eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
707 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ 👌✨🥀 ➣دختر و پسر ؛نسل سوم انقلاب 💢از میگویند ؛ تمام فڪر و ذڪرشان شدہ گشتن بہ دنبال پل شهادت! ☝️اما با سیرہ ے شهدا فرسنگ ها فاصلہ دارند... . 👩🏻دخترے ڪہ تمام خاطرات ، وصایا و زیروبم زندگے شهدا را از حفظ است ؛ ⚠️اما وقتے اجازہ ورود میخواهد، آنقدر از و پول و ماشین و سرمایہ مے پرسد! ❌ڪہ وصایا را از یاد میبرد ، سیرہ شهدا و اشڪ هاے دویدہ بہ دنبال مادران منتظر را هم... 👈از یاد میبرد ڪ آن زمان ها ، هایے بودند ڪہ در زیرزمینے با ڪمترین امڪانات حاصل عشقشان را؛ با صبر و هجران،بوے نم بزرگ میڪردند تا همسرانشان آسودہ خاطر بجنگند! 👨🏻و پسرے ڪہ عڪس شهدا زینت بخش در و دیوار اتاقش بود، و هر جمعہ راهے گلزار شهرش؛ 👈بہ یڪبارہ فراموش میڪند ڪہ وعدہ اے داشتہ بین خودش و دوستان شهیدش 🚫 آنقدر بہ ظاهر و و مال و ثروت مے اندیشد ڪہ از باطن ماجرا غافل میشود!! ⚠️آنقدر سخت گیرے میڪند ڪہ فراموشش میشود ڪہ اسوہ اش ازدواج میڪردہ ⭕️ قربہ الے اللہ...⭕️ 👈نہ قربہ الے قد و بالاے محبوب زمینے!😒 ‼️آن روزها اصلا اهمیتے نداشت، زیبارو نباشے! یا نداشتہ باشے! حتے دست و پایت جا ماندہ باشد در آن دورها...💯 . ✅مهم این بود ڪہ بخواهے با همسرت باشے شانہ بہ شانہ قدم ب قدم تا خود بهشت... 👈این روزها اما بوے گند بہ قدرے مشام ها را بے حس ڪردہ ڪہ دیگر ❌اسم 👈شدہ زیادہ روے و اسم تجمل 👈....!!❌ ☝️اما خود دانے؛ میخواهے بدرقہ ے راهت دعاے عڪس روے دیوار اتاقت باشد یا حرف مردم ڪوچہ و بازار... اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 _اگه نظرت راجب سجاد مثبته میتونی دوری رو تحمل کنی ؟ میتونی مدت زیاد تنها بمونی ؟ میتونی بعضی وقتا اضطراب تحمل کنی ؟ خجالت زده سر پایین می اندازم . گونه هایم داغ شده اند . نفس عمیقی میکشم و سعی میکنم خجالتم را پنهان کنم . پدرم نمیداند . نمیداند دختر ناز پرورده اش چه سختی هایی را تحمل کرده . چه نیش و کنایه هایی را شنیده و سکوت کرده . چه وقت ها که دلش شکسته و هیچ نگفته . نمیداند ، هیچ نمیداند شهروز با من چه کرده . تحمل دوری ۲ ماهه سخت است اما سخت تر از تحمل دوری ابدی نیست . اگر سجاد نباشد چطور بدون او زندگی کنم ؟ میتوانم استرس چند روز را تحمل کنم اما نمیتوانم بت یک نفر دیگر ازدواج کنم و استرس خیانت و عذاب وجدان را یک عمر به دوش بکشم . لبم را با زبان تر میکنم +تحمل دوری سخته ولی ثواب داره . هر چقدر یک مجاهد ثواب میبره منم میبرم . تحمل اضطراب اگه برای امام زمان باشه ، اگه برای رضای خدا باشه مشکلی نداره سر تکان میدهد و لبخند میزند _پس یعنی الان به مادرت بگم اجازه بده سجاد برای خواستگاری رسمی بیاد ؟ سر به زیر می اندازم +هر چی خودتون صلاح میدونید ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شهروز لبخند پیروزمندانه ای حواله ام میکند و آرام میگوید _دیدی بلاخره به خواستم رسیدم ؟ وعده امروزو بهت داده بودم اشک در چشم هایم حلقه میزند . بغضم را به سختی قورت میدهم و نگاهی به جمع می اندازم . همه خوشحالند و سرگرم صحبت با یکدیگر هستند . لبخند عمیقی روی لب های مادرم شکل گرفته . بی اختیار پوزخند میزنم . نه خبری از سجاد هست نه شهریار . بغض دوباره به گلویم چنگ میزند . دلم میخواهد فریاد بزنم و بگویم چرا در حقم ظلم کردید ؟ چرا بر خلاف خواسته من عمل کردید ؟ چرا زندگیی ام را تباه کردید ؟ شهروز دستم را میگیرد . دستم را محکم از دست هایش بیرون میکشم . نفس را محکم بیرون میدهد و زیر گوشم زمزمه میکنم _دنبالم بیا تو اتاق کارت دارم به سختی تن صدایم را پایین نگه میدارم +اگه میخوای مراسم آبرومندانه برگزار بشه کاری به کارم نداشته باش . _بهت میگم بیا کارت دارم . میخوام باهات حرف بزنم . دندان هایم را روی هم میسابم +من با کسی که زندگیمو نابود کرده حرفی ندارم _ولی من باهات حرف دارم بلند میشود و به سمت اتاقش میرود . با اکراه بلند میشوم و دنبالش میروم . بهاره سریع میگوید _کجا میرید ؟ شهروز بدون اینکه برگردد میگوید _یه کار کوچیک باهم داریم . برمیگردیم . زودتر از من وارد اتاق میشوم . آخرین چیزی که قبل از ورود به اتاق میبینم لبخند روی لب های پدرم است . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🍃کسـی را حقــیر نشمــار 🍃امام باقرعلیه السلام می فرمایند: 🌱[هیچ کس را حقیر نشمار، شاید همان شخص، محبوب و دوست خدا باشد.]🌱 📗بحارالانوار؛17:166
🍃پسری که پدرش را از عذاب قبر نجات داد 👈رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: حضرت‌ عيسی علیه السلام از كنار قبری عبور كردند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ میكنند. سپس‌ در سال‌ آينده‌ از كنار آن‌ قبر عبور نمودند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ نمیكنند. 🍃گفت‌: بار پروردگارا! من‌ سال‌ قبل که‌ از اينجا عبور میكردم‌، ديدم‌ صاحبش‌ معذّب‌ است، ولی الان ديدم‌ عذاب‌ از او برداشته‌ شده‌ است‌. خداوند فرمود: ای روح‌الله‌! از اين‌ مرد يك‌ فرزندی به‌‌ بلوغ‌ رسيده‌، آن‌ فرزند صالح‌ و نيكوكردار است‌ که راهی را برای مردم‌ هموار نمود و يتيمی را مسكن‌ داد، 🍃پس‌ من‌ به‌ بركت‌ عمل‌ فرزندش‌ از گناه‌ او درگذشتم‌ و اورا بخشیدم و عذابش برداشته شد. 📚امالی صدوق ،مجلس ۷۷، صفحه ۳۰۶
تفسیر سوره ی کوثر 🍃شأن نزول آیه ی اِنّاأَعطَیناکَ الکوثر پیتمبر اکرم از خدیجه سه دختر پیدا کردند:زینب واُمِّ کلثوم وکوچکترین آنها فاطمه ودوپسر قاسم وعبدالله۰ پسرهای خدیجه مردندودخترها ماندند ۰ هنوز دوران مکّه است ۰ دشمنها خوشحال شدند ، گفتند به طور کلی نسل پیامبر قطع شد، آدمی که پسر ندارد دیگر کسی بعداز او نیست که نام اورا حفظ کند ودینش را پنگهداری کند 🍃۰اولاد پسر از او نمانده پس او ابتر است ۰ خداوند درپاسخ انها این ایه را نازل کرد۰↘️ 🍃ما به تو چیزی دادیم که از او خیر کثیر برمی خیزد ۰ مقصود شخص حضرت زهراست که منبعِ همیشه جوشان است۰ تواز این دختر انقدر فرزند پیدا می کنی ، آن هم چه فرزندانی !امامان از ذریه ی او پیدا می شوند ، ➖ که هیچ صاحب پسری اینطور نیست۰ ➖ ۲۰ ➖➖➖➖➖➖ کتاب آشنای قران،ج۱۴، شهید مطهری
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🌼‌‌‌‌‌‌‌‌🕊°•. -الهـے ، -فراقـشـ ؛ -عظمـ‌البلاستــ🥀'- -’الٰهـے‌عَظـُمَـ‌البــَلاء‘- -اللّهُمَّ‌عجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَــرَج:) عظمتِـ’علے‌بن‌ابی‌طالب‘رامیشناسے؟ پیغمبرخُدا،بهشونـ‌میگفتن:فداتـ‌بشمـ ! فاطمه‌زهراۜ مثلـِ‌پروانہ فداےِمولاشُـد؛ ودور‌مولا‌گشتـ،بھ خاطرمولاڪتڪ‌خورد ومیگفتـ جون‌و‌نفسمـ فداےِعلے🥀'؛ مولامونـ ’امیرالمومنین‘درباره‌ےِ امام‌زمانِـ‌‌مانـ میدونےچےفرمودنـ ؟ دستـِ ‌مبارڪ‌رو میذاشتنـ روےِسینھ ، مےگفتنــ : آھ چقدردوستـ‌دارمـ’مهدےامـ‘راببینمـ ! -آقاجان تو ڪے هستے ؟ -با دلها چھ ڪردے ؟ -اللّٰهُمـَ‌ارْزُقنٰے -‌مَحبَّتـِ‌المَهدے‌‌ٖفي‌قَلْبٖے -وَشَهٰادَت‌ِفٖے‌رِڪٰابِ‌المَهدے -‌بِحـَقـِـ ‌حَضـرَتــِ ‌زینَبــْــ‌ۜـ🌿 :)
