🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 💗رمان عشق با طعم سادگی💗 قسمت84 باجمع کردن لبهاش توی دهنش سعی کرد نخنده _چشم ... هنوزم به انگشتهام نگاه می کردم که چونه ام رو گرفت و مجبور شدم به نگاه گرم و مهربونش نگاه کنم آروم گفت: میتونی ساده زندگی کنی؟ نفس گرفتم این هوای بهشتی رو _چرا که نه... اصل زندگی کردن یعنی سادگی! چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشیدو بعدنگاه عاشقش رو به من دوخت و آروم گفت :دوستت دارم! (همه باهم:هــ😄ــورا بالاخره گفت👏 اورژانس لطفا،محیاسکته کرد⛏😐) این اولین بار بود که لا بلایِ مفهوم ها این جمله گم نشده بود ... با همه سادگی این جمله از زبون امیر علی چه رقصی به پا کرد کوبش قلبم! بلند شدو دستم رو گرفت تا من هم بلند بشم -بریم زیارت! رو به حرم حضرت ابوالفضل (ع) سلام دادیم و روبه حرم امام حسین قدمهامون رو دست تو دست هم برداشتیم و این سر آغاز یه خوشبختی بود ... پر از عطر عاشقی کنار لمس نگاه خدا! زیر لب زمزمه کردم، _از همه طعم های عشق فقط من عاشق یک طعم شدم اونم عشق با طعم سادگیِ! باهم زمزمه کردیم: خدایاشکرت! ❇️پـــــایان❇️ 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸

تقدیم نگاه قشنگتون 🍃💖

پایان رمان امیدوارم خوشتون اومده باشه🍃💖

سلااام آماده این بریم سراغ رمان جدیدمون؟؟ 😍

🤍💍🤍💍🤍💍🤍💍🤍 رمان: #پرستار_محجوبم نویسنده: زهرا علیپور دوستان رمان کامل هست میتونید بخونید. ( پی دی اف رمان )

پی دی اف کامل رمان جدید خدمت شما🌱👀

📬پیام ناشناس چرا رمان ها رو سانسور میکنی؟ دیگه بوسه و آغوش چیزی نیست که! ___________________ واییییییی فک کردم کامل شده😬 فردا شب همه پارت هاشو کامل میزارم که رمان تموم شه👈🏻👉🏻