eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
706 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇 🌏 تقویم همسران 🌍 ✴️ سه شنبه 👈2 دی 1399 👈 7 جمادی الاول 1442👈 22 دسامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ آغاز نوشتن کتاب . ✅ غرس درخت . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ زراعت و امور کشاورزی . ✅ و دیدار قاضی و روسا نیک است . 👶 زایمان مناسب و نوزادش ستاره اقبالش سبک و زندگی خوبی خواهد داشت . ان شا ء الله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب و مفید و سودمند است . 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز برای امور زیر نیک است . ✳️ ختنه نوزاد . ✳️ خرید لوازم . ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ شکار . ✳️ و آغاز درمان نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت برای سلامتی مستحب است . @taghvimehamsaran 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث دولت می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث مرگ ناگهانی می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 8 سوره مبارکه " انفال " است. لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره .. و از معنای آن استفاده می شود که میان خواب بیننده و دیگری اختلافی می شود و دعوا را نزد قاضی ببرند و معلوم شود حق با خواب بیننده است . و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید . ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ| داستان تکان دهنده😱 دختری که زشت بود ودرشب عروسی زیباترین دختر شد😊 متوسل به (ع) 👌بشنوید این داستان رو..... 🔍
هدایت شده از 
📌 موسسه آموزش عالی پویش قم 🔹موسسه آموزشی سطح یک در میان دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی غیردولتی کشور 🔸 درمقطع کاردانی و کارشناسی در 12رشته دانشجو می پذیرد. 🔺پذیرش بدون آزمون و صرفا با سوابق تحصیلی👇 https://eitaa.com/joinchat/1150943320Cc12efce442 آدرس سایت: 🌐 pooyesh.ac.ir 🌐 شماره تماس: 09107550681 _ 09387411373
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 پوشه سرمه ای رنک را به سمتم هل میدهد . با ابرو به آن اشاره میکند _بازش کن . پوشه را بر میدارم و آرام بازش میکنم . داخلش چند برگه a4 پر از نوشته هاییست که از آنها سر در نمی آورم . حالت جدولی را دارد پر از حروف انگلیسی و اعداد . ابرو بالا می اندازم +اینا چیه ؟ دست به سینه میشوم _بالای برگه ها رو بخون با دقت بالای تک تک برگه ها را میخوانم . در بالای همه صفحه ها اسم و فامیل سجاد نوشته شده . سعی میکنم خودم را بی تفاوت نشان بدهم . شانه بالا می اندازم +خب چی هستن ؟ _نتیجه آزمایش های سجاد که بیماریشو تایید میکنه اخم میکنم و کنجکاو نگاهش میکنم +چه بیماری ؟ لبخند عجیبی میزند _سرطان ؛ سرطان خون با شنیدن این جمله گویی قلبم از کار می افتد . دست و پایم سست میشوند و یخ میکنند . یعنی چه ؟ یعنی سجاد سرطان داشته و ما بی اطلاع بودیم ؟ سعی میکنم ظاهرم حالت خونسردی اش را از دست ندهد ، فقط امیدوارم رنگم نپریده باشد . با صدایی که سعی میکنم نلرزد میگویم +از کجا معلوم حرفات درست باشه ؟ _این ورقه های آزمایش رو ببر ، به هر دکتری نشون بدی میگه سرطان داره . در ضمن من این همه سال درس خوندم میتونم تشخیص بدم . اگه باور نداری میتونی یه مروری به این چند وقت داشته باشی . سجاد این مدت تو جمع های خانوادگی نمیومد چون موهاش ریخته و همه میفهمیدن که سرطان داره . یک ماه رفت الکی کمک به محروما رو بهونه کرد ، در حالی که تمام این یه ماه تو مشهد تحت درمان بود . از طرفی دیگه تو این چند وقت خیلی خون دماغ میشد . یکی از علائم سرطان خون ، خون دماغ شدن زیاد و بی مورده . حق با او است . سجاد در مراسم خاکسپاری سوگل و ۲ بار در خانه عمو محسن خون دماغ شد و ضعف و فشار زیاد را بهانه کرد . بغض به گلویم چنگ میزند اما آن را به سختی قورت میدهم +اینا رو از کجا اوردی ؟ _از زیر تخت شهریار ؛ شهریار خبر داره . الیته اون نمیدونه که من میدونم نمیخواهم بفهمد حس خاصی به سجاد دارم . +خب اینا رو چرا به من میگی ؟ ابرو بالا می اندازد _یعنی میخوای بگی اصلا برات مهم نیست ؟ +مهمه ؛ به عنوان پسر عموم براش ناراحتم و امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه . لبخند کجی میزند _فقط به چشم پسر عموت بهش نگاه میکنی ؟ بنظرت باید این حرفا رو باور کنم ؟ با آرامش و خونسردی ساختگی میگویم +میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه اگرچه دلم چیز دیگری میگوید اما به زور قلب دلتنگ را ساکت میکمم تا مبادا شهروز چیزی بفهمد . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 +میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه اگرچه دلم چیز دیگری میگوید اما به زور قلب دلتنگ را ساکت میکمم تا مبادا شهروز چیزی بفهمد . به صندلی تکیه میدهد _فزض میکنیم که فقط به چشم پسر عموت بهش نگاه ..... میان حرفش میپرم +لازم نیست فرض کنیم . با اطمینان میتونیم بگیم فقط به چشم پسر عموم بهش نگاهم میکنم با تمسخر میگوید _باشه باشه تو راس میگی . بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد _اینا رو گفتم که بگم حتی اگه ۱ درصد هم بهش فکر میکردی دیگه بهش فکر نکنی . اینارو گفتم که اگه بخاطر اون به من جواب رد دادی بیخیالش بشی . اون که سرطان گرفت رفت پی کارش . دیگه مشکلت با من چیه ؟ نکنه میخوای به اون جوجه مذهبی که از بچه های دانشگاهه بله بگی ؟ ادای آدم های متفکر را در می آورد و ادامه میدهد _البته بدم نیست خوشگله خودم را به صبر دعوت میکنم . چقدر صبور بودن کار سختیست . حالا میفهمم چرا قرآن گفته 《وَ اَلله یُحِبُ الصابِرین》چون خداوند در صورتی که بنده اش در کوره سختی ها پخته شود علاقه اش به آن بنده بیشتر میشود . کار یخت است که انسان را پخته و علاقه خدا را بیشتر میکند وگرنه کار راحت را که همه میتوانند انجام دهند . نفس عمیقی میکشم +اولا آدم نباید راجب دیگران اینطوری صحبت کنه . دوما من هیچوقت ظاهر جزو ملاکام نبوده . سوما من فعلا قصد ازدواج ندارم نه با شما نه با هم دانشگاهیم . من و شما به هم نمیخوریم . اردواج ما اشتباه ترین کار ممکنه من حتی یه بارم بهش فکر نکردم و حتی وقتی قصد ازدواج هم داشته باشم اصلا حاضر نیستم این کار رو انجام بدم حتی اگه پای جونم در میون باشه . پس این بحث رو برای همیشه کنار میزاریم . دستانش را در جیب جلیقه اش فرو میبرد و با