eitaa logo
🌿 طب نوین روجین🌿
911 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
319 ویدیو
645 فایل
داخل کانال میتونی مشاوره دریافت کنی در مورد زگیل تناسلی/عفونت/کیست/ناباروری/سردمزاجی کافیه اعتماد کنی ودرمان بشی زیر نظر پژوهشکده طب سنتی رویان شماره ما 👈🏻 ۰۹۱۱۹۰۶۴۹۱۸ فرم مشاوره👈🏻 https://app.epoll.pro/49187200 🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان
امروز پارت نداریم
872105627.mp3
9.23M
🔈نمایشنامه صوتی قسمت 5⃣: شب های روشن 📜سرباز عراقی از رزمنده اسیر ایرانی درباره حاج قاسم می گوید @romsn_tori
875848653.mp3
6.15M
🔈نمایشنامه صوتی قسمت 6️⃣ : تخت گاز روی خاکریز 📜شجاعت و دلاورمردی حاج قاسم در نبرد دفاع مقدس @roman_tori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میتوان زیبا زیست… نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم، نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب! لحظه ها میگذرند گـــــرم باشیم پر از فــــکر و امید… عشـــــق باشیم و سراسر خــورشید…
به قیافہ‌ی مثبتت نگاه نمیکنن، به اون دل واموندت نگاه میکنن...🥀 +حاج‌حسین‌یڪتا
- امام میگفت اگر به جای نفت...؛ ایمان داشتیم احتیاج به هیچ چیز نداشتیم @roman_tori
📚رمان: 📝نویسنده : 🎭ژانر: 📃خلاصه: داستان از اونجایی شروع میشه که سه تا دختر برای دانشگاه تهران انتقالی میگیرن … این دخترا توی پارکینگ با چهارتا پسر تصادف می کنن و این دیدار ها طول کشیده و به لج و لجبازی تبدیل میشه ، اما این دختر ها سرکش و لجباز نمی دونن که این دیدار ها تصادفی نیست … دختران زمینی پسران آسمانی @roman_tori 👇👇👇
به وقت رمان @roman_tori 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
درخواست رمان و کتاب و .... به ایدی مراجعه بفرمایید.
ادامه نمایشنامه صوتی 👇🏻👇🏻
880179964.mp3
7.52M
🔈نمایشنامه صوتی قسمت 7️⃣ : روحیه 📜مجروحیت حاج قاسم در عملیات بیت المقدس و روحیه دادن به رزمنده ها @roman_tori
884797564.mp3
8.54M
🔈نمایشنامه صوتی قسمت 8️⃣ : زورخانه عطایی 📜جاذبه حاج قاسم برای جوانان دیار کرمان @roman_tori
تقدیم شما👆🏻🍁
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 پارت105 از زبان ترنم رسیدم خونه. رفتم تو اتاق در رو قفل کردم شروع کردم گریه کردن خدایا چرا چرا وقتی یع حسی تو قلبم هست میخواد ترکم کنه کاش هیچ وقت زندگیم اینجوری نمیشد دفتر خاطراتمو برداشتم دستمو کشیدم رو صورتم خیس خیس بود آرمان به در میکوبید و صدام میزد گفت ترنم تروخداا فقط در رو باز کن چند دقیقه گذشت رفت دیدم با این کارم فقط عذابشون میدم در رو باز کردم رفتم دیدم مامان اینا تو پذیرایی نشستن گفتم من حرف دارم گفتم. من میخوام طلاق بگیرم بابا گفت چی میگی میخوای ابرومو ببری ِ گفتم بابا نمیخوام این زندگیو نمیخوام خسته شدم هر چقد عذاب کشیدم هیچکی درکم نمیکنه بابا اومد جلو گفت من بهت اجازه این کارو نمیدم نمیدونم چی دیدی و چی شنیدی گفتم بابا خودت چطور به خاطر یه دلیل الکی دختر عمه رو ول کردی یادت رفت برا فراموش کردنش با مامان ازدواج کردی بابا گفتی کی این حرفا رو بهت گفته مامان دستشو گذاشت رو قلبش و افتاد بابا دستشو گذاشت رو سرش گفت نهههه آرمان و آرتین اومدن داخل. گریه هام اوج گرفت کپی ممنوع🚫🚫🚫@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 پارت 106 از زبان ترنم آرمان و آرتین رفتن سمت مامان بلندش کردن باهاشون رفتم بیرون آرتین گفت آرمان نیا برو.پیش بابات. ما میبریمش بیمارستان نشستم تو ماشین مامانو بغل کردم گریه میکردم رسیدیم بیمارستان آرتین رفت کمک آورد مامانو بردن داخل کنار دیوار سر خوردم و نشستم کف بیمارستان منی که حساس بودم الان نشستم کف بیمارستان خدایا کمکم کن گفتم خدایا من چقد بدبختم یه روز خوش تو زندگیم ندیدم شروع کردم به گریه کردن آرتین اومد سمتم گفت و دستمو گرفت گفت ناراحت نباش خوب میشه دلشوره داشتم بیقرار بودم دکتر سریع اومد بیرون گفت دستگاه شک رو بیار سریع چند تا دکتر و پرستار رفتن داخل آرمان و بابا اومدن آرمان رفت سمتم ترنم بلندم کرد بغلم کرد زدم زیر گریه دکتر اومد بیرون همه رفتیم سمتش گفتیم چیشد دکتر گفت متاسفم هر کاری از دستم بر میومد انجام دادم خدا رحمتشون کنه ترنم افتاد سریع رفتم گرفتمش آقای رضایی رو صندلی نشست گفت مهتاب کجا رفتی مت چی جواب دخترتو بدم بهوش که اومدم سرم به دستم وصل بود آرمان اومد گفت من بابا رو میبرم خونه به بقیه خبر بدیم حواست به ترنم باشه آرمان اصلا حالش خوب نبود خدایا چه بلایی بود سرم آوردی بهوش اومده بودم اماقدرت. نداشتم چشمامو باز کنم داد زدم مامانم کجاس منو ببرین پیش مامانمم تروخدا جون هر کی دوس دارین مامانم تنهاس الان میترسه گفت اروم باش الان میبرمت یه لحظه وایسا رفت بیرون خیلی نگذشته بود. آرتین برگشت یکی در زد گفت معجزس معجزه دکتر صداتون میکنه آرتین رفت پیش دکتر به پرستار گفتم چیشده گفت معجزس مریضتون برگشت خواستن دستگاه رو جدا کنن ضربان قلبش میره بالا وقتی شوک بهش میزنن برمیگرد نشستم رو تخت شروع کردم گریه کردن خدایا شکرت خدایا ممنونم زندگیمو بهم برگردوندی پرستار گفت خانم گریه نکن خوشحال باش گفتم اشک شوقه پرستار لبخندی زد و گفت خودتو اذیت نکن کپی ممنوع🚫🚫 @roman_tori
تقدیم به نگاه پر مهرتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا