☀️ امیرالمومنین امام على (عليه السلام) :
هر كه سخن بسيار گويد،
خطايش بسيار شود
و هر كه بسيار خطا كند،
شرم و حيايش كم شود
و هر كه كم شرم و حيا شود،
پارسايى اش كاهش يابد
و هر كه پارسايى اش كم شود،
دلش بميرد
و هر كه دلش بميرد، به آتش رود.
📚 نهج البلاغه
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_بیست_هشتم
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_بیست_هشتم
#بخش_سوم
سجاد به سوریه رفته اما شهریار شهید شده !!!
همه چیز عجیب است ، همه چیز عین خواب است ، اما خواب نیست .
جلو میروم دقیق صودت شهریار را میکاوم .
سفیدی صورتش زیر آفتاب سوخته است .
گوشه لبش پاره شده و روی صورتش پر از زخم های کوچک است .
آبی چشم هایش را آرام بسته و به خواب ابدی فرو رفته .
با دیدن چهره اش یکهو زیر گریه میزنم .
آرام روی پایم میکوبم .
انگار حق من نیست در این دنیا خواهر یا برادری داشته باشم .
حس تنهایی میکنم ، احیای میکنم در دنیا تنها شده ام .
حالا دیگر نه سوگلی هست نه شهریاری .
هر دو رفتند .
خم میشوم و به سختی میان گریه ام زمزمه میکنم
+ایشالا عروسیتونو با هم تو آسمونا بگیرید
گریه ام شدت میگیرد و محکم تر روی پاهایم میکوبم و زجه میزنم .
مادرم و خاله شیرین سعی دارند وست هایم را بگیرند تا خودم را نزنم .
سجاد به سختی خودش را از دیوار جدا میکند .
پاهایش قُوَت ندارند و تِلو تِلو میخورد .
کنارم مینشیند و دست هایم را محکم میان دست های مردانه اش میگیرم .
هرچه سعی میکنم نمیتوانم دستم را ازمیان دست هایش بیرون بکشم
کلافه مینالم
+مگه خودت نگفتی گریه کن ؟ مگه نگفتی نریز تو خودت ؟ بزار گریه بکنم
با صدای لرزانش و دورگه اش میگوید
_گفتم گریه کن نگفتم خودتو بزن . بخدا شهریار راضی نیست با خودت اینجوری کنی
گریه ام به هق هق تبدیل میشود .
+سجاد چی شده ؟ چجوری شهید شده ؟ مگه نرفته بود ایتالیا ؟ چه خبره تو این خونه ، من غریبم ؟ فقط به من نگفتید ؟
چشم های قرمزش را به چشم های اشک آلودم میدوزد
_من همه چیو بعدا برات توضیح میدم ، الان همه دارن میان برای مراسم ، اینجا الان شلوغ میشه ، تا شلوغ نشده درد و دلاتو با شهریار بکن
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از 🗞️
مولای مهربانم❤️🌿
من دلم روشن است
روزى تــ❤️ـو از راه مىرسى
و كوچه بوى عطر تو را مىگيرد🌿❤️
ديوارها گل مىدهند
پنجرهها عاشق مىشوند
و دنیا خوشبخت ...❤️🌿
یابنالحسن علیه السلام
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود❤️🌿
#ماه_رجب
معروف است كه خداوند به موسی گفت:
قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند
موسی به قومش گفت و قومش
از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که
در هنگام سختی به داد هم برسند که
این قحطی بگذرد
مدتی گذشت اما قحطی نیامد
موسی علت را از خدا پرسید
خـدا به او گفت من دیدم که
قوم تو به هم رحم کردند
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
🌸به همدیگه رحـم کنیم که
🌸خـدا هم بهمون رحـم کنه...
❲ أَیُهَاالعَزیـــز . . ؛
مرااُمیدوصالتـُوزندھمےدارد ،
وَگـرنھ هـَردممـ ؛
از هِجـر تـُوست بیمـِ هلاڪ! ❳
-'#أللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِکَالفَـرَج🌱'
★🌻★
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
نماز چجوری باشه ما میتونیم بهترین نتیجه رو ازش بگیریم؟
اول وقت باشه ...
اول وقت یعنی چی...؟
#استاد_پناهیان
حتما ببینید پیشنهاد میشه👌
🖌به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت ...
💘#حضرت_دلبر
📚 ﷽ 📚
#سلوک_معنوی
#حیات_عارفانه
🔹اگر انسان به درونِ خود نگاه کند، مشغلهٔ بسیاری دارد؛ منتها وقتی انسان به درون خود نمیپردازد، خودش را فارغ میپندارد؛ که اگر در شبانهروز یک ساعت هم بیکار شد، میگوید: این بیکاری را چکار کنیم؟! خیلیها از دردِ بیکاری مینالند! بیکاری آدم را زجر میدهد.
🔹ولی اولیای خدا دیگر بیکار نیستند، کارِ مهم دارند؛ دلشان فارغ نیست؛ تجلیّاتِ الهی به قلبشان میشود، این است که اصلاً به دل مشغولاَند.
🔹عنقریب تمامِ مشغلهها تمام میشود و در آخر ماییم و دل!
✨﷽✨
#پندانه
🔴 «اول به خودت نگاه کن!»
✍مردی متوجه شد که شنوایی گوش همسرش کم شده است ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش سادهای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسرِ مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟”
و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور میکنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است.
...
📸 عکس جدید از آرامگاه شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پورجعفری - گلزار شهدای کرمان
#مکتب_حاج_قاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
#سرداردلها