غرور نگاهم میکند _یه بار گفتم دوباره ام میگم . من اگه چیزی رو بخوام حتی به زورم که شده بدستش میارم . جدی نگاهش میکنم و با تحکم میگویم +من از این حرفا نمیترسم چون پشتم به خدا گرمه . برادرای حضرن یوسف خواستن سعادت و خوشبختی رو از حضرت یوسف بگیرن اما چون خواست و تقدیر خداوند چیز دیگه ای بود حضرت یوسف به سعادت بیشتری دست پیدا کرد . پس اگه خواست و تقدیر خداوند خلاف خواست شما بشه حتی اگه خودتو به آب و آتیشم بزنی نمیتونی جلوی خواست خداوندو بگیری . زور و قدرت خدا در برابر بنده خوا هیچه . پوزخند میزند و سرتکان میدهد _خوب منبر میری . چرا سخنران نمیشی ؟ شنیدم درآمدشم خوبه . یه ذره از این چرت و پرتا تو مخشون فرو کنی کلی بهت پول میدن و ازت تشکر میکنن . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
آیت الله مجتهدے تهرانے(ره) : ✨اهل بهشت ۴ صفت دارند: ❣صورت خندان و بشاش ❣زبان فصیح 💗قلب مهربان 💗دست بخشنده «ان شاءالله خدا این ۴ صفت را بہ ما عنایت فرماید» 🍄🍃🦋بهشتی باشیم🌸😊☘
هدایت شده از 
📚 🔴شاگرد و عابد شاگردی از عابدی پرسید:: تقوا را برایم توصیف کن؟ عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
هدایت شده از 
🌹 حاج اسماعیل دولابی(ره) : خدایا دنیا خیلی شلوغ است. خودت میداتی عللی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است و میخواهم ده دقیقه بشینم خستگیم در برود. شب و روز به کار مشغولم، یا نماز میخوانم یا راه می روم یا برای فردا خیالات میکنم. همه وقت به کار مشغولم... حتی در خواب هم کار میکنم. چند دقیقه اجازه بده در محصر تو بشینم. این را با خودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است در همین چند دقیقه خلوت کار چند هزارساله را انجام بدهید. گاهی می بینید خداوند چیزهای بزرگ را در چیزهای بزرگ کوچک قرار داده است. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
👤 (ره): 💠"امام باقر (ع) به شخصی فرمودند: «اگر اراده کردی که بفهمی بهشتی و یا جهنمی هستی، به قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت و اگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی و انسان در قیامت با کسی که او را دوست دارد، محشور می‌شود»، ❌ در دوره آخرالزمان قلب مؤمن آب می‌شود؛ زیرا گناه را می‌بیند و استطاعت تغییر وضع را ندارد."
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 _خوب منبر میری . چرا سخنران نمیشی ؟ شنیدم درآمدشم خوبه . یه ذره از این چرت و پرتا تو مخشون فرو کنی کلی بهت پول میدن و ازت تشکر میکنن . سری به نشانه تاسف برایش تکان میدهم . اثر گذاشتن در او مثل سوراخ کردن سنگ سخت و دشوار است . بلند میشوم +خدافظ فقط سر تکان میدهد و به میز خیره میشود ؛ بدون حتی کلمه ای پاسخ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ امروز آخرین امتحانم را دادم و برای چند ماهی از دانشگاه خلاص شدم . آشفته و بی حوصله هستم . اتفاقات این چند روز خسته ام کرده اند . روزی که فهمیدم سجاد سرطان دارد نیمه های شب بغض حبس شده در سینه ام را آزاد کردم و تا نماز صبح گریه کردم . میدانم شهروز هر آدمی باشد دروغ گو نیست . حداقل دروغ به این بزرگی نمیگوید . حرف هایش هم با توجه به اوضاع درست است . در میان