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🍀مردم و دو گونه نگرش به دنیا🍀 امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: 🌹مردم در دنیا دوگونه عمل می‌کنند: یکى در دنیا، براى دنیا کار مى کند دنیا او را را از آخرت مشغول داشته است و مى ترسد که بازماندگانش گرفتار فقر شوند ولى (از فقر معنوى اخروى) خویش را در امان می‌داند چنین کسى عمر خود را براى سود دیگران نابود مى کند و آن (گروه) دیگر در دنیا براى پس از دنیا کارمى کند پس بى آنکه کار کند بهره وى از دنیا پیش او می‌آید پس هر دو بهره (دنیا و آخرت) را با هم می‌برد و مالک هر دو سرا می‌شود و در درگاه خداوند آبرومند خواهد بود از خدا چیزی نمی‌خواهد که او را از آن منع کند. 📕نهج البلاغه، حکمت ۲۶۹ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 بهاره سریع میگوید _کجا میرید ؟ شهروز بدون اینکه برگردد میگوید _یه کار کوچیک باهم داریم . برمیگردیم . زودتر از من وارد اتاق میشوم . آخرین چیزی که قبل از ورود به اتاق میبینم لبخند روی لب های پدرم است . خوشحال است ؟ چرا ؟ از اینکه زندگی دخترش نابود شده ؟ وارد اتاق میوم و شهروز در را پشت سرم میبندد . به تخت اشاره میکند و میگوید _بشین چادرم را جلو میکشم و روی تخت مینشینم . دستی به موهای مرتب شده اش میکشد و با فاصله کمی کنارم مینشیند . سرم را پایین میاندازم و گوشه ای از چادرم را مشت میکنم . دستش را زیر چونه ام میگزارد و صورتم را بالا می آورد . با برخورد دستش به صورتم انگار بنزین روی آتش وجودم ریخته اند . محکم روی دستش میکوبم . با صدای بلند میگویم +یه بار دیگه دستتو به من بزنی پا میشم جیغ و داد راه میندازم آبروت بره . پوزخند میزند _چرا انقدر حرص میخوری ؟ راستی برای چی بغض کردی ؟ مثلا تو عروسی مراسم عقدته . صدایم بلند تر میشود +میخوای حرص نخورم ؟ نکنه میخوای بخندم ؟ زندگیمو نابود کردی . من داشتم لا سجاد ازدواج میکردم . الان باید بجای تو اون کنار من میشست . سر لج و لج بازی منو نابود کردی ... میان حرفم میپرد _ولی من دوست دارم بغضم میترکد . با گریه میگویم +دروغ میگی . اصلا اگه راستم بگی به من چه ؟ به درک که دوستم داری . آره تو راست میگفتی من سجاد رو دوست دارم . آره آره آره تو راست گفتی . چرا با این که میدونستی دوستش دارم نزاشتی باهاش ازدواج کنم ؟ چزا زندگیمو نابود کردی ؟ چرا نزاشتی به خواستم برسم ؟ قطره های داغ اشک یکی پس از دیگری روی گونه هایم سر میخورند . شهروز با دلسوزی نگاهم میکند . حتی دل سنگی او هم برایم آب شد . دستش را دور شانه ام حلقه میکند . با تمام توان هلش میدهم . با نفرت نگاهش میکنم و میگویم +گفتم به من دست نزن یک تای ابرویش را بالا میدهد و لبخند کجب میزند _نمیتونی بهم امر و نهی کنی . هنوز نیم ساعت نشده عاقد از خونمدن رفته . همین یک ساعت قبل بهم بعله رو گفتی دیگه نمیتونی کاری کنی . دیگه به من محرمی . لباساتو نگاه کن ، لباس سفید پوشیدی . نماد عروسی و ازدواج . تو الان عروسی ، عروس من . مال منی . دستم را روی گوش هایم میگزارم و فشار میدهم بلکه بتوانم حرف هایش را نشنوم +بسه ، بسه بیشتر از این ادامه نده . دیگه بیشتر از این آتیشم نزن . با صدای بدی در باز میشود . سجاد در چهارچوب در نمایان میشود . چند نفری پشت سرش هستند و اورا گرفته اند ، انگار میخواستند مانع ورود او به اتاق بشوند . چشم هایش سرخ و رنگش پریده است . شهروز بلند میشود و آهسته به او نزدیک میشود . لبخند پیروزمندانه ای حواله اش میکند و میگوید _به به ، ببین کی اینجاست . بهم گفته بودی نمیای چی شد که اومدی ؟ با صدای گرفته میگوید _اومدم همه چیزو از نزدیک ببینم تا باور کنم که خواب نیست . بدنم بی حس میشود و میافتد و سرم محکم با تخت برخورد میکند &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
