🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_پانزدهم
#بخش_سوم
یا شنیدن صدایش مطمئن میشوم که سجاد است !!!
از دیدنش هم خوشحالم ، هم متعجب و هم غمگین .
ضربان قلبم دارد شدت میگیرد .
سریع نگاه خیره ام را از او میگیرم تا معذب نشود .
سلام میکنم و لبخند تصنعی میزنم
+بفرمایید
مینشیند و به رو به رو خیره میشود
_خوب تونستید منو بشناسید
+آره ولی خیلی سخت
برای اینکه متوجه نشود من از بیماری اش مطلعم میگویم
+چرا تو این گرما کلاه بافت گذاشتید ؟
سر تکان میدهد
_به وقتش متوجه میشید چرا کلاه و ماسک زدم .
آب دهانم را با شدت قورت میدهم . این حرفش یعنی میخواهد بگوید سرطان دارد .
_نمیپرسید چرا اومدم پیشتون ؟ یا از کجا پیداتون کردم ؟
لبخندم را عمیق تر میکنم
+به وقتش خودتون میگید
مکث میکند . انگار دارد کلمات را در ذهنش سازماندهی میکند .
بلاخره لب به سخن باز میکند
_فکر میکنم از احساساتتون نسبت به خودم خبر داشته باشم .
به رو به رو خیره میشوم تا در صورتش نگاه نکنم . احساس میکنم خون در رگ هایم از حرکت ایستاده .
در اوج تابستان بدنم یخ کرده .
ادامه مبدهد
_یه جورای مطمئنم از چشماتون فهمیدم
قبل از اینکه فرصت پیدا کنم تکذیب کنم میگوید
_البته حرفاتونم وقتی داشتید سر مزار سوگل حرف میزدید شنیدم . نه که بخوام فالگوش وایسم . نا خواسته شنیدم .
گویی سطل آب سردی روی سرم خالی کرده اند . بغض میکنم . اصلا حس خوبی ندارم .
نفس عمیقی میکشد
_ببینید نورا خانم ما به درد هم نمیخوریم .
ضربان قلبم از قبل هم بیشتر میشود . از جمله بعدی اش میترسم .
وقتی سکوتم را میبیند ادامه میدهد
_راستشو بخواید من شما رو فقط دختر عمو خودم میدونم . نه بیشتر ، نه کمتر .
مطمئنم همه این حرف ها را بخاطر بیماری اش میزند .
حتی امید به ادامه زندگی ندارد و میخواهد قبل از اینکه اتفاقی برایش بیافتد من فراموشش کنم تا عذاب نکشم .
ظاهرم را حفظ میکنم و بغضم را قورت میدهم . با تحکم میگویم
+فقط چشمای من حرف نمیزنه چشمای همه ی آدما حرف میزنه . من به حرف چشم آدما بیشتر از حرف زبونشون اعتماد دارم . زبون میتونه دروغ بگه ولی چشم نمیتونه .
منظورم را میفهمد ، متوجه میشود که من هم از احساسات او مطلعم .
نگاه گذرای به من می اندازد و آب دهانش را با شدت قورت میدهد .
با صدایی لرزان میگوید
_من سرطان دارم
با آرامش میگویم
+میدونم
بهت زده نگاهم میکند ؛ قبل از اینکه فکر بدی کند میگویم
+شهریار بهم نگفته ، میدونم که شهریار میدونه ولی مطمئن باشید شهریار بهم نگفته
ابرو بالا می اندازد
_مامانم گفته ؟
+مگه خانوادتون میدونن ؟
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از 🗞️
🌹🍃🌺🍃🌸
🍃🌼🍃
🦋🍃
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🌱ای مقصد شعرهای بارانی من...
🌱مقصود ترانه های طوفانی من...
🌱چندیست دلم گرفته از دوری تو...
🌱برگرد عزیز! ماه کنعانی من...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🦋🍃🌼🍃🌺🍃🌸
✴️ پنجشنبه👈 4 دی 1399
👈 9جمادی الاول 1442 👈 24 دسامبر 2020
🕋 مناسب ها دینی و اسلامی.
🎇امور دینی و اسلامی .
❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یمنی است برای همه امور خصوصا :
✅ شروع به همه کارها .
✅ تجارت و داد و ستد .
✅زراعت و کشاورزی .
✅ قرض و وام دادن و گرفتن.
✅ درختکاری .
✅ و دیدار بزرگان و روسا نیک است .
📛 برای خرید ملک خوب نیست .
🤒مریض امروز زود خوب می شود.
👶 مناسب زایمان و نوزادش محبوب و مقبول مردم خواهد شد . ان شاءالله
🚘 مسافرت:مسافرت بسیار خوب و مفید و سودمند است.
🔭احکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر تا ظهر است .
✳️ ختنه نوزاد .
✳️ خرید لوازم منزل و غیره.
✳️ شکار و دام گزاری.
✳️ آغاز درمان و معالجات .
✳️ دیدار روسا و مسئولین.
✳️ و ارسال کالاهای تجاری نیک است .
👩❤️👩امروز (روز پنجشنبه)
#مباشرت امروز ...فرزند هنگام زوال ظهر عاقل و سیاستمدار خواهد شد . ان شاءالله
💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزند امشب از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام خواهد شد . ان شاءالله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث درد و بیماری است .
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث درد اعضا است .
😴 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس " است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام ...
