ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دائما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار
گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم
شبنمی بودم ز دريا،غرقه در دريا شدم
سایهای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
نه،مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی
لاجِرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم
👤 #عطار 🍃
🆔 @roohnavaz 📢
اشعار موردعلاقتون رو با دوستانتون به اشتراک بذارید☺️
عشق جمال جانان دریای آتشین است
گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است
جایی که شمع رخشان ناگاه بر فروزند
پروانه چون نسوزد کش سوختن یقین است
گر سر عشق خواهی از کفر و دین گذر کن
کانجا که عشق آمد چه جای کفر و دین است
عاشق که در ره آید اندر مقام اول
چون سایهای به خواری افتاده در زمین است
چون مدتی برآید سایه نماند اصلا
کز دور جایگاهی خورشید در کمین است
چندین هزار رهرو دعوی عشق کردند
برخاتم طریقت منصور چون نگین است
هرکس که در معنی زین بحر بازیابد
در ملک هر دو عالم جاوید نازنین است
کاری قوی است عالی کاندر ره طریقت
بر هر هزار سالی یک مرد راهبین است
تو مرد ره چه دانی زیرا که مرد ره را
اول قدم درین ره بر چرخ هفتمین است
عطار اندرین ره جایی فتاد کانجا
برتر ز جسم و جان است بیرون ز مهر و کین است
👤 #عطار 🍃
🆔 @roohnavaz 📢
ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم
دلی پر گوهر اسرار دارم
ولیکن بر زبان مسمار دارم
👤 #عطار 🍃
🆔 @roohnavaz 📢
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
👤 #عطار 🍃
🆔 @roohnavaz 📢
چون دَم نمیتوان زد با هیچکس ز عشقت
پس من ز دردِ عشقت با که نَفَس برآرَم؟!
👤 #عطار 💟
🆔 @roohnavaz 📢
اشعار مورد علاقتون رو با دوستانتون به اشتراک بذارید☺️
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی
اول به وصل خویش بسی وعده دادیم
واخر چو شمع در غم آنم بسوختی
چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب
در انتظار وصل چنانم بسوختی
کس نیست کز خروش منش نیست آگهی
آگاه نیستی که چه سانم بسوختی
جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت
آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی
تا پادشا گشتی بر دیده و دلم
اینم به باد دادی و آنم بسوختی
گفتم که از غمان تو آهی برآورم
آن آه در درون دهانم بسوختی
گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را
پیدا نیامدی و نهانم بسوختی
یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین
آتش مزن که عقل و روانم بسوختی
👤 #عطار 🍃
🆔 @roohnavaz 📢
اشعار مورد علاقتون رو با دوستانتون به اشتراک بذارید☺️