❣ 🍂به اين يقين رسيده‌ام که ديدنت ملاک نيست... 🍂جهان مگر نديده بود يازده امام را... 🍂تو روزی عدل و داد را اقامه میکنی و من... 🍂ز نام قائمت فقط بلد شدم قيام را...
✍وقتی متولد می شویم دَرْ گوشمان اذان می گویند. وقتی از می‌رویم بر پیکرمان میخوانند. اذان روزِ تولدمان را برای نماز روزِ وفاتمان می گویند. زندگی، تعبیر کوتاهی است میانِ آن اذان تا آن نماز، اختیار هیچ کدامشان را نداریم... خوشا به حال آنانکه بجای دل بستن به زمان، به «صاحب الزمان» دل می بندند. نزدیکه نزدیکتر ⚰
💕 🌼 امیرالمومنین علی (ع): ‌ 🔴 آدمى با: ‌ ✔ نيّت نيكو، ✔ و خوش، ‌ به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيّت محيط و وسعت روزى، دست مى يابد. ❤ ‌ 📚 غرر الحكم: ۱۰۱۴۱ 🍃 ‌
هدایت شده از 
🌿 الهی 🌿 🍃🍂 از تو شرمنده ام که بندگی نکردم و از خود شرمنده ام که زندگی نکردم از خودم شرمنده ام که اثر وجودی ام برای ایشان هیچ بود . 🍃🍂 اگر پیام خدا را خوب دریافت نکردید به « فرستنده » دست نزنید « گیرنده ها » را تنظیم کنید اشکال از گیرنده است .
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🌿 بچہ‌ها مادریڪ‌دوره‌‌ۍخاصے ازتاریخ‌هستیم ... هرڪدومتون‌بریددنبال‌اینکہ بفهمیدمأموریت‌خاصِتون دردوران‌قبل‌ازظهورچیه!؟ ! وسط‌میدون‌مین‌هستید بچه‌ها .... ؛ ازهمین‌نوجوانے خودتونوبراۍ حضرت‌مهدۍ؏ـج آمادھ‌ڪنید(:" ◍ .. 💫
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
➣ ۞ ۞ خداوند هيچ كس را جز به توانايى‏ اش تكليف نمى ‌كند آنچه از خـوبى‏ به دست آورده به سود او و آنچه از بـدى‏ به دست آورده به زيان اوست‏. 📒سوره مبارکه البقرة آیه ۲۸۶
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
الا که صاحب عزاي تمام غمهايي دوباره فاطميه آمده؛ نميآيي؟ به ما نگاه کن اي ساحل نجات بشر تو را طلب کند اين ديدههاي دريايي کجا سياه به تن کردهاي غريبانه کجا به سينة خود ميزني به تنهايي کجا شبيه علي سر به چاه غم بردي کجا شبيه علي روضهخوان زهرايي براي گريه به غمهاي مادرت آقا نه اينکه فکر کنم، مطمئنم اينجايي شنيدهايم که گفتيد روضهخوان باشيم به روي چشم؛ هرآنچه شما بفرمايي شنيدهايم زمين خورده است مادرتان در آن زمان که به در خورد ضربة پايي
+ ست کیف و روسری رنگ مشابه زیاد دیدم، ولی طرح اینجوریشو خاطرم نیست، خیلی کم دیدم🤔 - نه بهار جان خیلی هم زیاده ولی باید فروشگاهش رو بدونی کجاس😌 + جدی😍 من خیلی دوس دارم کیف و روسریم خاص باشه ولی پیدا نمی کنم☹️ کجا خریدی😁 - از کانال حجاب الزهرا (س)💚 تازه کلی هدیه هم همراه خرید بهم دادن🤩 ‌+ لینکشو بده بهم خب😢 میخوام😭 - بیا گلم اینم لینکش😁👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785 خاص و شیک باشید😍👆
هدایت شده از 
یکی از مهم‌ترین خواص حرز امام جواد(؏) بخت گشایی و ایجاد مهر و محبت بین زن و شوهره با توسل به آن حضرت روی کلمه کلیک کن👇 🍎 📜 🍏 🍏 🍎 🍎 🍏🍎🍏🍎🍏 🍏 🍎 🍎 🍏 🍏 🍎 همراه با هدایای ویژه و سنگ متبرک حرم🎁
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
💚 🌱بی مرحمت که روز شما شب نمیشود... 🌱اصلا تو آفریده برای کَرَم شدی ...