و چنین برداشت میشود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند . ان شاء الله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
@taghvimehamsaran
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از 🗞️
#تـــݪنگـــر
👈 اگر خدای نباشد ز بنده ای خوشنود
❌ شفاعت همه پیامبران ندارد سود
👇👇👇👇
🌴 آیه ۲۸ سوره انبیاء 🌴
🕋 يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ
⚡️ترجمه:
هر چه کرده و می کنند خدای می داند و هرگز شفاعت نکنند، مگر از کسی که خدای راضی باشد و آنان از خوف خداوند هراسانند.
هدایت شده از ▫
#دانستنیهای_مذهبی
چرا در مشکلات آه میکشیم❓
" آه " از اسماء خداست ...
🌾 ﻗَﺎﻝَ ﺃَﺑُﻮ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ:
💠 ﺇِﻥَّ ﺁﻩ ﺍﺳْﻢٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺳْﻤَﺎﺀِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ
ﻓَﻤَﻦْ ﻗَﺎﻝَ ﺁﻩ ﻓَﻘَﺪِ ﺍﺳْﺘَﻐَﺎﺙَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ
ﺗَﺒَﺎﺭَﮎَ ﻭَ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ💠
💠ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :
" ﺁﻩ " ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ،
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺁﻩ ﺑﮕﻮﯾﺪ ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ
ﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
🌷🍃 ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺁﻫﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ 🍃🌷
📚منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛جلد 90 ؛
صفحه 393 و معانی الخبار صفحه 354
هدایت شده از 🗞️
⚠️ #تلنگرانه
آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمه الله علیه):
این دنیا کوچهی بنبست است.
آخرش پیشانیمان میخورد به سنگ لحد!
آنوقت تازه پشیمان میشویم،
میگوییم خدایا ما را به دنیا بازگردان...!
اما خطاب میرسد "کلّا"...ســاکــت شـــو!
آیا حواسمون هست که:
به هر کجا میخواهیم میرویم!
به هر چیزی میخواهیم دست میزنیم!
به هرکسی خواستیم دروغ و تهمت و ... میگیم!
و خیلی چیزهای دیگه😔
آیا نمیترسیم؟
یا اعتقاد نداریم که هر روز از دنیا دورتر میشویم و به مرگ نزدیکتر
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_پانزدهم #
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_پانزدهم
#بخش_چهارم
+شهریار بهم نگفته ، میدونم که شهریار میدونه ولی مطمئن باشید شهریار بهم نگفته
ابرو بالا می اندازد
_مامانم گفته ؟
+مگه خانوادتون میدونن ؟
سر تکان میدهد ، لبم را با زبان تر میکنم
+نه شهریار بهم گفته نه خانوادتون ، یه نفر دیگه بهم گفته که شما نمیدونید از این موضوع اطلاع داره . ولی لطفا از من نپرسید چون نمیتونم بگم .
سکوت میکند .
سرم را پایین می اندازم و تازه متوجه لرزش دست هایم میشوم . سریع آن ها را زیر چادر میبرم .
قلبم کمی آرام گرفته است و انگار نا آرامی اش را به دست هایم منتقل کرده .
با صدایی که سعی در کنترل لرزشش دارد میگوید
_نورا خانم امیدی به زندگی من نیست ، الکی به من دل خوش نکنید . معلوم نیست چند روز یا چند ساعت دیگه زنده میمونم . دارم شیمی درمانی میکنم ولی این کارا فقط چند روز به روزای زندگیم اضاففه میکنه .
بغض دوباره به گلویم چنگ میزند .
حتی کلمه ای نمیتوانم پاسخش را بدهم چون به محض گفتن اولین کلمه بغضم میترکد .
نگاهم میکند و بعد ماسک و کلاهش را بر میدارد . نمیخواهم سر بلند کنم و نگاهش کنم . از سر باز کردن بغضم میترسم .
_نورا خانم منو نگاه کنید .
نه میتوانم حرف بزنم و مخالفت کنم ، نه میتوانم نگاهش کنم .
به ناچار سربلند کنم .
صورت رنگ و رو پریده و لاغری جلوی صورتم نقش میبندد .
صورتی که نه ابرو دارد ، نه مژه و نه ریش . موهای سرش کاملا تراشیده شده و قهوه ای چشم هایش خسته اند و انگار خواب ابدی طلب میکنند .
لب های سفید شده اش را به لبخند تلخی میکشد
_این قیافه رو خودمم نمیتونم تحمل کنم . نشونتون دادم تا ببینید و بفهمید حرفام شوخی نیست ، جدی جدی قراره برم
نگاهم را از صورتش میگیرم . حرف هایش مثل تیری هستند که به قلبم فرو میروند .
اشک تا پشت چشم هایم میایند بغضم برای سر باز کردن تقلا میکند از ترس ریختن اشک هایم پلک نمیزنم . به سختی جلوی اشک هایم را میگیرم تا سجاد را بیش از این عذاب ندهم . فقط امیدوارم دور چشمم سرخ نشده باشد .
دوباره کلاه را روی سرش و ماسک را به صورتش میزند .
_از دم در دانشگاه دنبالتونم ، منتظر بودم یه جای خلوت برید تا بتونم باهاتون صحبت کنم که خدا رو شکر اومدید پارک .
ابرو بالا می اندازم . یعنی علیرام را دیده ؟
چشم هایم را محکم روی هم فشار میدهم تا این موضوع ار ذهنم خارج شود .
سجاد بلند میشود
_خب گفتنیا رو گفتم . دیگه برم
اگر حرفی نزنم قلبم میترکد . بغضم را بهدسختی قورت میدهم و سعی میکنم به خودم مسلط باشم .
با تحکم میگویم
+من به ظاهره آدما دل نمیبندم که بخوام با تغییر چهره ازشون دل بکنم .
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از 🗞️
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از 🗞️
🌷تلنگر
✍ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ.
ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ.
✓