امروز هم رو میزی ها و دستمال های گلدوزی شده مو با دست شستم تا خراب نشن💚
خیلی لک های عمیقی داشتن، گذاشتمشون تو آب و وایتکس،خداروشکر که رنگ و روش نرفت
🏡روزمره های بانوی ایرانی☘
╚══════🍃🌺🍃═╝
تا ناهار آماده بشه،
یه متقال داشتم چند تا شکل کشیدم و برای بالشتک بین بالش های تختمون، دارم پانچ دوزی میکنم🌸
#پانچ_دوزی
🏡روزمره های بانوی ایرانی☘
╚══════🍃🌺🍃═╝
18.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خدایا_شکرت...
🏡روزمره های بانوی ایرانی☘
╚══════🍃🌺🍃═╝
آب
راوی :یکی از بازماندگان کانال
جو عجیبی در بین نیروها ایجاد شد. ابراهیم به بچهها گفت حالا که میخواهید بمانید باید آب،مهمات و هر چیز خوردنی که در کانال هست جیرهبندی شود.
بعضی از بچهها توانسته بودند به زحمت مقداری آب را از چالههای کف کانال که به واسطه بارندگی شبهای گذشته جمع شده بود،با درب قمقمه بردارند و در قمقمههای خود بریزند این آبها شور و تلخ بود.
بعضی از بچهها هم که شبها از کانال بیرون میرفتند و در بین شهدا میخوابیدند و به عنوان کمین عمل میکردند قمقمههای آب همرزمان شهیدشان را با خود به کانال آورده بودند.
کار آقا ابراهیم بسیار سخت شده بود اسرای بعثی هم که تشنه بودند با حسرت به ما نگاه میکردند.
ابراهیم اما همه را شمرد حتی اسیران بعثی را.
آب آنقدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم این قمقمهها دچار سرگردانی میکرد.
ابراهیم منش پهلوانی داشت او به هر کدام از اسرای بعثی یک قمقمه آب داد یکی از بچهها به این کار ابراهیم اعتراض کرد.
ولی ابراهیم گفت اینها الان میهمان ما هستند،ما ایرانیها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان میگذاریم. مولای جوانمردان عالم،اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم میدانست چگونه میشود از علی دم زد و مرام او را نداشت؟!
معرفت بچهها تا جایی بود که با وجود گرمای روز،خستگی و عطش بسیار،بعضی از سالمها از سهمیه آب خود چشم پوشی میکردند و آن را به مجروحین میدادند.
هوا تاریک شد. ابراهیم این بار از آن مغرب را با صدای دلنشینتری گفت.
بچهها با اینکه تعدادشان کم بود و وضعیت مناسبی نداشتند باز هم میخواستند به دل دشمن بروند.
اما تنها مانع،نداشتن سلاحی مناسب و مهمات بود.
مهمات ما آنقدر کم بود که حتی بچهها توی خاک به دنبال چند عدد فشنگ میگشتند.
شبهای زمستانی فکه،شبهای سرد و طاقت فرسا بود. باد سرد زمستانی بیابان،همه را اذیت میکرد. اما مجروحین با بدنهای چاک چاکشان بیش از همه از آن رنج میبردند. بعضی از آنها لباس خود را به مجروحین میپوشاندند. سرما آنقدر زیاد بود که به پیشنهاد یکی از بچهها،قبرهایی در کف کانال حفر شد و مجروحین را داخل آن خواباندند و تا گردن بر روی آنها خاک ریخته شد تا گرم بمانند.
جنگی نابرابر بود.
تمام مردانگی و مروت،داشت در مقابل ددمنشی و وحشیگری دشمن میجنگید.
من میدانستم که ابراهیم از همه تشنهتر است. همین امروز وقت قمقمهها را تقسیم کرد برای خودش چیزی نماند!
در همان نیمه شب ابراهیم از کانال بیرون رفت. در حالی که از شرمندگی دیگر با هیچکس حرف نزد.
همه ناراحت بودند او تمام دلخوشی ما به حساب میآمد. که یک دفعه دیدم ابراهیم با چند قمقمه پر از آب برگشت...
تمام رزمندگان و مجروحین خوشحال شدند.
ابراهیم گفت برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه دوقلو رفتم نیروهای خودی رو هم در حال جنگ با بعثیها دیدم.
ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود او میتوانست دیگر به کانال نیاید،اما آمده بود. با چند قمقمه آب.
کسی چه میدانست؟! شاید او هم به رسم ادب آقا و مولایش حضرت عباس, با یاد لبهای خشکیده از عطش بچهها, لب به آب نزده بود...
بچهها همواره به روح بلند او غبطه میخوردند و او را میستودند 😢
#خاطرات_شهید
#سلام_بر_ابراهیم
🏡روزمره های بانوی ایرانی☘
╚══════🍃🌺🍃═╝
.
من عزیزم
بابت قوی بودنت....
بابت ایستادنت پای رویاهام...
بابت همراه بودنت در مسیر زندگی ...
ازت ممنونم ❤️
#شبتون_پر_از_امید
🏡روزمره های بانوی ایرانی☘
╚══════🍃🌺🍃═╝