امتحاناتم ۲۹ خرداد ماه تولد سجاد بود که گذشت . سجاد هم مثل شهروز ۲۴ ساله شد . سجاد و شهروز با اختلاف چند ماه همسن هستند . چه خون دل ها که سجاد به خاطر این چند ماه اهتلاف سنی نخورد . وقتی بچه بودیم شهروز مدام به سجاد زور میگفت و معتقد بود چون چند ماه از سجاد بزرگتر است ، سجاد موظف است حرف هایش را اطاعت کند . سر تکان میدهم تا ذهنم خالی شود . دلم نمیخواهد با این ذهن خسته ام دوباره به گذشته فکر کنم . تازه متوجه دور و برم میشوم . به پارک نزدیک دانشگاه رسیده ام . بی حوصلخ روی نزدیک ترین نیمکت مینشینم . چند دقیقه قبل علیرام از من جدا شد و رفت . از روزی که شهروز را دیده بود دیگر دور و برم نبود و از من فرار میکرد . تا اینکه امروز در دانشگاه از من توضبح خواست و من هم سربست راجب محرم بودن به شهریار دادم تا فکر نکند با دو نامحرم سوار ماشین شده بودم . بعد هم حرف های شهروز را راجب عاشق شدنم تکذیب کردم ؛ اگرچه دروغ گفتم اما چاره دیگری نداشتم . با شنیدن صدایی که به من سلام میکند سر بلند میکنم . پسر جوانی که کلاه بافت روی سرش کشیده و ماسک به صورتش زده رو به رویم ایستاده . لا تعجب نگاهش میکنم . نمیتوانم بشناسمش ؛ بعید میدانم از بچه های دانشگاه باشد . کمی به چشم هایش دقت میکنم که تنها عضو معلوم از صورتش است . نا گهان هین کوتاهی میکشم . تازه اورا شناختم . به کنارم اشاره میکند _اجازه هست بشینم ؟ یا شنیدن صدایش مطمئن میشوم که سجاد است !!! از دیدنش هم خوشحالم ، هم متعجب و هم غمگین . ضربان قلبم دارد شدت میگیرد . سریع نگاه خیره ام را از او میگیرم تا معذب نشود . سلام میکنم و لبخند تصنعی میزنم . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 یا شنیدن صدایش مطمئن میشوم که سجاد است !!! از دیدنش هم خوشحالم ، هم متعجب و هم غمگین . ضربان قلبم دارد شدت میگیرد . سریع نگاه خیره ام را از او میگیرم تا معذب نشود . سلام میکنم و لبخند تصنعی میزنم +بفرمایید مینشیند و به رو به رو خیره میشود _خوب تونستید منو بشناسید +آره ولی خیلی سخت برای اینکه متوجه نشود من از بیماری اش مطلعم میگویم +چرا تو این گرما کلاه بافت گذاشتید ؟ سر تکان میدهد _به وقتش متوجه میشید چرا کلاه و ماسک زدم . آب دهانم را با شدت قورت میدهم . این حرفش یعنی میخواهد بگوید سرطان دارد . _نمیپرسید چرا اومدم پیشتون ؟ یا از کجا پیداتون کردم ؟ لبخندم را عمیق تر میکنم +به وقتش خودتون میگید مکث میکند . انگار دارد کلمات را در ذهنش سازماندهی میکند . بلاخره لب به سخن باز میکند _فکر میکنم از احساساتتون نسبت به خودم خبر داشته باشم . به رو به رو خیره میشوم تا در صورتش نگاه نکنم . احساس میکنم خون در رگ هایم از حرکت ایستاده . در اوج تابستان بدنم یخ کرده . ادامه مبدهد _یه جورای مطمئنم از چشماتون فهمیدم قبل از اینکه فرصت پیدا کنم تکذیب کنم میگوید _البته حرفاتونم وقتی داشتید سر مزار سوگل حرف میزدید شنیدم . نه که بخوام فالگوش وایسم . نا خواسته شنیدم . گویی سطل آب سردی روی سرم خالی کرده اند . بغض میکنم . اصلا حس خوبی ندارم . نفس عمیقی میکشد _ببینید نورا خانم ما به درد هم نمیخوریم . ضربان قلبم از قبل هم بیشتر میشود . از جمله بعدی اش میترسم . وقتی سکوتم را میبیند ادامه میدهد _راستشو