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
در مدتی كه در مدارس تدریس می‌كرد، فعالیت های سیاسی خود را نیز ادامه می‌داد☝️. این فعالیت ها عبارت بودند از: سخنرانی🎤، آگاهی اذهان دانش‌آموزان، معلمان و… یكی از این سخنرانیها در دبیرستان «سپهر» انجام شد. كه ترس در وجودش راهی نداشت🙂، در حیاط مدرسه سخنرانی تند و داغی ایراد كرد و این موجب شد تا كسانی كه پای صحبت او نشسته بودند، یكی یكی از ترس متفرق شوند😐🏃. تا این‌كه دید تنها مانده است👀. در همین وقت، متوجه شد اطراف مدرسه پر از مأمورین شاه است كه می ‌خواهند بریزند و او را دستگیر كنند.👮♀ تا آن روز، به رغم تلاشهای پی‌گیر مأموران برای دستگیری او، به دام آنها نیفتاده بود✌️. این‌بار هم با زیركی تمام سعی كرد تا از چنگالشان فرار كند. به همین خاطر، قبل از این ‌كه مأموران حمله‌ور شوند، به سرعت دوید و خود را به پشت درختان رساند و از مهلكه گریخت.👀🏃 مأموران پس از آن‌كه متوجه فرار او شدند، تعقیبش كردند ولی بلافاصله از شهر خارج شد و به طرف یاسوج و شهرهای اطراف رفت. در حدود بیست روز آفتابی نشد و مأموران ناامید، به خانه هجوم آوردند.😕 ولی چون نام را نمی‌دانستند، به جای او برادرش را طلب كردند. وقتی «حبیب‌الله» روبه‌روی آنان قرار گرفت، دیدند كه باز هم نتوانسته‌اند به مقصود خود برسند و به این ترتیب، برای چندمین بار از دست آنان گریخت.😊✌️ راوی :ولی‌الله همت
هدایت شده از گسترده سامان
💢♨️فوق واقعی در جهان♨️💢 🔵باز شدن گودالی بزرگ در دریای..... که تمامی مردم را به وحشت انداخت😳❌ 💠این گودال ترسناک چیست⁉️ گودال به این بزرگی به کجا ختم میشود⁉️ صداهای عجیب این گودال ترس بر جان مردم انداخت😱⭕️ 📛جهت مشاهده ویدئو این کلیپ😰👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4195352666C326967b054 💢صداهاش خییلیییی خفن بود😧😰👆🏾
هدایت شده از 
⚠️وجود پدر و فرزندی در هند که نیش و زهر هیچ ماری بر آنها تاثیر ندارد😳😱 🔞مرد مار را در دهان خود میگذارد😱⚠️ 🚫😳پسر خود را در یک مکان کوچک شیشه ای در میان 100 مار کبری رها میکند🚫 تماشای کامل کلیپ این پدر و فرزند😰👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/4195352666C326967b054 واقعا شجاعت این پسر 8 ساله دیدنیه❌👆🏾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت و خوانش شعر از کوه باشی، سیل یا باران... چه فرقی می‌کند سرو باشی، باد یا طوفان... چه فرقی می‌کند؟      مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟ قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند؟ مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟ هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟ شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