eitaa logo
روح نواز🌱
121 دنبال‌کننده
951 عکس
87 ویدیو
13 فایل
اینجا، برای از تو نوشتن هوا کم است... قدری از لا به لای ورق های کتاب📗 اندکی از دل سبزِ طبیعت🌳 و گاهی پهنایِ آبیِ دریا و آسمان 🌊 از هرچه زیبایی که روح نرم آدمی را نوازش کند.🌞🪐 #یادداشت_های_یک_معلم_عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عشق کجایی که دلم خانهٔ توست این دل خسته و رنجور که ویرانهٔ توست کاش منّت بگذاری به سرایم آیی یارم این خانه ز ما نیست که کاشانهٔ توست شمع بزم من دل خسته‌ی دلسوخته باش تا ببینی دل وجانم همه پروانهٔ توست مرغ جانم به هوایت پر و بالش بشکست پر و بالم پیشکش، حسرت من دانهٔ توست زیر دیوار سرایت، چو زلیخا، بنشینم نالان چه نیازیست به حج؟ کعبه‌ی من خانهٔ توست قبله‌گاهِ دلِ دیوانهِ تو بودی هر شب صحبتِ ساقی و مِی صحبتِ افسانهٔ توست
ای خوش آن لحظه دیدار که ما یار شدیم به صفای دل هم سخت گرفتار شدیم سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟
دلارامم، تو آرامم، تو را رامم، کجا ماندی؟ شدم صیدت، تو بُردی از دل آرامم، کجا ماندی؟ اسیری دستِ تقدیرم، که در دامِ تو زنجیرم کشانیدی مرا با دانه در دامم، کجا ماندی؟ زدم من دست و پا افتاده‌ام در دامِ تو بی‌جان تو دیگر تابِ من بُردی و من خامم، کجا ماندی؟ قفس را پیشِ من آور، به زندانت شدم باور که من دیگر دِلت زندان نمی‌نامم، کجا ماندی؟ پشیمانم، نمی‌خواهم که آزاد از قفس باشم کنارت می شود دنیا مرا کامم، کجا ماندی؟ غَزالم، مستم از آن مِی که چشمانت شود ساقی خمارم، پر کن از آن مِی تو در جامم، کجا ماندی؟ چو در دامت شدم، عشق از همان‌دَم سایه‌بانم شد در این وادی، تو آغازی و فرجامم، کجا ماندی؟
‌‌اندازه‌ی عصری زمستانی دلم تنگ است ابری تر از یک شهر بارانی دلم تنگ است از وسعت آغوش تو‌ دورم‌ و این‌ یعنی آن سان که می‌دانم‌ و می‌دانی دلم تنگ است عطر تو را می بویم از پیراهنت این‌جا محزون‌تر از یک پیر کنعانی دلم تنگ است “تو ای پری من کجایی” ای بنان امروز غمگین تر از شعری که می‌خوانی دلم تنگ است در آسمانی خالی از حس حضور تو اندازه‌ی یک مرغ زندانی دلم‌ تنگ است دلتنگی‌ام ارثیه دیرینه شعر است از دوره‌ی سبک خراسانی دلم تنگ است.
ای آبیارِ باغِ شب ای باغبانِ دل‌خوشی ای مهربان‌تر از غروب ای بی‌کرانِ دل‌خوشی این قلب‌های شکسته را لب‌ریز از اُمّید کن
تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم
من دل به زيبايی به خوبی می‌سپارم دينم اين است من مهربانی را ستايش می‌کنم آيينم اين است من رنج‌ها را با صبوری می‌پذيرم من زندگی را دوست دارم انسان و باران و چمن را می‌ستايم انسان و باران و چمن را می‌سرايم در اين گذرگاه بگذار خود را گم کنم در عشق، در عشق بگذار از اين ره بگذرم با دوست، با دوست
سر باشد کلاه پیدا می شود......
چه جالب است ناز را می‌کشیم؛ آه را می‌کشیم؛ انتظار را می‌کشیم؛ فریاد را می‌کشیم؛ درد را می‌کشیم؛ ولی بعد از این همه سال، آنقدر نقاش خوبی نشده‌ایم که بتوانیم دست بکشیم از هر آن‌چه آزارمان می‌دهد
شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟ روباه جواب داد: تا وقتی هست، نمی‌فهمی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین باز می‌بارد آرام؛ برف فریبا و رقصنده و رام؛ برف 🤠🌨❄☃️🥰
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد🌌 چه شادباشی ازین خوب‌تر که برف آمد؟🌨❄