بخواید من شما رو فقط دختر عمو خودم میدونم . نه بیشتر ، نه کمتر . مطمئنم همه این حرف ها را بخاطر بیماری اش میزند . حتی امید به ادامه زندگی ندارد و میخواهد قبل از اینکه اتفاقی برایش بیافتد من فراموشش کنم تا عذاب نکشم . ظاهرم را حفظ میکنم و بغضم را قورت میدهم . با تحکم میگویم +فقط چشمای من حرف نمیزنه چشمای همه ی آدما حرف میزنه . من به حرف چشم آدما بیشتر از حرف زبونشون اعتماد دارم . زبون میتونه دروغ بگه ولی چشم نمیتونه . منظورم را میفهمد ، متوجه میشود که من هم از احساسات او مطلعم . نگاه گذرای به من می اندازد و آب دهانش را با شدت قورت میدهد . با صدایی لرزان میگوید _من سرطان دارم با آرامش میگویم +میدونم بهت زده نگاهم میکند ؛ قبل از اینکه فکر بدی کند میگویم +شهریار بهم نگفته ، میدونم که شهریار میدونه ولی مطمئن باشید شهریار بهم نگفته ابرو بالا می اندازد _مامانم گفته ؟ +مگه خانوادتون میدونن ؟ &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
🌹🍃🌺🍃🌸 🍃🌼🍃 🦋🍃 ❣🌱ای مقصد شعرهای بارانی من... 🌱مقصود ترانه های طوفانی من... 🌱چندیست دلم گرفته از دوری تو... 🌱برگرد عزیز! ماه کنعانی من... 🌹🍃🦋🍃🌼🍃🌺🍃🌸
✴️ پنجشنبه👈 4 دی 1399 👈 9جمادی الاول 1442 👈 24 دسامبر 2020 🕋 مناسب ها دینی و اسلامی. 🎇امور دینی و اسلامی . ❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یمنی است برای همه امور خصوصا : ✅ شروع به همه کارها . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅زراعت و کشاورزی . ✅ قرض و وام دادن و گرفتن. ✅ درختکاری . ✅ و دیدار بزرگان و روسا نیک است . 📛 برای خرید ملک خوب نیست . 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش محبوب و مقبول مردم خواهد شد . ان شاءالله 🚘 مسافرت:مسافرت بسیار خوب و مفید و سودمند است. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر تا ظهر است . ✳️ ختنه نوزاد . ✳️ خرید لوازم منزل و غیره. ✳️ شکار و دام گزاری. ✳️ آغاز درمان و معالجات . ✳️ دیدار روسا و مسئولین. ✳️ و ارسال کالاهای تجاری نیک است . 👩‍❤️‍👩امروز (روز پنجشنبه) امروز ...فرزند هنگام زوال ظهر عاقل و سیاستمدار خواهد شد . ان شاءالله 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزند امشب از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام خواهد شد . ان شاءالله 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث درد و بیماری است . 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث درد اعضا است . 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس " است. دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام ... و چنین برداشت میشود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند . ان شاء الله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . @taghvimehamsaran 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از 
👈 اگر خدای نباشد ز بنده ای خوشنود  ❌ شفاعت همه پیامبران ندارد سود  👇👇👇👇 🌴 آیه ۲۸ سوره انبیاء 🌴 🕋 يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ⚡️ترجمه: هر چه کرده و می کنند خدای می داند و هرگز شفاعت نکنند، مگر از کسی که خدای راضی باشد و آنان از خوف خداوند هراسانند. 
