخاطرکاربابام دیرحرکت کردیم به مراسم خاکسپاری نمی رسیدیم عموم اینا زودتررفته بودند ولی قرارشدسارابامابیاد که البته هنوزراه نیوفتاده خوابش برد!منم برای اینکه حوصلم سرنره سری به فیس بوک ولاین زدم مسعودهمگروهیم کلی جوک وعکس بامزه برام فرستاده بود یکیش خیلی باحال بودصدای خندم رفت هوا. مامان باعصبانیت به سمتم برگشت! منم حق به جانب گفتم:واچیه مگه به جوک خندیدم ایرادی داره؟! شرمنده که نمی تونم تریپ غم بردارم اصلامی خوام برگردم خونه! سارادستش رودورگردنم انداخت_عزیزدلم ماکه حرفی نزدیم فقط من یکم سکته کردم که اونم اشکالی نداره فدای سرت!.ازلحنش به خنده افتادیم کلاشگردم این بودهرموقع خرابکاری می کردم شرایط روبه نفع خودم تغییرمی دادم.... نگاهی به بالاوپایین کوچه انداختم پرازماشین بودوجای خالی پیدانمی شد تاج گلی کناردرقرارداشت صوت خوش قران وصدای گریه هایی که ازخونه می اومدباهم امیخته شده بود هرقدمی که برمی داشتم سنگینی روی قلبم احساس می کردم نوشته اعلامیه توجهم روجلب کرد _جانبازشهید سیدهاشم...!!پس چراکسی دراین موردچیزی نگفت؟ به عکس خیره شدم !چهره مهربان و نورانی اش حیرت زده ام کرد حس می کردم سالهاست می شناسمش!.بی اختیارقطره اشکی ازگونه ام سرخورد باصدای مامان به عقب برگشتم که همزمان نگاهم به دوچشم جذاب وگیرادوخته شد عجب شباهتی باصاحب عکس داشت... بانیشگون سارا به خودم اومدم حالااین شازده پسرپیش خودش چه فکری می کرد ؟داشتم درسته قورتش می دادم وای گلاره گندزدی! بعدکه رفتیم داخل سارابهم گفت _طرف اسمش محسنه پسرفاطمه خانم،ولی سیدصداش می کنند اشاره ای هم به خاستگاری سه سال پیش کرد!._ یه خواهرهم داره که دوسال ازش کوچیکتره اسمش لیلاست!. ولی خدایش خیلی جذاب بود قدبلندوچهارشونه حتی وقتی ازشرم نگاهش روبه زمین دوخت هم برام خاص وجالب بود حیف نبودکه بهش جواب رد داده بودند؟!ازافکارخودم حرصم گرفت انگارنه انگار اومدم مجلس ختم حتی یادم رفت تسلیت بگم!! ادامه دارد.... کپی فقط باذکرنام نویسنده ازادمی باشد eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay
ا🌺﷽🌺 ☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت سوم خونه قشنگی داشتند یک باغچه نقلی زیبادرکنارحیاط درست شده بودوگلدان های پرگلی هم دراطرافش قرارداشت... فضای غم انگیزخونه منوسمت حیاط کشاند..نفس حبس شده ام روآزادکردم توفکروخیال بودم که توپی محکم به صورتم خورد!!به خودم که اومدم نگاهم به پسربچه ای افتادکه مثل گربه روی دیوارنشسته بود._توپ رومیندازی یاخودم بیام!. اخمام توهم رفت وازعصبانیت دستام رومشت کردم چقدربی ادب بود _یالابپرپایین ومثل بچه ادم درخونه روبزن وبخاطررفتاربدت عذرخواهی کن بعدهم بگوخاله جان میشه توپم روبدی؟!. خندیدوگفت:_حوصله داریا!چه خودش روهم تحویل میگیره!.