بعد از تو فشار آسمان میافتد
این خانه ز چشم عابران میافتد
دلخور شده استکان چایام از من
بعد از تو همیشه از دهان میافتد
#سید_مهدی_موسوی
بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار میکند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش میکنم؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو؟
این مباد
که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
بعد از من آسمان آبی است
آبی مثل همیشه
آبی…
#حمید_مصدق
ای هفت سالگی
ای لحظهی شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و
روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست
بعد از تو آن عروسک خاکی
که هیچ چیز نمیگفت هیچچیز به جز آب آب آب
در آب غرق شد
بعد از تو ما صدای زنجرهها را کشتیم
و به صدای زنگ که از روی حرف های الفبا بر میخاست
و به صدای سوت کارخانههای
اسلحه سازی دل بستیم
بعد از تو که جای بازیمان میز بود
از زیر میزها به پشت میزها
و از پشت میزها
به روی میزها رسیدیم
و روی میزها بازی کردیم
و باختیم رنگ ترا، باختیم ای هفت سالگی
بعد از تو ما به هم خیانت کردیم
بعد از تو تمام یادگاری ها را
با تکه های سرب و با
قطرههای منفجر شدهی خون
از گیجگاههای گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زدودیم
بعد از تو ما به میدانها رفتیم
و داد کشیدیم
زنده باد
مرده باد
و در هیاهوی میدان برای سکه های کوچک آوازه خوان
که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند دست زدیم
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلبهامان
در جیبهایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم
بعد از تو ما به قبرستانها رو آوردیم
و مرگ زیر چادر مادربزرگ نفس میکشید
و مرگ آن درخت تناور بود
که زندههای این سوی آغاز
به شاخههای ملولش دخیل میبستند
و مردههای آن سوی پایان
به ریشه های فسفریش چنگ میزدند
و مرگ روی آن ضریح مقدس نشسته بود
که در چهار زاویه اش ناگهان چهار لاله ی آبی روشن شدند
صدای باد می آید
صدای باد می آید ای هفت سالگی
برخاستم و آب نوشیدم
و ناگهان به خاطر آوردم
که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخها چگونه ترسیدند
چه قدر باید پرداخت
چه قدر باید برای رشد این مکعب سیمانی پرداخت؟
ما هر چه را که باید
از دست داده باشیم از دست دادهایم
ما بیچراغ به راه افتادیم
و ماه، ماه، مادهی مهربان، همیشه در آنجا بود
در خاطرات کودکانهی یک پشت بام کاهگلی
و بر فراز کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخها میترسیدند
چهقدر باید پرداخت؟
#فروغ_فرخزاد
هر صبح که ایتا را باز می کنم و می بینم در روح نواز پیامی منتظر نشسته است تا خوانده شود، غرق لذت می شوم
راست میگوید سهراب
دلخوشی ها کم نیست..........
مثلا همین روح نوازِ خودمان
در روح نواز ما، رونق اگر نیست، صفا هست💚🌱
ممنون از همه ی دوستان عزیزم که با متن های قشنگ شان روح مان را می نوازند🌱🙏
و ممنون از مخاطبان جان، که مایهی دلگرمی ما هستند🌱🙏💚
@roohnavaz
هدایت شده از •فَ٘ہاٰمِ٘ہ↻•|fahame|
🌱
برداشت اشتباهی که ما از رفتار آدم ها داریم، حاله خوبمون رو بد میکنه
#دل_نوشت
#شهربانو_خجیر
روح نواز🌱
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها، با داغ او چو ل
کوهکن در کوه، شیرین گوید و گردد خموش
تا رسد بار دگر آواز شیرینش به گوش
بیستون نالهی زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
‹ تو در جهان تصادفی نيستی ›
اگر تو نباشی، در پازلِ بی نقصی که
خداوند آفریده، قطعهای کم خواهد
بود؛ قدر خودت را بدان. هستی به
تو نیاز دارد👷🏻♀🌍!
هوای بهارو خیلی دوس دارم
یهو می باره
❤: 🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️🌧️
😍🌧️😍
هدایت شده از •فَ٘ہاٰمِ٘ہ↻•|fahame|
☁️↯
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من ...
↻
@Fahamejann