هدایت شده از 
💚امام صادق علیه السلام: 🌹🍃هر کس هنگام خروج از منزل۱۰ مرتبه سوره توحید را بخواند همواره در و خداوند است تا به خانه بازگردد.🍃🌹 📚الکافي،ج۲ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
چرا در مشکلات آه میکشیم❓ " آه " از اسماء خداست ... 🌾 ﻗَﺎﻝَ ﺃَﺑُﻮ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ: 💠 ﺇِﻥَّ ﺁﻩ ﺍﺳْﻢٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺳْﻤَﺎﺀِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ ﻓَﻤَﻦْ ﻗَﺎﻝَ ﺁﻩ ﻓَﻘَﺪِ ﺍﺳْﺘَﻐَﺎﺙَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺗَﺒَﺎﺭَﮎَ ﻭَ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ💠 💠ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : " ﺁﻩ " ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺁﻩ ﺑﮕﻮﯾﺪ ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . 🌷🍃 ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺁﻫﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ 🍃🌷 📚منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛جلد ‏90 ؛ صفحه 393 و معانی الخبار صفحه 354
❤️ 💚 مخلوق جدا از بشری حضرت بانو😍 دنیا شب و قرص قمری حضرت بانو😉 من مذهبی ام شاعر و عاشق از قضا 👌 معشوقه ی چادر به سری حضرت بانو☺️ . .❤️✨.
هدایت شده از 
⚠️ آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمه الله علیه): این دنیا کوچه‌ی بن‌بست است. آخرش پیشانی‌مان می‌خورد به سنگ لحد! آن‌وقت تازه پشیمان می‌شویم، می‌گوییم خدایا ما را به دنیا بازگردان...! اما خطاب می‌رسد "کلّا"...ســاکــت شـــو! آیا حواسمون هست که: به هر کجا میخواهیم می‌رویم! به هر چیزی میخواهیم دست می‌زنیم! به هرکسی خواستیم دروغ و تهمت و ... می‌گیم! و خیلی چیزهای دیگه😔 آیا نمی‌ترسیم؟ یا اعتقاد نداریم که هر روز از دنیا دورتر می‌شویم و به مرگ نزدیک‌تر اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 +شهریار بهم نگفته ، میدونم که شهریار میدونه ولی مطمئن باشید شهریار بهم نگفته ابرو بالا می اندازد _مامانم گفته ؟ +مگه خانوادتون میدونن ؟ سر تکان میدهد ، لبم را با زبان تر میکنم +نه شهریار بهم گفته نه خانوادتون ، یه نفر دیگه بهم گفته که شما نمیدونید از این موضوع اطلاع داره . ولی لطفا از من نپرسید چون نمیتونم بگم . سکوت میکند . سرم را پایین می اندازم و تازه متوجه لرزش دست هایم میشوم . سریع آن ها را زیر چادر میبرم . قلبم کمی آرام گرفته است و انگار نا آرامی اش را به دست هایم منتقل کرده . با صدایی که سعی در کنترل لرزشش دارد میگوید _نورا خانم امیدی به زندگی من نیست ، الکی به من دل خوش نکنید . معلوم نیست چند روز یا چند ساعت دیگه زنده میمونم . دارم شیمی درمانی میکنم ولی این کارا فقط چند روز به روزای زندگیم اضاففه میکنه . بغض دوباره به گلویم چنگ میزند . حتی کلمه ای نمیتوانم پاسخش را بدهم چون به محض گفتن اولین کلمه بغضم میترکد . نگاهم میکند و بعد ماسک و کلاهش را بر میدارد . نمیخواهم سر بلند کنم و نگاهش کنم . از سر باز کردن بغضم میترسم . _نورا خانم منو نگاه کنید . نه میتوانم حرف بزنم و مخالفت کنم ، نه میتوانم نگاهش کنم . به ناچار سربلند کنم . صورت رنگ و رو پریده و لاغری جلوی صورتم نقش میبندد . صورتی که نه ابرو دارد ، نه مژه و نه ریش . موهای سرش کاملا تراشیده شده و قهوه ای چشم هایش خسته اند و انگار خواب ابدی طلب میکنند . لب های سفید شده اش را به لبخند تلخی میکشد _این قیافه رو خودمم نمیتونم تحمل کنم . نشونتون