نگاه عصبانیم روکه دید زبون درازی کرد. بدون اینکه جلب توجه کنم ازاشپزخونه چاقو برداشتم وزیرشالم قایم کردم وبه حیاط برگشتم ازنتیجه کارم راضی بودم بایدبراش درس عبرتی می شد تا از این به بعدبابزرگترازخودش درست رفتارکنه!. پشتم به دربودکه صدای زنگ اومدازهمون پشت توپ روبیرون انداختم حتی اینجاهم دست ازشیطنت برنمی داشتم هیچ صدایی نیومد یکم عجیب بود! سرموبه طرف دربرگردوندم امابادیدن سیدخشکم زد😱 نگاه متعجبش روازمن گرفت وبه زمین دوخت لبخندی گوشه لبش بود دیگه ازاین بدترنمی شد هول کردم وخجالت کشیدم واین بارمن سرم روپایین انداختم!!. غروب رفتیم سرخاک گریه های فاطمه خانم دل ادم روبه دردمی اورد سیدکمی دورترایستاده بود وارام اشک می ریخت😔 کنارلیلانشستم نمی دونستم تواین موقعیت چی بایدبگم بخاطرهمین فقط به نجوای سوزناکش گوش دادم _ازوقتی یادمه کلی دستگاه بهت وصل بود خوب نمی تونستی نفس بکشی امانفس مابودی سایَت بالاسرمون بودپشت وپناه داشتیم اخ باباجون نمی دونی چقدردلتنگ نگاه مهربونتم سرش رو روی قبرگذاشت وازته دل گریه کرد. دیگه نمی تونستم این صحنه روتحمل کنم تاحالاتوهمچین موقعیتی قرارنداشتم ازجمع فاصله گرفتم احتیاج داشتم کمی تنهاباشم........ ازسرخاک که می اومدیم ماشین باباخراب شد مجبورشدیم شب روبمونیم اماعمواینابرگشتند.... اهسته ازپله هاپایین اومدم می خواستم برم حیاط توفضای بسته نمی تونستم بمونم اصلاارام وقرارنداشتم سیدروی کاناپه خوابش برده بود وکتابی باجلدقشنگ کناردستش بود حسابی چشمم روگرفت کمی جلوتررفتم تاکتاب روبردارم اماپام به لبه میزبرخوردکرد ولیوان روی زمین افتاد یکدفعه هوشیارشد فاصله کمی باهم داشتیم نگاهش باچشمانم تلاقی کرد مثل برق گرفته ها ازجاپرید فقط تونستم به کتاب اشاره کنم دراتاق فاطمه خانم که بازشدبیشترهول کردم خواستم برگردم که این بارپام به لیوان خوردوپخش زمین شدم چه ابروریزی شد کم مونده بودگریم بگیره باکمک فاطمه خانم بلندشدم انگارهمه خرابکاری هام بایدمقابل چشمای سیداتفاق می افتاد!!...... ادامه دارد..... کپی فقط باذکرنام نویسنده آزادمی باشد eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay دوستان خودرا به کانال دعوت کنید .
چندتا از پیامهای محبت امیز دوستان کانال ممنون از همگی واقعا با پیامهاتون انرژی مثبت میگیرم 😊☺️
هدایت شده از 
💯برای ساختن رویاهایت منتظر چه کسی هستی..؟ برای به وجود آوردن شرایط ایده آل زندگیت در انتظار چه چیزی هستی؟ فقط خود تو هستی که می توانی زندگیت را آنگونه که می خواهی بسازی...ورویاهایت را خلق کنی...تو قدرت خویش را از خداوند داری... نه از مردی که سوار بر اسب سفید بیاید و شرایط ایده آل را برایت فراهم کند .... نه از شانس و تقدیر و برنده شدن در قرعه کشی و..... تو خداوند و قوانین زیبایش را داری پس بدان و آگاه شو و آنگاه قدم در راه بگذار و خودت فاتح قله موفقیت باش و آنگاه همراه خوبی در زندگی با دیگران باش... http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 . 🔮آموزش گام‌به‌گام قانون جذب