eitaa logo
رو به راه... 👣
913 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
973 ویدیو
1 فایل
°•﷽•° 🏡 خانه ی هنر هنرکده ی رو به راه رسانه های دیگر ما: «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🎨 «راز و نیاز با خدا» 🌸 مولا علی (درود خداوند بر ایشان) 🏡خانه ی هنر 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔹 @rooberaah🔹 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 زیبای هنرمند ایرانی تابلویی که در آن از سمت راست «شهید ابومهدی المهندس» دیده می شود و از سمت چپ «شهید قاسم سلیمانی». 🏡خانه ی هنر 🔹 @rooberaah🔹 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🖌 🖍 🏡خانه ی هنر 🔹 @rooberaah🔹 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
‌ೋღ 💖 ღೋ 🕊 ڪوچه باغ نبین از خاک بالشتی، به شب‌ها زیر سر دارد و یا در پاش نعلینی پر از وصله، اگر دارد نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته و همچون وسعت دریاش، خونی در جگر دارد اراده، چون کند مولا، قضا تغییر خواهد کرد علی در سرنوشت عالم امکان اثر دارد نبین باشد حصیر کهنه دارایی این حاکم ببین ثروت به صید او تلاشی بی ثمر دارد به نخلستان چه با زحمت به جانِ چاه افتاده کسی که‌ تر کند لب را، دو عالم کارگر دارد به دنیای پر از کج راهه، راهِ اوست راه حق که اسلام بدون مرتضی، حتما خطر دارد اگر گفته بپرسید از علی، من مطمئن هستم اگر برگی زمین افتاده باشد او خبر دارد به آنکه شامل لطف خدا گشته، بگو اصلا علی بر تو نظر کرده، که حق بر تو نظر دارد نفس دارد نفس‌ها را برای یاعلی گفتن وگرنه عمرِ بی معشوق، لَفظش هم ضرر دارد «حامد آقایی» ☘ هنرڪده ⇨🔹@rooberaah ------------------------🌹-------------------------
🎨 «غـدیــــــر» 🏡 خانه ی هنر 🔶http://eitaa.com/rooberaah 🔶
🏡 خانه ی هنر 🔹@rooberaah 🔹
رو به راه... 👣
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۱۷: امبروژا ادامه داد: «من نمی تونم بپذیرم بچه هام صبح تا شب از ا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۱۸: به سلین گفتم: «ببخشید این کلمه ای که نوشته چیه؟ گوشته؟» - نه! یعنی تقریبا آره گوشته. پرسیدم که گوشت چیه براش توضیح دادم که من چی رو می تونم بخورم و چی رو نمی تونم. با توضیحات سلین دستگیرم شد که دریاییه و چیزی شبیه میگو؛ اما از خاندان صدف اینا هم نیست. سفارش غذا رو دادم؛ یه سوپ و یه سالاد. سفارش بقیه چی بود؟ یک پیش غذا و یک پرس غذای حسابی و سالاد. پیش دستی کردم و برای سلین،که یه کم از نوع سفارش من متعجب شده بود از عشق وافرم به سوپ و سوپی جات تعریف کردم تا قبل از این که سؤالی بپرسه جوابش رو گرفته باشه. - نه بابا! جدّی جدّی این قدر سوپ دوست داری؟ - آره خیلی زیاد. سوپ باشه، حالا از هر نوعی بود بود. ایران هم که بودم همین طور بودم. مهمونی هم که می رفتیم ترجیح می دادم به جای هر غذایی فقط سوپ بخورم. در واقع بهتره بگم نمی تونم سوپ نخورم. - چه قدر جالب! چشمتون روز بد نبینه! کاسه ی سوپ رو گذاشتن جلوم، چشمام گرد شد. اون قدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدم به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه. توی دلم بد و بیراه بود که نثار طباخی چینی می شد. نامردا! حالا چون من حلزون و صدف نمی‌خورم باید سوپ ملخ بهم می دادید؟ از کجا مطمئن می شدم که ملَخه پخته و یهو پر نمی زنه بیاد روی سر و صورتم؟! همه ی تخیلم به کمکم اومده بود تا هر چه بیشتر حالم از غذا به هم بخوره. ای بابا! باید چه کار می کردم؟ تصمیمم رو گرفتم با خودم گفتم: «فقط سالاد می خورم و توی یک فرصت مناسب که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدن هستن، سوپ رو با مَلَخاش تحویل یکی از این پیش خدمت ها می دم.» شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که دو تا برگ کلم و پنیر هم کنارش بود. سلین گفت: «اِ... پس چرا سوپ نمی خوری؟» گفتم: «خب خیلی گشنم نیست. یکیش رو بیشتر نمی تونم بخورم. ترجیح می دم سالاد بخورم. درسته که سوپ فوق‌العاده است اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره!» من از سرگشنگی و بی غذایی کاهو می‌خوردم و اطرافیان در وصف فواید غذاهای گیاهی حرف می زدن و هی من رو تشویق می‌کردند و می ستودن! به به و چه چه که به هوا بلند بود و من سر تکون می دادم که تشویق دوستان بی جواب نمونده باشه. غذای بقیه و کاهوی من که تمام شد، نوبت دسر شد. توی فهرست دسرها دنبال یک دسر بزرگ و حجیم می گشتم؛ بلکه به زور و ضرب دسر یه کمی سیر شم. همه سفارشهامون رو دادیم. هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رعایت غذایی من تمام نشده بود که پیش خدمت جلو چشم اون جماعت، یک ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوله ی خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه می‌کردم که جرأت سؤال کردن برای هیچ‌کس نموند. ته دلم با بستنی ها درد دل می کردم و از جفای روزگار می‌گفتم و این که اون روز چه قدر گشنه مونده م و اون بستنی ها مثل نوریه در تاریکی معده! اون قدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا ته بستنی ها رو بخورم. صدا از کسی در نمی اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا اون لحظه برام فرقی نمی کرد. اگر کسی هم چیزی می‌گفت، من نمی شنیدم؛ چه در تحسین دستور غذایی چه در نکوهش اون. همیشه معتقد بوده م نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد! ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 خانه ی هنر ⇨🔹http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧ ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🎨 ترکیب و 🏡 خانه ی هنر 🔶@rooberaah 🔶
: پاپوش سنتی ایران🇮🇷 است که تولید آن در مناطق گرمسیر و کوهستانی رواج دارد. و در واقع کفش مخصوص فصل تابستان است. چرا که تماس با آب باران به بدنه‌ی آن آسیب می ­زند. از نکات منحصر به ­فرد «گیوه» این است که پای چپ و راست ندارد. 🏡 خانه ی هنر 🔹@rooberaah 🔹
«بـه نـام خـداوند جـان و خـرد کـزین بـرتر انـدیشه بر نگـذرد» 🔻هنرڪده 🔶 @rooberaah 🔹