eitaa logo
روح نواز🌱
121 دنبال‌کننده
951 عکس
87 ویدیو
13 فایل
اینجا، برای از تو نوشتن هوا کم است... قدری از لا به لای ورق های کتاب📗 اندکی از دل سبزِ طبیعت🌳 و گاهی پهنایِ آبیِ دریا و آسمان 🌊 از هرچه زیبایی که روح نرم آدمی را نوازش کند.🌞🪐 #یادداشت_های_یک_معلم_عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم عشقی هوس کرده که با من هم‌صدا باشد بگویم جان و با نازش بگوید بی‌بلا باشد دلم عشقی هوس کرده نباشد اهل بی مهری  که در دنیای طوفانی برایم ناخدا باشد دلم عشقی هوس کرده شبیه آدم و حوا نه من دلسرد شوم از او، نه او سر به هوا باشد دلم عشقی هوس کرده بدون مرز و ممنوعه که هر وقتی دلم تنگید در آغوشم رها باشد دلم عشقی هوس کرده کمی سبزه کمی شیطان که اسم کوچکش شاید سالار قصه ها باشد دلم عشقی هوس کرده شبیه عشق آن کودک که تنها لذتش بازی میان بچه‌ها باشد 🆔 @roohnavaz 📢
زیرِ باران دیدنِ دل‌دار می‌چسبد عجیب دست توی دست‌های یار می‌چسبد عجیب معنی بی‌تاب بودن‌ هایمان جز عشق چیست این غزل‌ها لحظه‌ی دیدار می‌چسبد عجیب کوچه باغ خاطرات و خش خش برگ درخت پَرسِه‌های خیس در رگبار می‌چسبد عجیب از دهان تو شنیدن، آخر خوشبختی است دوستت می‌دارم هر بار می‌چسبد عجیب من بگویم می‌روم تا سَدِّ راهِ من شوی از من انکار، از تو هی اصرار، می‌چسبد عجیب کافی است عاشق‌تر از هر بار آرامم کنی سر بروی شانه‌ام بگذار، می‌چسبد عجیب
تو باشی و بارون...❤🌧
می‌شود بانو شما یارم شوی؟ می‌شود ماه شب تارم شوی؟ می‌توانم غرق رؤیایت شوم؟ می‌شود آیا تو غمخوارم شوی؟ می‌توانم تب کنم از عشق تو؟ می‌شود آن دم پرستارم شوی؟ می‌توانم مست آغوشت شوم؟ می‌شود یک‌لحظه دل‌دارم شوی؟ می‌توانم سر سپارم در رهت؟ می‌شود روزی خریدارم شوی؟ می‌توانم بوسمت در فکر خود؟ می‌شود بخشی ز افکارم شوی؟ می‌توانم با تو هم صحبت شوم؟ می‌شود محرم به اسرارم شوی؟ می‌توانم با تو من خلوت کنم؟ می‌شود بیمار و تب‌دارم شوی؟ می‌توانم گم شوم در چشم تو؟ می‌شود چشمان بیدارم شوی؟ دوست داری تا شوی آرامشم؟ یا که پروانه شوم شمع دل‌آرایم شوی؟
حضرت عشق کجایی که دلم خانهٔ توست این دل خسته و رنجور که ویرانهٔ توست کاش منّت بگذاری به سرایم آیی یارم این خانه ز ما نیست که کاشانهٔ توست شمع بزم من دل خسته‌ی دلسوخته باش تا ببینی دل وجانم همه پروانهٔ توست مرغ جانم به هوایت پر و بالش بشکست پر و بالم پیشکش، حسرت من دانهٔ توست زیر دیوار سرایت، چو زلیخا، بنشینم نالان چه نیازیست به حج؟ کعبه‌ی من خانهٔ توست قبله‌گاهِ دلِ دیوانهِ تو بودی هر شب صحبتِ ساقی و مِی صحبتِ افسانهٔ توست
ای خوش آن لحظه دیدار که ما یار شدیم به صفای دل هم سخت گرفتار شدیم سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟
دلارامم، تو آرامم، تو را رامم، کجا ماندی؟ شدم صیدت، تو بُردی از دل آرامم، کجا ماندی؟ اسیری دستِ تقدیرم، که در دامِ تو زنجیرم کشانیدی مرا با دانه در دامم، کجا ماندی؟ زدم من دست و پا افتاده‌ام در دامِ تو بی‌جان تو دیگر تابِ من بُردی و من خامم، کجا ماندی؟ قفس را پیشِ من آور، به زندانت شدم باور که من دیگر دِلت زندان نمی‌نامم، کجا ماندی؟ پشیمانم، نمی‌خواهم که آزاد از قفس باشم کنارت می شود دنیا مرا کامم، کجا ماندی؟ غَزالم، مستم از آن مِی که چشمانت شود ساقی خمارم، پر کن از آن مِی تو در جامم، کجا ماندی؟ چو در دامت شدم، عشق از همان‌دَم سایه‌بانم شد در این وادی، تو آغازی و فرجامم، کجا ماندی؟
‌‌اندازه‌ی عصری زمستانی دلم تنگ است ابری تر از یک شهر بارانی دلم تنگ است از وسعت آغوش تو‌ دورم‌ و این‌ یعنی آن سان که می‌دانم‌ و می‌دانی دلم تنگ است عطر تو را می بویم از پیراهنت این‌جا محزون‌تر از یک پیر کنعانی دلم تنگ است “تو ای پری من کجایی” ای بنان امروز غمگین تر از شعری که می‌خوانی دلم تنگ است در آسمانی خالی از حس حضور تو اندازه‌ی یک مرغ زندانی دلم‌ تنگ است دلتنگی‌ام ارثیه دیرینه شعر است از دوره‌ی سبک خراسانی دلم تنگ است.
ای آبیارِ باغِ شب ای باغبانِ دل‌خوشی ای مهربان‌تر از غروب ای بی‌کرانِ دل‌خوشی این قلب‌های شکسته را لب‌ریز از اُمّید کن
تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم
من دل به زيبايی به خوبی می‌سپارم دينم اين است من مهربانی را ستايش می‌کنم آيينم اين است من رنج‌ها را با صبوری می‌پذيرم من زندگی را دوست دارم انسان و باران و چمن را می‌ستايم انسان و باران و چمن را می‌سرايم در اين گذرگاه بگذار خود را گم کنم در عشق، در عشق بگذار از اين ره بگذرم با دوست، با دوست
سر باشد کلاه پیدا می شود......