دادم تا ببینید و بفهمید حرفام شوخی نیست ، جدی جدی قراره برم نگاهم را از صورتش میگیرم . حرف هایش مثل تیری هستند که به قلبم فرو میروند . اشک تا پشت چشم هایم میایند بغضم برای سر باز کردن تقلا میکند از ترس ریختن اشک هایم پلک نمیزنم . به سختی جلوی اشک هایم را میگیرم تا سجاد را بیش از این عذاب ندهم . فقط امیدوارم دور چشمم سرخ نشده باشد . دوباره کلاه را روی سرش و ماسک را به صورتش میزند . _از دم در دانشگاه دنبالتونم ، منتظر بودم یه جای خلوت برید تا بتونم باهاتون صحبت کنم که خدا رو شکر اومدید پارک . ابرو بالا می اندازم . یعنی علیرام را دیده ؟ چشم هایم را محکم روی هم فشار میدهم تا این موضوع ار ذهنم خارج شود . سجاد بلند میشود _خب گفتنیا رو گفتم . دیگه برم اگر حرفی نزنم قلبم میترکد . بغضم را بهدسختی قورت میدهم و سعی میکنم به خودم مسلط باشم . با تحکم میگویم +من به ظاهره آدما دل نمیبندم که بخوام با تغییر چهره ازشون دل بکنم . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ❣️❣️ ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم... مجنون روی توست که پیدا کند تو را... ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام... چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 ‌‌
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
یه بزرگی میگفت . . معشوقِ یکۍ باش ، محبوبِ همه! اون معشوقے کھ تو رو محبوب میکنہ آخه کے میتونہ باشه جُزخدا؟ :)♥️
هدایت شده از 
🌷تلنگر ✍ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ. ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ✓
هدایت شده از 
🌹 شادی خدا در شاد کردن مؤمن ♥️ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: 🍀 مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا فَقَدْ سَرَنی وَ مَنْ سَرَّنی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ 🍃 کسی که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد نموده و کسی که مرا شاد نماید، خداوند را شاد نموده است. 📖 کافی، ج2، ص188، ح1. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
هدایت شده از 
⭕️ ‌آیت‌الله بهجت(ره): «اگر برای 🌱 دعا می‌کنید، علامت آن است که هنوز شما پابرجاست.»
هدایت شده از 
🔰 حکایت 🔖 بخوانید و به شیعه بودن خودتان افتخار کنید ⚡️عَزلِ قاضی در اوّلین روزِ قضاوت علی علیه السلام ابوالاسود دوئلی را که از مشایخ بزرگ بصره و از یاران نزدیکشان بود، به امر قضاوت در کوفه منصوب کرد. همان روز،امام از کنار مسجد عبور میکرد،در حالی که ابوالاسود مشغول قضاوت بود... وقتی علی(ع)به دارالحکومه برگشت، بی‌درنگ کسی را به مسجد فرستاد. فرستادۀ علی(ع) در قاب درِ مسجد ایستاد و فریاد زد: اَجِبْ مولاک. ابوالاسود دوئلی، برخاست و خود را به دارالحکومه رساند. علی به او گفت: از اين ساعت،تو قاضی کوفه نیستی! مات و مبهوت پرسید: خیانت کرده‌ام یا جنایت؟ امام گفت: هیچ‌کدام.پرسيد: من را که شیخ بصری‌ها بودم به کوفه خواندی و سمت قضا دادی! اكنون به کدامين جرم، مسند قضا را از من كه نه خیانت کرده ام و نه رشوه گرفته ام و همۀ عمر تو را مدح گفته‌ام، می‌گیری؟! امام گفت: از کنار مسجد می‌گذشتم،،، «إنی رأیت کلامک یعلو علی کلام الخصم» تو را دیدم که با مردی متهم، سخن می‌گفتی و جرم‌های او را می‌شمردی،،، صدای تو بلندتر از صدای او بود. والسلام. او که یکی از بهترین یاران امیرالمومنین بود،تنها قاضی حکومت علی بود که در همان روز اول قضاوت عزل شد.! 📚اعیان الشیعه ج۷،ص۴۰۳ به نقل الحیات