eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
722 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📝 (تبسم) ♥️ چند دقیقه بعد صدای خان بابا با همان صلابت همیشگیش به گوش رسید: _الو ثمین _سلام خان بابا _سلام خوبی؟ _ممنونم خوبم.عزیزجون خوبه؟ _اونم خوبه .فقط نگران توئه _بهش بگید نگران نباشه من حالم خوبه.حداقل اینجا حالم خیلی بهتره _ثمین برگرد با هم میریم یه خونه دیگه می گیریم و زندگی میکنیم. گذشته ها رو فراموش کن. _خان بابا وقتی که باید به فکرم میبودید با خودخواهیتون زندگیم رو تباه کردید. الان دیگه هیچی مثل سابق نمیشه و من نمیتونم گذشته ای رو فراموش کنم که بدترین خاطرات زندگیم رو رقم زده. با فراموش کردن گذشته پدر و مادرم و سهیل برنمیگردن خان بابا. امروز زنگ زدم تا اسم اون دکتر بهداری که گفتید با پدرم در ارتباط بوده رو بپرسم. میخوام بهتون ثابت کنم که در تمام این سالها به ناحق در حق پدرم ظلم کردید و بهش تهمت زدید _ثمین لبجبازی نکن برگرد اینجا. لازم نیست گذشته رو نبش قبر کنی و دنبال اون زن بگردی دیگه کنترل صدام دست خودم نبود فریاد زدم: _اون گذشته کذایی آینده ی منو تباه کرده. من اون گذشته رو زیر و رو میکنم تا بیگناهی پدرم رو ثابت کنم. یا اسم اون خانم رو میگید و یا دیگه برای همیشه فراموشتون میکنم. من هرجوری شده بی گناهی پدرم رو ثابت میکنم,مطمئن باشید . حالا شماچه کمکم کنید و چه نکنید. من نمیخوام شرمنده پدرم باشم که پاکیش رو باور نکردم. _اسمش شهره صفدری بود اگه دوست داری برو دنبالش بگرد ولی فکرنکنم بتونی پیداش کنی. _ممنون بابت اسم . من هرجور شده پیداش میکنم و بهتون ثابت میکنم که پدرم بی گناه بوده,اون حرفها فقط تهمت بوده. به عزیزجون سلام برسونید.خدانگهدار تماس را قطع کردم و روی تخت دراز کشیدم .هم خوشحال بودم بخاطر فهمیدن اسم دکتر و هم ناراحت بودم بخاطر یادآوری خاطراتی که در ایتالیا گذرانده بودم. . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . ⛔️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️