🎧 #کتاب_صوتی 📕رویای نیمه شب 2 ✍🏻 #مظفر_سالاری #داستان

🎧 #کتاب_صوتی 📕رویای نیمه شب3 ✍🏻 #مظفر_سالاری #داستان

🎧 #کتاب_صوتی 📕رویای نیمه شب4 ✍🏻 #مظفر_سالاری #داستان

رمان شکلات زندگی من😍😍😋😋 پارت 134 از زبان آرتین 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫 ترنمو رسوندم خونه رفتم سمت شرکت دلم پیش ترنم بود باید کارا رو انجام میدادم بعد با هم میرفتیم خرید مامان زودتر میومد رفتم شرکت دیدم آرتین تو سالن انتظار نشسته رفتم سمتش دلخور نگاش کردم گفت ببخشید بخدا عصبی شدم گفتم بیا حرف بزنیم رفتیم اتاق گفت داداش راستش میخوام کارمو کنار بزارم میخوام سرمایه بیارم کمک دستت باشم همه چیزو توضیح داد بهش گفتم من چه دلم بخواد چه نخواد تو شریکی اینجا ارث پدرمونه گفت ممنون داداش قرار داد نوشتیم گفت داداش خودت. درست گفتی اخرش میام سراغت گفتم داداش من ناراحت بودم یه چیزی گفتم کلا این شرکت مال خودت قابل دار نیست قرار داد رو بهش دادم گفتم برو پیش منشی بگو اتاق کناریو برات اماده کنه من به کارم برسم لبخندی زد گفت من مخلصم با اخم گفتم درست حرف بزن پسر الکی الکی صوزتشو جوری کرد انگار ترسید و پا به فرارگذاشت لبخندی اومد رو لبم کارم تموم شد به ساعت نگا کردم دیگ وقت نهار بود منشی در زد گفت اقای مهندس پیک موتوری ک غذای شرکت رو میاره خراب شده غذا هادیر تر مییرسه رفت بیرون صدای در اومد بعدش صدای آراد چندبار گفتم اروم حرف بزن اما هیچوقت گوش نمیده صدای در زدن اومد گفتم بفرمایید در باز شد یه خانم چادر اومد داخل روشو برگردوند ترنم بود مات شدم چقد با چادر خوشگل شده بود به حرفم گوش داده. گفتم خیلی خانم شدی خیلی خوشحال شدم که اومدی گفتم چه خبر چرا. اینجا چیکار میکنی ظرف غذا رو نشونم داد گفت برات غذا اوردم گفتم از بیرون گرفتی میومدی خودم سفارش میدادم گفت نه خیر اقا خودم پختم تعجب کردم از کجا یاد گرفته رفتم نزدیک در ظرفا رو باز کردم گفتم ترنم مگ تو بلدی درس کنی گفت عمع بهم یاد داده بود رفتم دوتا بشقاب و لیوان و قاشق چنگال اورد دوتا. بشقاب پر کردم گفت یه چیزی بگم گفتم امر بفرما گفت داداشت اینجاس بهش بگو بیاد بخوره منو تو با یه بشقاب میخوریم گفتم جدی میگی. تو دلم انگار عروسی بود گفت اره بگو بیاد رفت بیرون صداش کرد آراد با یه قاشق چنگال اومد داخل گفت زن داداش زحمت کشیدین گفت خواهش میکنم داداش وقتی به اراد گفت داداش کلی ذوق کردم تند تند مشغول خوردن شدم غذای مورد علاقم بود دلمو گرفتم گفتم واااای چقد خوردم الان میمیرم خیلی خوشمزه بود دستت طلا گفت خواهش میکنم نوش جون آراد تشکر کرد و ظرفو برداشت رفت 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫 کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد @roman_tori

رمان شکلات زندگی من😍😍😋😋 135 از زبان آرتین 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫 ترنم گفت به عمه گفتم. میخوای بیا دنبالم کلی خداروشکر کرد لبخندی زدم گفتم خداروشکر دیگ با من مشکل نداره امروز میای بریم خرید ترنم گفت چه خریدی گفتم بریم برا خونه و خودت خرید کنیم گفو باشه گفتم چند لحظه صبر کنی من کارمو جم و جور کتم میریم البته اگه حوصلت سر نمیره گفت نه به کارت برس من منتظرم کارا رو جم و جور کردم. برگه ها بردم پیش منشی امضا کرد برگشتم ترنم با اخم گفت بیا کارت دارم رفتم تو اتاق ترنم گفت چرا خانم مجرد استخدام کردی خودشو بهت نزدیک میکنه چشامو گرد کردم با خنده گفتم تو حسودی. میکنی ترنم گفت نکنه .... حرفشو قطع کردم با تشر گفتم هیچی نگو حق نداری همچین فکری کنی ترنم گفت چرا حق ندارم چرا میخنده باهات تو دلم. قربون صدقش رفتم ترنم رو من حساس بود دستشو گرفتم گفتم تو بگو چیکارکنم این دختر گنا داره خرج پدرمادرشو میده گفت. بفرستش بالا قسمت دیگه گفتم پس کی وظایف اونو انجام بده گفت خودم میام هر کار داشتی بگو اگه مشکلی بود از تویا اراد میپرسم با اخم گفتم اصلا حرفشم نرن در حد شخصیت زنم نیست منشی باشه گفتم زبان بلدی؟ گفت اره چند سالی رفتم. خارج از ایران گفتم خوبه یع میز برات اماده میکنم ولی بعدرفتن مامانم با خوشحالی گفت راس میگی گفتم ازه خوشحالیت برام دنیایی ارزش داره ترنم دستمو باز کرد ک منشی بدون در زدن اومد داخل ترنم گفت خانم محترم با چه اجازه ای اومدی داخل منشی هیچی نگفت نگامون کرد پوز خند زد گفتم از همین امروز میرین بالا. از منشی اقای فرهانی هستی وسایلتونو جمع کنید منشی گفت اقا تور خدا من به اینکارنیاز دارم ترنم گفت خانم از امروز بالا کار میکنید اگ تذکر داشته باشی اخراجی منشی گفت شما رئیس شدی گفتم بسه خانم بفرما بیروننن سرمو گرفتم ترنم دستمو گرفت گفت ببخشیدد بخدا نمیخواستم اینجوری شه 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫 کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد @roman_tori

سلام دوستان روز جمعه پارت نداریم اما این جبرانی خدمت شما بزرگواران

ادامه صوت رمان ان شاالله فردا

🎥 هم‌اکنون، سخنان جنجالی ترامپ 😂 @roman_tori

#پروفایل🌿 #چادرانه🌻 @roman_tori